نیمه ی پنهان پزشک

((من دانشجو قادر به درك و تشخيص اين موضوع نبودم كه اشتباه در شيمي‌درماني موجب مرگ بيمار شده بود يا سرطان خون پيشرفته. اما آن‌چه شاهدش بودم، تأثيري بود كه اين اتفاق در پزشك گذاشت. از آن روز به بعد، به نظر مي‌رسيد ديگر نمي‌تواند سرش را بلند كند. طي هفته‌هاي بعد مخفيانه او را زير نظر داشتم، در آسانسور و از آن طرف لابي بيمارستان زيرچشمي نگاهش مي‌كردم. ديگر هرگز نديدم صاف بايستد. حالت بدني‌اش كه گواه شرم و پشيماني‌اش بود، هرگز از ذهنم محو نمي‌شود
هربار که در راهرو از کنارش عبور می کردم قلیم درد می گرفت،آرزو می کردم ای کاش کاری از دستم بر می آمد،ای کاش می توانستم با او ارتباط برقرار کنم و به او بفهمانم لااقل یک نفر به احساسش توجه دارد و او را درک می کند
اما مگر من که بودم؟یک دانشجوی سال سوم پزشکی که در سلسله مراتب عظیم بالینی بیمارستان از هیچ کس هم رتبه پایینتری دارد))

دکتر دنیل افری پزشک آمریکایی سال‌هاست که درباره‌ی رابطه‌ی پزشک و بیمار تحقیق می‌کند. مهم‌ترین سوالی که دکتر افری در ذهن دارد این است که «پزشکان چگونه فکر می‌کنند؟» چه عواملی در شکل‌دادن عواطف و طرز فکر یک پزشک دخالت دارد و نوع کنش او نسبت به بیمار را شکل می‌دهد؟

افری در مقدمه این کتاب می نویسد:
 تجربه های آموزش پزشکی و دنیای بیمارستانی به کرات و با جزئیات فراوان در کتاب ها، مجموعه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی به نمایش درآمده اند. برخی از این آثار جدی و دقیق و برخی صرفا برای تفریح و سرگرمی مخاطب ساخته شده اند. بیشتر این مطالب در مورد کاری است که پزشکان انجام می دهند و این که چگونه به افکارشان برای تشخیص بیماری سامان می دهند. اما به جنبه ی احساسی پزشکی، بخش هایی که در آن منطق کمتری وجود دارد وکم تر به درمان علمی بیماری مربوط می شود، به شکل کامل و جامع توجه نشده است. هرچند که اهمیت آن اگر بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. برای عموم مردم دنیای پزشکی، دنیایی که هر کس در نهایت سروکارش به آن می افتد، جالب و در عین حال ترسناک است. در کنار این علاقه، این ناامیدی نیز وجود دارد که نظام درمانی، در حدی که مردم انتظار دارند، کارا نیست. به رغم فشارهای اجتماعی، اصلاحات و مشاجرات قانونی، پزشکان نمی توانند این ایدئال ها را محقق کنند. من امیدوارم بتوان با نفوذ به عمق ذهنیات پزشکان علت پنهان ماندن این بخش از حرفه ی پزشکی را پیدا کرد. شاید بعضی چنین فکر کنند که مادامی که پزشک من بتواند مرا درمان کند، برایم اهمیتی ندارد که در ذهنش چه می گذرد. در پرونده های پزشکی ساده و سرراست، احتمالا این طرز فکر صحیح است. پزشکانی که عصبانی، پراسترس، حسود، خسته، وحشت زده با خجالتی هستند نیز به خوبی می توانند برونشیت یا کشیدگی تاندون مچ پا را مداوا کنند. مشکل زمانی به چشم می آید که شرایطی پیچیده، سخت یا پر از پیچیدگی های غیرمنتظره و خطاهای پزشکی با عناصر روان شناختی ظاهر می شود. این جاست که ممیزه هایی، ورای صلاحیت بالینی، به عرصه می آیند. در این مقطع از تاریخ، تقریبا تمام بیماران، یا حداقل آن بیمارانی که در کشورهای توسعه یافته زندگی می کنند، به همان میزان به دانش پزشکی دسترسی دارند که پزشکان می دانند و براساس آن طبابت می کنند.


~~~~~~~

آنچه این کتاب را متمایز و خواندنی می کند نثر ساده و روان آن و پرداختن به وجهه هایی از زندگی پزشکان است که معمولا در پیچ و خم راهروهای بیمارستان نادیده انگاشته می شود
حس ترس،سرخوردگی،عذاب وجدان،ترس از قضاوت و...
برای خود من( نه به عنوان فردی دور از فضای درمانی،بلکه به عنوان یک دانشجوی سال چهارم پزشکی)هنوز هم تصویر پزشکانی که می خندند،با خانواده وقت می گذرانند،به فوتبال علاقه مندند یا هرموضوع دیگری که اندکی جنبه رفتارهای عادی انسانی دارد شگفت آور و سرگرم کننده است
از دوران کودکی پزشک برای من ابرقهرمانی بوده که از همه چیز را می داند و به همه مسائل آگاه است
حس نمی کند،تجربه نمی کند
فقط مخزنی از دانش است

تصویر انسان زدا شده ای که بزرگترین حلقه مفقوده آن همدلی است
پژوهش های متعددی نشان می دهند همدلی در بین دانشجویان پزشکی با ورود به بالین و مقاطع بالاتر کاهش می یابد
از طرفی همدلی کنترل شده(نه هم دردی) نقش به سزایی در کاهش فرسودگی شغلی پزشک داشته و همچنین سبب بهبود رابطه پزشک بیمار و به تبع آن همکاری بهتر بیمار در روند درمان می گردد

جامعه ای که پزشک را در قالب و جایگاه یک انسان(نه موجودی خداگونه) تصور میکند،خستگی ها و رنج های او را هم درک می کند
و این خود سبب می شود بخشی از فشاری که در سیستم درمان بر دوش کاردرمانی قرار می گیرد برداشته شود


نیمه پنهان پزشک تلاش شایسته تقدیری است برای رسیدن به این تصور انسان گونه