به بهانه مطالعه اثر فلسفه کامو نوشته ریچارد کمبر



از این مجذوبیت دائمی کامو به مسیحیت_دینی که ردش می‌کرد_ چه دستگیرمان میشود؟
یک پاسخ معقول همان پاسخی است که سارتر به کامو داده است:
«در کتابهای تو نفرتی از خدا هست، چندان که باید تو را بیشتر ضدخدا دانست تا بی خدا»

کتاب افسانه سیزیف با این پاراگراف تاریخی شروع میشه که:
«تنها یک مسئله فلسفی واقعا جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است؛ تشخیص اینکه آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، که در واقع بنیادی‌ترین سؤال فلسفی است، باقی چیزها مثلا اینکه جهان دارای سه بُعد و عقل دارای نُه یا دوازده مقوله است، مسائل بعدی و دست‌دوم را تشکیل می‌دهند. اینها بازی است. نخست باید پاسخ قبلی را داد.»

شاید برای خیلی از فلاسفه، این سوال اصلی فلسفه نباشه اما کامو در تمام مسیر کاریش دینش رو به این مسئله ادا میکنه. از یادداشت‌های دوره دانشگاه درباره مسیحیت مذهبی، مجموعه نوشتارهای با محوریت پوچی، سخنرانی‌های متعدد درباره مسئولیت اجتماعی برای مقابله با فاشیسم و کمونیسم، مفهوم طغیان و انسان طاغی تا پروژه ناتمام درباره عشق، تلاشی چندجانبه برای نزدیک شدن به پاسخی به این پرسشه که:
« آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟»

از نگاه کامو آدمی همیشه با این بحران ارزش روبرو بوده و به طور کلی به سه شیوه مختلف به این بحران برخورد کرده:

۱-خودکشی: اگر زندگی معنایی نداره، چه دلیلی دارد به زندگی کردن ادامه بدیم؟ از دید کامو این راه‌حل با اینکه شاید در نگاه اول برای فرد تسلی بخش به نظر بیاد اما در نهایت به بحران پوچی دامن میزنه و البته که وابستگی انسان به دنیا از همه بدبختی‌های جهان قدرتمندتره. پس در نهایت این شور زندگی مانع مرگ و تسلیم میشه.

۲-پذیرش ایدئولوژی‌هایی که ما وعده هدف و معنایی پنهان در جهان رو میدن(مثل تسلیم کی یرکگور در برابر مسیحت مذهبی) :ماهیت این دیدگاه ها بر پایه اطاعت و پذیرش بی شرط بنا شده و از طریق تبعیت از این ایدئولوژی فرد به رضایت و آرامش میرسه.

۳- قهرمانان پوچی: گروه سوم افرادی هستن که دو راه قبل رو ناکافی و غیر صادقانه میدونن.این گروه به تن دادن به ابزوردیسم در واقع موندن با عصیان رو انتخاب میکنن و با دل کندن از وسوسه‌ی معنا ساختن (یا دل بستن به معنا) در برابر این حس رضایت مصنوعی وایمیستن.
همان‌طور که خودش تو توصیف مینویسه
«تنها راه مقابله با دنیایی فاقد آزادی این است که آنقدر آزاد باشید که وجود داشتن‌تان خودش یک عمل انقلابی باشد».
کامو این دسته رو Absurd Heroes یا قهرمانان پوچی میخونه.

قهرمان پوچی خودش رو از دام فرقه و کالتهای پرشور نجات میده و همین دلیلی میشه که کامو از جامعه روشنفکری چپ خواه اون دوران (از جمله سارتر) طرد بشه.

من از مردمانی که فقط به خاطر یک عقیده جان می‌بازند نفرت دارم. آنچه برایم اهمیت دارد این است که بخاطر آنچه دوست میدارم زندگی کنم و بمیرم.

و شاید همین دلیلی میشه که با وجود مرگ پدر بدو تولد، بزرگ شدن تو فقر و بیگانگی الجزایر و ابتلا به سل مزمن، کامو عشق خودش رو به زندگی این شکلی به تصویر بکشه:

در زیر خورشید بامدادی شادی عظیمی در فضا معلق است. من در اینجا آنچه را که جلال و شکوه نام دارد درک می‌کنم. حق دوست داشتن بی حد و حصر. در دنیا تنها یک عشق وجود دارد، در آغوش کشیدن تن یک زن و نیز در بر گرفتن این شادی غریب که از آسمان آبی به سوی دریا سرازیر می‌شود. نسیم لطیف است و آسمان آبی، من این زندگی را بی‌قیدانه دوست دارم و می‌خواهم آزادانه از آن سخن بگویم. سبب می‌شود که از وضع انسانی خودم احساس غرور کنم.

درباره کتاب: بد، خیلی بد، خیلی خیلی بد. تلاش کمبر برای نوک زدن سوء تعبیر و برداشت سطحی ستودنیه.
شبیه فیلمی که به قصد سرگرمی بلیطش رو خریدی ولی به حدی کلافه‌ات میکنه که حینش صدبار خونه موندن رو ترجیح بدی. در بهترین حالت این نقد و دیدگاه‌ها می‌تونست حاصل یه سرچ گوگل و یه یادداشت توی مدیوم یا یه اپیزود پادکست بشه نه کتابی با این عنوان.

به جاش: پادکست اپیتوم دو تا اپیزود ویژه داره با عنوان:
کامو از تولد تا بیگانه
کامو از سیزیف تا مرگ
میتونن خیلی منابع جامع و کاملتری برای آشنایی با این نویسنده باشن.