مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
اینجوری خوب نیستا!
* اینجوری خوب نیستا!
اینجوری خوب نیست که همش،
دستتو بذاری اونجایی که نبینمش،
از ترسِ اینکه بفهمم باهام فرق داری!
آره، الآنم میتونم بگم:
«تو اونی نیستی که نشون میدی!»
اما تو منو پس میزنی و خودت چاااااارنعل،
میری سمتِ یالهای کَهَرِ اون اسب نر!
خوب نیست که همش میخوای
عشقت رو ازم پنهون کنی
جوری که دیگه نتونم ببینمش...
آخه اون وقت میفهمم که باهام فرق داری!
ولی حتی الآنم میتونم بگم؛
که اصلا نمیتونی
اونی باشی که حرفشو میزنی
با کلاه کاپشنت هم نمیتونی
اون کلّهات رو ازم قایم کنی!
میدونم...
میدونم داری فکر میکنی،
الان بایستی تو خونهات خواب باشی...
خوب نیست بادبزنات رو یه جوری دستت بگیری،
که نتونم ببینمش
میترسی بفهمم که باهام فرق داری!
خب من الآنم میتونم بگم:
«تو اونی نیستی که نشون میدی!»
آره رفیق!
تو میچرخی و میچرخی و میچرخی
توی اون ماشینهای خفنی که
چراغهاشون هی تند و تند میزنن...
- این ترانه به واقع گلایهای است شاعرانه ولی تند و تیز از یک دوست قدیمی (راجر واترز) به سبب کنار گذاشته شدن از گروه.
برگردان : فرهاد ارکانی - 1396
با سپاس از «مهدی جلیلی نجات»
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگاهی به پژواکها (Echoes) پینک فلوید
مطلبی دیگر از این انتشارات
نابخشودههای متالیکا (دو از سه)
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویاروییِ «متالیکا» با سرطان