نخستین گام، آگاهیست.
Are you experienced?
نگاهی بر زندگانی و آثار «جیمز مارشال هندریکس»
رامین فیروزیان/ دانشجوی مقطع کارشناسی رشتهی فیلمسازی دانشگاه علمی کاربردی تهران
توصیه میشود هنگام خواندن مطلب آهنگی از او پخش شود.
هیجان، آرامش، جذابیت، سیاه، چپدستبودن، فقر، خشم، خجالت، اختلال سیستم عصبی هنگام نواختن روی صحنه، خلاصهایست از جیمی هندریکس.
«جیمز مارشال هندریکس»، زادهی سال 1942 در سیاتل، متوفای سال 1970، در وضعی مانند بسیاری از دیگر سیاهان آن دوره بزرگ شد. زندگی در فقر، مذهب و تعصب. او در چهارده سالگی گیتارنواختن را به شکل خودآموز شروع کرد. ابتدا گیتار پنجدلاری یکی از آشنایان بود. سپس یک گیتار آکوستیک خرید و در نهایت یک گیتار الکتریک؛ «فندر استراتوکستر» که از متداولترین الکتریکهاست. اسطورههایش در «راکاندرول»، «الویس» و «چاک بری» بودند که تأثیرشان در آثار او پیداست و در سبک بلوز کسانی مانند «مادی واترز» و «لایتنیگ هاپکینز». در شیوه و حرکاتش روی صحنه هم الگوهایی مانند «بو دیدلی» داشته ولی طوری آن حرکات را تقلید کرده که با جیمی هندریکس به شهرت رسیدند. او چپدست بود، اما پدرش که فکر میکرد چپدستبودن عنصری شیطانی است برایش یک گیتار معمولی که راستدستها استفاده میکنند گرفت و مجبور بود گیتار را وارونه بنوازد. همین یکی از دلایل شهرتش شد.
هندریکس ترکیبی بود که دهه شصت آمریکا به آن احتیاج داشت.
او به علت دو بار دستگیرشدن برای دزدی ماشین مجبور بود به زندان برود و یا به ارتش بپیوندد. خدمت به ارتش برایش راه بهتری بود. اولین فعالیتش با دوستی شروع شد که در ارتش با او همخدمت بود. از سال 1963 فعالیت خود را به شکل رسمی در گروههایی که به شهرت نرسیدند و در کلوپها و بارها مینواختند شروع کرد اما با توجه به رشد توانش در نواختن و البته شهرتی که از سال شصتوهفت با گروه خودش «جیمی هندریکس اکسپرینس» کسب کرد تقریباً دستوپاشکسته یا غیرحرفهای محسوب میشد. در مدت کوتاه به شهرتی رسید که در جشنوارهی «وودستاک» سال 1969 هجدههزار دلار برای اجرا دریافت کرد. توان اصلیاش بداههنوازی بود که در آن سبک و آن دوران چیز متداولی به شمار میآمد ولی کمتر کسانی بودند و هستند که به اندازهی هندریکس در بداههنوازی مسلط باشند که نیازمند سالها تمرین است و در نتیجه باعث شده ساز خود را مثل بدن خود بشناسد. او مقدار زیادی محرک مصرف میکرد و در ساز خودش غرق میشد، کاری که اکثر راکرها انجام میدهند ولی شاهکارهایی که او نوشته از نبوغ او آمده نه صرفاً با استفاده از مخدرات. او هم برای سایکدلیکبازها بود هم برای بلوزیها هم برای راکاندرولیها. هندریکس سبکهای مختلف را ترکیب میکرد و به روی ریتمها از ملودیهایی نامتعارف استفاده میکرد که باعث شد از جملهی کسانی باشد که موسیقی را به نوآورانهترین شکل ممکن در آن زمان برساند که خودش باعث پدیداری سبکهای مختلفی در موسیقی معاصر شده است. بعضی آثار او حکم نمایشنامههای موسیقایی را دارند. سولوی گیتار یا درامز در جواب کلام میآید یا بالعکس. گاهی اوقات ریتم و ملودی را کنار گذاشته و با حالتی دکلمهوار، انگار که مونولوگهایش میگوید با مخاطب بدون واسطه حرف میزند و ترانه نمیخواند. در عین حال که شهرت روزافزونی داشته آدم بسیار خاکیای بوده. در یک مصاحبه وقتی مجری از او میپرسد بهترین گیتاریست دنیا بودن چه حسی دارد او با خندهای همراه کمی خجالت میگوید من بهترین گیتاریست دنیا روی این صندلی هستم! هندریکس از اجرای بیش از حد آهنگهای بسیار محبوب خودش مثل «هی جو» یا «پرپل هیز» متنفر بود و همیشه این را میگفت از اینکه مجبور است آنها را اجرا کند رضایت ندارد. او در زندگی خارج از صحنه بسیار آرام و خجالتی بود اما روی صحنه مانند گرگ تشنه به خون بود که گیتارش را آتش میزد. این یعنی تعادل را رعایت میکرد. تعادل برای جوانان آن عصر اینگونه تعریف میشد. او در اجرای معروفش در وودستاک سرود ملی آمریکا را نواخت. تنها با یک گیتار با بلندترین صدا برای تقریباً پانصدهزارنفری که آنجا بودند، و استفاده از افکتهای سنگین مخصوص خودش که صدای کثیف و گوشخراشی داشتند، مانند یک جیغ. این میتوانسته اعتراضی به اقدامات آمریکا در سیاستهایش باشد. مانند افتضاحات جنگ ویتنام و پایمالی حقوق سیاهان در داخل. اما خودش گفته که از آن اجرا منظوری سیاسی نداشته است. برههای که با آزادیخواهی دانشجویان عصبانی و حقخواهی سیاهان همراه شده بود. از سوی دیگر فشار نیروهای امنیتی که باعث خشم و طغیان بیشتر نسل جوان میشد و کسی مانند هندریکس دوای درد آن دانشجوها و سیاههایی که در خیابان لتوپار میشدند بود. هندریکس ترکیبی بود که دههی شصت آمریکا به آن احتیاج داشت. جوان سیاهپوست طغیانگر که برای توهین به معلم از مدرسه اخراج شده و خارج از مسیرهای متعارف آن زمان راه خودش را پیدا کرده بود و تبدیل به یک اسطوره با کلام صلح و آزادی و مخدرات شده بود. نمیشود گفت او صرفاً در مکان و زمان درستی بوده. هندریکس محصول زمانهاش بوده. چون در شرایطی مانند بقیهی مردم، تحت فشاری که بقیه مردم هم تجربه کردند زندگی کرده و فقط همان حرفها را با موسیقی جوانپسند خودش میزد. او هنرمندی محبوب برای جوانان آن دوره بود که حرفهایشان را میزد و هنرمندهای محبوب ما الان چه حرفی دارند؟
این که بگوییم هندریکس در بیستوهفت سالگی مرده درست نیست. او بعد از آلبوم نخستش دار فانی را وداع گفت و جاودانه شد. او بتهایی مثل باخ و موتزارت را شکست و خودش به یک اسطوره و بت برای نوازندهها و شنوندهها تبدیل شد که هنوز کسی نتوانسته او را بشکند.
به زبان فارسی ساده باید گفت: «جیمی هندریکس خوب بود.»
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
♪ موطلایی؛ «جیمز جویس» به روایت «سید برت»! ♪
مطلبی دیگر از این انتشارات
چشمبهراه باران... (Roxette)
مطلبی دیگر از این انتشارات
از موسیقی مازندران بدانیم