نقد و بررسی کتاب «فرضیه‌ی خوشبختی؛ یافتن حقیقت مدرن در خرد باستان» به همراه خلاصه‌ی کتاب

«فرضیه خوشبختی» یک کتاب شگفت‌انگیز و پر از ظرافت است که بینشی عمیق نسبت به برخی از مهم‌ترین سؤالات زندگی به ما ارائه می‌دهد. سؤالاتی از قبیل اینکه چرا ما در این دنیا هستیم؟ شیوه‌ی درستِ زندگی کردن چیست؟ خوشبختی عاملی درونی است یا بیرونی؟ ما باید کجا به دنبال خوشبختی بگردیم؟

جاناتان هایت، روان‌شناس اجتماعی صاحب نام، معتقد است که برای رسیدن به خوشبختی، باید بین علم مدرن و حکمت کهن، بین جهان‌بینی شرقی و جهان‌بینی غربی و بین نیمکره‌ی چپ مغز و نیمکره‌ی راست مغز تعادل برقرار کنیم.

او در کتاب خود با عنوان «فرضیه‌ی خوشبختی»، خرد فلسفی جهان را از دریچه‌ی علم روان‌شناسی بررسی می‌کند و به ما نشان می‌دهد که چگونه درک درست حکمت ماندگار اعصار کهن می‌تواند زندگی ما را غنی و حتی متحول کند. در واقع جاناتان هایت در این کتاب که به زیبایی تمام نوشته شده است، سعی دارد ارتباط عمیقی را که بین تحقیقات روان‌شناسی مدرن و حکمت پیشینیان وجود دارد به ما نشان می‌دهد.

‌هایت در سفری بین گذشته و حال، پیچیدگی‌های نظریات روان‌شناسی حال حاضر را با وضوح و سادگی تمام بحث و بررسی می‌کند.

او در پاسخ به این پرسش که خوشبتی چیست؟ با ذهنیتی باز اما قاعده‌مند دنیای فلسفه، واقعیت‌های روان‌شناختی، رمز و راز‌های معنوی، عقلانیت علمی و حقایق ناشناخته را کند و کاو می‌کند و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که شاید بهترین حالت زندگی کردن، زندگی کردن در میان تعادلی از عناصر متضاد باشد.

در ادامه‌ی این مقاله، ابتدا به معرفی کتاب و بررسی زندگی‌نامه‌ نویسنده‌ی آن می‌پردازیم و بعد از آن محتوای کتاب را به ترتیب مفاهیم ارائه شده و فصول موجود در کتاب را بررسی و مرور می‌کنیم. با ما همراه باشید.

درباره کتاب «فرضیه‌ی خوشبختی: یافتن حقیقت مدرن در خرد باستان»

فرضیه‌ی خوشبختی در واقع یک کتاب روان‌شناسی است که در سال ۲۰۰۶ توسط جاناتان هایت برای مخاطبان عمومی نوشته شده است.

در این کتاب، ‌هایت چندین نظریه معتبر و کاربردی درباره‌ی خوشبختی را که تأکیدشده‌ی متفکران اعصار گذشته مانند افلاطون، بودا، نیچه، حضرت عیسی (ع) و دیگران بوده، ارائه می‌دهد و آن‌ها را در چهارچوب تحقیقات روان‌شناسی معاصر بررسی مجدد می‌گند و درس‌هایی را که همچنان برای زندگی مدرن و امروزی ما قابل استفاده است، از آن‌ها استخراج می‌کند.

مفاهیم کلیدی این کتاب شامل خوشبختی، حس معنادار بودن، فضیلت‌های برجسته‌ی انسانی و احساس رضایت خاطر می‌باشد.

هایت از فیلسوفان قدیم گرفته تا دانشمندان برجسته امروزی، برگزیده‌ترین و کارآزموده‌ترین مفاهیم ارائه شده در ارتباط با مسیر خوشبختی انسان را گلچین کرده و آن‌ها را در اثر درخشانش، در قالب روایتی جذاب و دلنشین برای ما مکتوب کرده است.

جاناتان هایت در نگارش این کتاب به شیوه‌ای ماهرانه دو ژانر نامتجانس را با هم ترکیب می‌کند؛ یعنی حکمت فلسفی و تحقیقات علمی که نتیجه این ترکیب بینش‌ شگفت‌انگیزی است به خوشبختی که هر خواننده‌ای را مجذوب و هیجان‌زده می‌کند.

به‌عنوان مثال، او توضیح می‌دهد که چرا ما در کنترل کردن افکار و احساسات خودمان و همچنین در پایبندی به برنامه‌ریزی‌هایمان همیشه با مشکلاتی مواجهیم. یا اینکه چرا شادی حاصل از هیچ موفقیتی برای همیشه پایدار نیست، با این حال بروز برخی تغییرات و اتفاقات می‌تواند تأثیرات پایدار و عمیقی در زندگی شما داشته باشد. یا اینکه چرا حتی افراد بی‌دین هم تعالی معنوی را تجربه می‌کنند.

در آخرین فصل و جذاب‌ترین فصل این کتاب، ‌هایت به این سؤال بزرگ پاسخ می‌دهد که «چگونه می‌توانیم زندگی معناداری داشته باشیم؟» پاسخ غیرکلیشه‌ای و اصیلی که او به این پرسش ارائه می‌دهد، به طور عمیق و تفکیک‌ناپذیری الهام گرفته از آرای کهن فلسفی و استدلال‌های علمی روز است.

این کتاب شامل ۱۱ فصل مجزا و یک مقدمه جامع است که مجموعا یک کتاب ۲۸۸ صفحه‌ای را تشکیل می‌دهند. عنوان فصل‌های کتاب به این ترتیب است؛

  • مقدمه – خرد بیش از حد
  • فصل ۱ – خودِ تقسیم شده
  • فصل ۲ – تغییر دادن ذهنیت خود
  • فصل ۳ – تقابل با انتقام
  • فصل ۴ – خطا‌های دیگران
  • فصل ۵ – جست‌وجوی خوشبختی
  • فصل ۶ – عشق و دلبستگی‌ها
  • فصل ۷ – موارد استفاده از ناملایمات
  • فصل ۸ – گوهری به نام فضیلت
  • فصل ۹ – الوهیت با خدا یا بدون خدا
  • فصل ۱۰ – شادی در میانه راه قرار دارد
  • فصل ۱۱ – در حالت تعادل

زندگی‌نامه جاناتان‌ هایت

جاناتان دیوید‌ هایت متولد ۱۹ اکتبر ۱۹۶۳ در آمریکا، روان‌شناس اجتماعی و استاد تمام وقت دانشکده تجارت و اقصاد اِسترن در دانشگاه نیویورک می‌باشد. حوزه‌ی تدریس‌ هایت مدیریت و رهبری اخلاقی است. او علاوه بر تدریس به نویسندگی هم مشغول است. زمینه‌های مطالعاتی اصلی وی شامل روان‌شناسی اخلاق و عواطف اخلاقی است.

هایت که به لحاظ مذهبی یک یهودی است در شهر نیویورک متولد شد و در محله یهودی‌نشین اسکارسدیل در این شهر بزرگ شد. پدربزرگ و مادربزرگ او اصالتا مهاجرانی از روسیه و لهستان بودند.

تحصیلات، سوابق حرفه‌ای و آثار

هایت در سال ۱۹۸۵ مدرک کارشناسی خود را در رشته فلسفه از دانشگاه ییل و مدرک دکترای خود را در رشته روان‌شناسی در سال ۱۹۹۲ از دانشگاه پنسیلوانیا دریافت کرد. سپس در مقطع فوق دکترا تحت نظارت جاناتان بارون، آلن فیسکه و ریچارد شودر در دانشگاه شیکاگو به تحصیل رشته روان‌شناسی فرهنگی پرداخت.

پس از اتمام تحصیل به پیشنهاد استادش ریچارد شودر (استاد رشته انسان‌شناسی فرهنگی) برای ادامه‌ی تحقیقاتش از اوریسای هند دیدن کرد. در سال ۱۹۹۵، هایت به‌عنوان استادیار در دانشگاه ویرجینیا استخدام شد، جایی که تا سال ۲۰۱۱ در آن مشغول به کار بود و چهار جایزه برای تدریس در آن دانشگاه دریافت کرد، از جمله جایزه‌ای که توسط فرماندار ویرجینیا به وی اعطا شد.

در سال ۱۹۹۹، هایت در رشته تازه تأسیس «روان‌شناسی مثبت‌گرا» مشغول به فعالیت شد و به مطالعه موضوع «احساسات مثبت اخلاقی» پرداخت. این مطالعات‌هایت در نهایت منجر به چاپ یک جلد کتاب تحت عنوان «شکوفا شدن»، در سال ۲۰۰۳ شد.

در سال ۲۰۰۴، هایت شروع به استفاده از روش‌های روان‌شناسی اخلاقی در مطالعات سیاسی کرد و درباره‌ی مبانی روان‌شناختی ایدئولوژی تحقیق کرد. این مطالعات هم منجر به نگارش کتاب «ذهن درستکار» در سال ۲۰۱۲ شد. هایت سال تحصیلی ۲۰۰۷-۲۰۰۸ را به خاطر سوابق آموزشی ممتاز و برجسته‌اش به‌عنوان استاد مدعو در دانشگاه پرینستون گذراند.

در سال ۲۰۱۱، هایت به‌عنوان استاد رشته «رهبری اخلاقی» به دانشکده تجارت و اقتصاد استرن در دانشگاه نیویورک نقل مکان کرد. در سال ۲۰۱۳، او مؤسسه «نظام‌های اخلاقی» را بنیانگذار کرد، این مؤسسه در واقع یک سازمان غیرانتفاعی است که به منظور فراهم آوردن امکان دسترسی به تحقیقات دانشگاهی در زمینه مطالعات اخلاقی برای مشاغل و تجارت‌های مختلف فعالیت دارد.

در سال ۲۰۱۵، هایت آکادمی هِتِرودوکس را بنیانگذاری کرد، یک سازمان غیرانتفاعی که هدفش گسترش دامنه تنوع دیدگاه‌ها، ایجاد درک متقابل و توسعه اختلافات مولد است.

هایت سه کتاب برای مخاطبان عمومی نوشته است، از جمله کتاب‌های «فرضیه خوشبختی: یافتن حقیقت مدرن در حکمت باستان» در سال ۲۰۰۶ که رابطه فلسفه کهن و علم مدرن را بررسی می‌کند؛ «ذهن درستکار: چرا انسان‌های خوب به واسطه وجود سیاست و مذهب تقسیم‌بندی و جدا می‌شوند» در سال ۲۰۱۲ که چگونگی شکل‌گیری اخلاقیات را بر مبنای احساسات و شهود بررسی می‌کند و اینکه چرا گروه‌های سیاسی مختلف تصورات متفاوتی از حق و باطل دارند. «تقلب در ذهنیت آمریکایی: چگونه نیت‌های خوب و ایده‌های بد باعث شکست خوردن یک نسل می‌شوند» در سال ۲۰۱۸ که در آن افزایش دوقطبی‌سازی سیاسی و تغییرات فرهنگی را در دانشگاه‌ها بررسی کرده تأثیرات آن بر سلامت روان را می‌سنجد.

هایت برای انتقاد از وضعیت کنونی دانشگاه‌ها و تفسیر ارزش‌های مترقی هم بارها مورد حمایت و توجه قرار گرفته و هم انتقادات زیادی را متوجه خود ساخته است. وی توسط مجله «فارین پالِسی» و مجله «پراسپکت» به‌عنوان یکی از «برترین اندیشمندان جهان» برگزیده شده است. او یکی از مشهورترین محققان در زمینه روان‌شناسی سیاسی و روان‌شناسی اخلاقی است و جزء ۲۵ روان‌شناس تاثیرگذار زنده دنیا محسوب می‌شود.

بررسی کتاب «فرضیه‌ی خوشبختی: یافتن حقیقت مدرن در خرد باستان»

اولین قدم برای ایجاد تغییرات مهم در زندگی، پذیرش است. یکی از نظریات رایج در حوزه روان‌شناسی مثبت‌گرا، علوم شناختی، روان‌شناسی اجتماعی و اقتصاد رفتاری این است که جهان آن‌طور که به نظر می‌رسد نیست. در حقیقت ما به‌عنوان انسان‌های آگاه و متفکر بسیار کمتر از آنچه که فکر می‌کنیم دارای هوشیاری و ادراک هستیم.

ما در آغاز هر سال نو تصمیماتی می‌گیریم و برنامه‌ریزی‌های زیادی برای وقتمان می‌کنیم اما وقتی که در انجام این برنامه‌ها شکست می‌خوریم، تعجبی نمی‌کنیم. وقتی که تصمیم می‌گیریم ورزش کنیم، وزن کم کنیم یا زمان بیشتری را در خانه بگذرانیم. تنها برای چند روز به این تصمیماتمان پایبند می‌مانیم و اغلب بعد مدت کوتاهی به شیوه‌های قدیمی خودمان باز می‌گردیم.

به‌عنوان مثال اگر تماشای تلویزیون را برای چند روز متوقف کنیم ممکن است بعد از آن رفتار متفاوتی داشته باشیم، اما بدون هیچ شگفتی یا تعجبی، به سرعت به سراغ عادت‌های قدیمی خودمان باز می‌گردیم.

در کتاب فرضیه خوشبختی برای این رویداد نام مشخصی در نظر گرفته شده؛ «فیل و فیل سوار».

«نظریات مدرن موجود در حوزه‌ی انتخاب منطقی و پردازش اطلاعات به اندازه ‌یکافی ضعف اراده‌ی انسان را تبیین نمی‌کنند. تصویری که از خودم به دست آورده‌ام، در حالی که عمیقا از ضعف خودم تعجب می‌کردم، این بود که من همچون فیل سواری‌ام بر پشت یک فیل. من افسار فیل را در دستانم گرفته‌ام و با کشیدن یا رها کردن آن می‌توانم به فیل بگویم که به کدام طرف حرکت کند، متوقف شود یا به راهش ادامه دهد.

کنترل همه چیز در دستان من است، اما تنها زمانی که فیل خواسته‌های خودش را دنبال نمی‌کند. زمانی که فیل واقعا قصد انجام کاری را داشته باشد، آن‌وقت بین من و او هیچ‌گونه مطابقتی وجود ندارد».

پذیرش اولین قدم است، زیرا هنگامی که به پیچیدگی واقعی آگاهی و هوشیاری انسان اعتراف می‌کنیم، به جای تلاش بیهوده و ناموفقیت در هدایت فیل طبق اراده خودمان، می‌توانیم آن را به‌آرامی به سوی هدایت‌پذیری بیشتر و دائمی‌تر هدایت کنیم. آنچه برای اجرا و پیاده‌سازی تغییرات عظیم شخصی لازم است اراده عظیم و شگرف نیست، بلکه فقط مجموعه‌ای مناسب از ابزارها است.

مدیتیشن، داروهای ضد افسردگی و شناخت درمانی

کتاب فرضیه خوشبختی درست همانند یک رمان رازآلود است. نویسنده چندین مظنون را یکی پس از دیگری بازجویی می‌کند، به این امید که هر کدام از آن‌ها به نوبه‌ی خود پاسخی برای این سؤال داشته باشند که «بهترین راه برای خوشبختی پایدار چیست؟». اولین مظنون در این بین مدیتیشن است، پس از آن داروهای ضد افسردگی و پایان هم شناخت درمانی.

مدیتیشن

با بیش از ۲۰۰۰ سال قدمت و ۵۰۰ میلیون تا یک میلیارد پیرو، آیین بودا به‌عنوان سرمنشا مدیتیشن و مراقبه، آیینی بزرگ و کهن محسوب می‌شود. هدف از تعالم بودا در واقع آموزش مفهوم‌ عدم وابستگی است. از آنجا که ما نمی‌توانیم محیط خارجی خود را به طور کامل کنترل کنیم، بودیسم پیشنهاد می‌کند که دنیای بیرون را کنار زده و با داشته‌های درونمان به شادی و رضایت برسیم.

برخی از مفاهیم موجود در این آیین یا مکتب فلسفی به لحاظ علمی هم تأیید شده‌اند؛ بیشتر زندگی ما یک مسابقه بی‌پایان است و با وجود تمرکز و تلاش ما، آن چیزهایی که برای ما اتفاق می‌افتند، عمدتا خارج از کنترل ما است و شادی را می‌توان به شیوه‌ای پایدار و قابل اطمینان در درون خود ایجاد کرد. با این وجود، روان‌شناسی مثبت‌گرا نشان می‌دهد که آیین بودا مفهوم‌ عدم وابستگی را به نهایت خود رسانده و با دیدی افراطی به آن نگریسته است.

«بنابراین برای قطع همه دلبستگی‌ها، برای دوری گزیدن از لذت‌های نفسانی و پیروزی در تلاش برای فرار از درد ناگوار فقدان و شکست، این آیین مرا ارائه واکنش‌های نامناسب به حضور اجتناب‌ناپذیر درد و رنج در زندگی فرا می‌خواند».

داروهای ضد افسردگی

اگر می‌توانستید چیزی را در دهان خود بگذارید که شما را بدون نیاز به هیچ تلاشی خوشحال کند، این کار را می‌کردید؟ اگر شما هم مانند اکثریت قریب به اتفاق جامعه باشید، پاسخ شما قطعا «نه» است. شما هم به احتمال زیاد به میانبرها اعتقادی ندارید با این تفاوت که احتمالا هر روز یکی از آن قرص‌های شادی‌بخش را مصرف می‌کنید.

احتمالا از غذای شیرین، چرب و ناسالم هم استفاده می‌کنید، به این خاطر که وقتی آن‌ها را می‌خورید برای شما لذت بخش‌اند. اما چرا چیز بهتری را امتحان نمی‌کنید؟ مثلا فلوکستین، این داروی ضد افسردگی می‌تواند سطح شادی را افزایش دهد، هم درباره‌ی افراد افسرده و هم درباره‌ی کسانی که افسرده نیستند.

نویسنده‌ی این کتاب تعریف می‌کند که خودش هم مدت‌ها فلوکستین مصرف می‌کرده عاشق تأثیرات این دارو بوده است. او اذعان می‌دارد که زیباترین روزهای زندگی خود را با فلوکستین تجربه کرده است، اما به دلیل عوارض جانبی این دارو، مصرف آن را متوقف کرده است.

آیا واقعا شاد بودن اشکالی دارد؟ مهربان بودن؟ خوش بینانه‌تر به زندگی نگاه کردن و قدرت عشق ورزی بیشتر. خوشبختانه، محققان امروزه داروهای ضد افسردگی زیادی توسط محققان تولید شده که از عوارض جانبی آن‌ها روز به روز کاسته می‌شود.

شناخت درمانی

برخی از ما درباره‌ی این روش چیزهایی شنیده‌ایم، مثلا اینکه به‌عنوان درمانی برای افسردگی استفاده می‌شود.

یکی از اولین مباحثی که روان‌شناسی مثبت‌گرا در قالب کتاب «خوش‌بینی آموخته شده» نوشته مارتین سلیگمن، به اشتراک گذاشته این است که لذت از زندگی و شادی را می‌توان با تغییر الگوهای فکری به طور دائمی افزایش داد. ما درباره‌ی سرکوب افکار منفی صحبت نمی‌کنیم، این کار هم خطرناک است و باعث به وجود آمدن استرس و فجایع بزرگ‌تر می‌شود.

شناخت درمانی مسأله‌ای پیچیده‌تر است که به طور آگاهانه الگوهای فکری ما را تغییر می‌دهد. به‌عنوان مثال، نمونه‌های بسیار آزاردهنده‌ای وجود دارد که اعضای خانواده‌ام در طول زندگی‌ام به من گفته‌اند و یادآوری این مسائل همیشه برای من آزاردهنده است. من واقعا هر بار که آن‌ها این چیزها را به من می‌گویند، عصبی می‌شوم زیرا واکنش ذهنی منفی خود را سرکوب می‌کنم، به این خاطر که اگر در کودکی‌ام به این مسأله اعتراض کرده بودم، چندان خوشایند نبود و اکنون که آن‌ها این مسایل را سال‌ها است که تکرار می‌کنند، دیگر مهم نیست که من چقدر اعتراض کنم، چون آن‌ها همچنان حرفشان را تکرار می‌کنند.

من هر کاری که می‌توانستم در این زمینه کردم؛ درباره‌ی این مسأله با آن‌ها صحبت کردم، نفس عمیق کشیدم، از تکنیک‌های کنترل خشم استفاده کردم اما هیچ کدام جواب نداد. اما بلاخره پس از امتحان کردن همه روش‌های مختلف، شناخت درمانی نتیجه داد.

در حال حاضر، وقتی آن‌ها چیزی می‌گویند که باعث ایجاد افکار منفی در من می‌شود، ناخودآگاه شروع به خودخوری می‌کنم، اما سپس به سرعت از افکار و صحبت‌های منفی ذهنی خودداری می‌کنم و آن را با چیزی مثبت جایگزین می‌کنم، مثلا اینکه «اوه خدای من، آن‌ها این مسأله را ابراز می‌کنند، به این خاطر که آن‌ها به من اهمیت می‌دهند. چقدر این مسأله خوب است».

حالا وقتی که آن‌ها با من تماس می‌گیرند، می‌توانم به‌راحتی و با لبخند تلفن را بردارم و با آن‌ها صحبت کنم. هر چند درمان به این روش چند ماه طول کشید و تمرینات مختلفی را بارها و بارها تکرار کردم، اما در نهایت این روش جواب داد و من به آرامشی که می‌خواستم رسیدم.

معادله‌ی خوشبختی (H= S + C + V)

پاسخ‌های فوق هر چقدر هم که کامل باشند، در نهایت جزئی از پاسخ نهایی این کتاب به پرسش طرح شده درباره‌ی مسأله خوشبختی هستند. فرضیه‌ی بعدی که نویسنده‌ی این کتاب درباره‌ی خوشبختی در نظر گرفته در زیر آورده شده است؛

خوشبختی (H) = وضعیت بیولوژیکی فرد (S) + شرایط زندگی فرد + (C) فعالیت‌های داوطلبانه فرد (V)

وضعیت بیولوژیکی (S)

وضعیت بیولوژیکی، متأسفانه برای کسانی که با روحیه‌ای شاد و سرشار از شور و اشتیاق متولد نشده‌اند (مانند خودم)، وضعیت چندان دلنشین و جذابی نیست.

«مطالعات روی افراد دوقلو به طور کلی نشان می‌دهد که ۵۰ تا ۸۰ درصد از تفاوت بین سطح متوسط شادی افراد را می‌توان به وسیله تفاوت‌های ژنتیکی آن‌ها توضیح داد تا تجربیات زندگیشان».

درست است، ۵۰ تا ۸۰ درصد خوشبختی ما به عوامل ژنتیکی، که عمدتا خارج از کنترل ما است، مرتبط است.

شرایط زندگی (C)

منظور از ارتباط شرایط زندگی با خوشبختی خریدن فلان ماشین یا خانه بزرگ که در آرزوی آن بودید نیست. چون ما به سرعت با چیزهای جدید در زندگی‌امان سازگار می‌شویم؛ اسباب بازی‌های جدید، مبلمان نو، وسایل برقی، خانه، یخچال و امثال آن فقط برای چند روز برای ما شادی به ارمغان می‌آورند یا نهایتا چند هفته و چند ماه و سپس به آن‌ها عادت می‌کنیم و همه چیز تمام می‌شود.

دو حالت از شرایط زندگی که واقعا مهم تلقی می‌شوند در ادامه آورده شده‌اند؛

رفت و آمد: «بسیاری از مردم ترجیح می‌دهند تا در جست‌وجوی یافتن خانه‌ای بزرگ‌تر، مسافت زیادی را از محل کار خود دور شوند. اما اگرچه این افراد به سرعت با داشتن فضای بیشتر سازگار می‌شوند، اما آن‌ها هرگز با مسیر رفت و آمد طولانی‌تر سازگار نمی‌شوند، به‌خصوص اگر این مسیر شامل رانندگی در ترافیک سنگین هم باشد. حتی پس از سال‌ها رفت و آمد، افرادی که از مسیر پر ترافیک تردد می‌کنند، هنوز هم با سطوح بالاتری از هورمون‌های استرس به محل کار خود می‌رسند». عدم کنترل: «تغییر محیط یک مؤسسه برای افزایش حس کنترل در میان کارکنان، دانشجویان، بیماران یا سایر انواع کاربران یکی از موثرترین روش‌های ممکن برای افزایش احساس تعامل، انرژی و شادی آن‌ها است».

روابط: «شرایطی که معمولا گفته می‌شود از اهمیت بیشتری نسبت به سایر موارد برخوردار است، تعداد و عمق روابط افراد است. روابط خوب به افراد احساس شادی و رضایت می‌دهد و افراد شاد از روابط بیشتر و بهتری نسبت به افراد ناراضی و ناراحت بهره‌مند می‌شوند. تعارض در روابط شامل داشتن همسر، همکار یا یک هم اتاقی که دائم باهم در حال بحث و درگیری هستید یکی از مهمترین عوامل کاهش سطح شادی و احساس خوشبختی افراد است. شما هرگز با تعارضات بین فردی سازگاری پیدا نخواهید کرد. این گونه تعارضات هر روز شما را نابود می‌کنند، حتی روزهایی که شما طرف مقابل را نمی‌بینید اما با این وجود درباره‌ی درگیری‌های پیشین خود مدام فکر و خیال می‌کنید».

فعالیت‌های داوطلبانه (V)

سه نوع فعالیت داوطلبانه وجود دارد که به لحاظ علمی ثابت شده است سطح شادی را به طور مستمر افزایش می‌دهند؛

ابراز قدردانی و مهربانی راهی برای جلوگیری از فراموش کردن ارزش چیزهایی است که در زندگی‌امان به دستشان آورده‌ایم یا مالک آن‌هاییم. اگر وجود هر چیز خوبی را در زندگیمان بدیهی فرض کنیم، دیگر آن چیز به ما احساس شادی و شوق نمی‌دهد. اما اگر قدردانی خود را در مقابل همان چیز ابراز کنیم، می‌توانیم این روند را معکوس کنیم:

«در برخی از مطالعات که افراد را ملزم کرده بودند هر هفته یک عمل مهربانانه تصادفی انجام دهند یا نعمات و خوشبختی‌های خود را به طور مرتب برای چند هفته بشمارند، افزایش اندک اما پایداری در سطح شادی‌ این افراد ملاحظه شد. پس ابتکار عمل را در دست بگیرید! فعالیت‌های لذت‌بخش خود را که مبتنی بر قدردانی از نعمات زندگی است انتخاب کنید، آن‌ها را به طور مرتب انجام دهید (اما نه تا حدی که برای شما خسته کننده شوند) و با این کار سطح کلی شادی و احساس خوشبختی خود را بالا ببرید».

مدیتیشن و به‌کارگیری تکنیک‌های ذهن‌آگاهی برای لذت بردن از زمان حال، به جای تامل در گذشته یا تأکید بر آینده، می‌تواند خلق و خو را هم در کوتاه مدت و هم در درازمدت تقویت کند و بالا ببرد.

مشارکت در جریانهای مثبت اجتماعی و دنبال کردن ارزش‌های اخلاقی و انسانی با افزایش سطح رضایت از زندگی و خوشبختی همراه است.

خلاصه‌ی فصل‌ها

در این کتاب یازده ایده بنیادی و اساسی در خصوص خوشبختی انسان ارائه شده است. هر فصل از این کتاب در تلاش است تا یکی از این یازده ایده بنیادی را که ماحصل پیشرفت فکری تمدن‌های مختلف جهان است، با زبانی امروزی و از منظر علم روان‌شناسی ارائه کند.

برخی از این حکمت‌های کهن و باستانی آنچه را که امروز به واسطه نتیجه تحقیقات علمی می‌دانیم زیر سؤال می‌برند و درس‌هایی به ما می‌دهند که هنوز در زندگی مدرن ما کاربرد دارند. این کتاب درباره‌ی چگونگی ساخت یک زندگی سرشار از فضیلت، خوشبختی، احساس رضایت و معناست.

مقدمه – خِرد زیاد

نویسنده در مقدمه‌ی کتاب ابتدا توضیح می‌دهد که هدف او این است که «حکمت» نامتناهی را که در دسترس انسان مدرن قرار دارد، به ۱۱ ایده بزرگ که در هر فصل یکی از آن‌ها گنجانده شده، کاهش دهد. باقیمانده مقدمه، هم خلاصه‌ی مختصری از فصل‌های پیش رو است که به شرح زیر ارائه شده است.

فصل اول شرح می‌دهد که چگونه هر شخص دارای دو بخش مجزا است؛ قسمت ابتدایی یا بدوی، که شامل غرایز اساسی ما است و بخش بسیار تکامل یافته، که سعی می‌کند غرایز را کنترل کند.

این تلاش برای کنترل غرایز ما که باعث نگرانی بیش از حد ما می‌شود، در فصل دوم به طور کامل تشریح شده است اما خوشبختانه با استفاده از تکنیک‌های مختلف مانند مدیتیشن می‌توان این نگرانی‌های را از ذهن و جسم خود جدا کرد و جای آن‌ها را با آرامش پر کرد.

فصل سوم به رابطه فرد با سایر افراد می‌پردازد و مطالبش عمدتا حول محور این قانون طلایی است که می‌گوید: «آنچه را که بر خود نمی‌پسندی بر دیگران هم مپسند و آنچه را که بر خود می‌پسندی بر دیگران هم بپسند».

ادامه‌ی این مبحث در فصل چهارم به گرایش و تمایل افراد در مشاهده راحت‌تر عیب‌ها و مشکلات دیگران نسبت به خودشان می‌انجامد، که با چند اقدام ساده می‌توانیم تا حدودی زیادی این خطای شناختی را اصلاح کنیم و در نتیجه به زندگی بر مبنای قانون طلایی نزدیکتر شویم.

در فصل پنجم، در اواسط کتاب، هایت مفهوم فرضیه خوشبختی را مطرح می‌کند. فرضیه خوشبختی می‌تواند این‌گونه باشد که احساس خوشبختی از درون انسان نشات می‌گیرد، مطابق با اعتقادات بودا، یا می‌تواند این‌طور باشد که شادی از بیرون انسان سرچشمه می‌گیرد. هایت

در فصل ششم استدلال می‌کند که حقیقت ممکن است بین دو کران متضاد وجود داشته باشد و معتقد است که عنصر عشق یعنی دوست داشتن انسان‌هایی غیر از خود، برای رسیدن خوشبختی بسیار مهم و ضروری است.

فصل هفتم این سؤال را مطرح می‌کند که آیا وجود سختی و دشواری برای رسیدن به خوشبختی ضروری است یا خیر؟ و یک پاسخ ظریف به این پرسش ارائه می‌دهد و آن این است که این مسأله بستگی به این دارد که شما در کدام مرحله از زندگی خود دارید. دستیابی به خوشبختی یک فرایند پیچیده است که شامل انجام اعمال فضیلت‌آمیز است و‌هایت

در فصل هشتم ادعا می‌کند که رفتار با فضیلت به این معنا است که همان‌طور که ارسطو گفته است عمل کنید و نقاط قوت خود را توسعه دهید و به توانایی‌های وجودی خود پی ببرید.

فصل نهم این ایده را بسط می‌دهد که خوشبختی فرد از زندگی با فضیلت منشعب می‌شود و خاطر نشان می‌سازد که احساس الوهیت زمانی به فرد کمک می‌کند که این احساس از طریق اعمال اخلاقی مادام‌العمر فرد حاصل شده باشد.

نویسنده در فصل دهم و یازدهم این ایده را از سطح یک عمل مادام‌العمر هم فراتر می‌برد و ادعا می‌کند که یک زندگی شاد زندگی‌ای است که در آن شما بین خودتان و دیگران، بین خودتان و کارتان و همچنین بین کارتان و چیزی بزرگ‌تر از خودتان، ارتباط صحیح و درستی برقرار کنید به طوری که آن ارتباط برای شما معنادار باشد.

فصل ۱: خودِ تقسیم شده

هایت چندین روش برای تقسیم‌بندی «خود» را که از زمان‌های قدیم وجود داشته است در این فصل بررسی می‌کند؛

  • ذهن در برابر بدن
  • نیمکره چپ مغز در برابر نیمکره راست مغز (ناحیه‌بندی عملکرد مغز)
  • مغز قدیمی در مقابل مغز جدید (کورتکس جلویی)
  • رفتارهای کنترل شده در مقابل رفتارهای خودکار

هایت از این میان بر روی آخرین تقسیم‌بندی موجود، یعنی تمایز بین فرآیندهای آگاهانه/مستدل و فرآیندهای خودکار/ضمنی تمرکز می‌کند.

استعاره او برای این مسأله سوارکاری بر پشت فیل است که در آن ذهن آگاه سوارکار و ذهن ناخودآگاه فیل است. سوارکار قادر نیست فیل را به زور کنترل کند؛ این مسأله، معماهای زیادی را درباره‌ی زندگی ذهنی ما پاسخ می‌دهد، به ویژه اینکه چرا ما با مشکل ضعف اراده مواجه‌ایم. یادگیری نحوه‌ی آموزش و تربیت فیل راز بهبود «خود» و دستیابی به خوشبختی است.

فصل ۲ – تغییر ذهنیت

واکنش‌های احساسی خودکار «فیل» (آغازگرهای احساسی) ما را در طول زندگی راهنمایی می‌کنند.

افراد حتی تمایل دارند همسر و حرفه‌ای را انتخاب کنند که نام آن‌ها با نام خودشان شباهت داشته باشد. اگرچه یک سوگیری عمیق در بین انسان‌ها نسبت به منفی‌گرایی وجود دارد، برخی از افراد خوش‌بین هستند و برخی دیگر بدبین.

هایت در این فصل درباره‌ی سه روش تغییر این واکنش‌های احساسی خودکار بحث می‌کند؛ مدیتیشن، شناخت درمانی و داروهای ضد افسردگی.

فصل ۳ – تقابل با انتقام

بسیاری از گونه‌های زنده دارای زندگی اجتماعی هستند، اما در میان پستانداران، فقط انسان‌ها به طور خاص موجوداتی فوق اجتماعی هستند که قادر به زندگی در قالب گروه‌های همکاری بسیار بزرگ هستند.

قانون طلایی که در این فصل‌، هایت آن را تشریح می‌کند رمز موفقیت ما و دستیابی به خوشبختی است. هایت با تکیه بر نظریه «شش سلاح تأثیرگذاری» رابرت سیالدینی، روش‌هایی را توصیف می‌کند که در آن‌ها درک عمیق روابط متقابل میتواند به حل مشکلات مربوط به زندگی اجتماعی ما کمک کرده و از ما در مقابل بسیاری از روش‌های سوءاستفاده محافظت کند.

فصل ۴ – خطاهای دیگران

بخشی از مسأله‌ی فوق اجتماعی بودن انسان این است که ما دائما سعی داریم تصور دیگران از خودمان را دستکاری کنیم، بدون اینکه بدانیم داریم این کار را انجام می‌دهیم. همان‌طور که عیسی (ع) گفت، ما عیوب دیگران را به وضوح می‌بینیم، اما نسبت به خودمان کور هستیم. «چرا لکه را در چشم همسایه خود می‌بینید، اما به وجود چوب در چشم خود توجه نمی‌کنید؟».

هایت به آنچه روا‌ن‌شناسی اجتماعی در این باره می‌گوید هم نگاهی می‌اندازد، او با بررسی نظریات دانیل باتسون درباره‌ی تقلب و توجیه خود شروع می‌کند، سپس به بررسی توصیفات رابرت رایت از مفهوم «جهل نسبت به قانون» در ارتباط با ریاکاری می‌پردازد که در کتاب «حیوان اخلاقی» رایت به تفصیل تشریح شده است و سپس به بررسی نظریات دینا کوهن و دیوید پرکینز درباره‌ی مفهوم سوگیری تأییدی پرداخته و در نهایت نظریات رُوی باومایستر را در قالب کتاب «افسانه شرارت محض» به بوته نقد می‌گذارد.

هایت همچنین در پایان این فصل مبحث جدیدی را پیش می‌کشد، اینکه انسان چگونه می‌تواند این «عینک اخلاقی‌» را کنار گذاشته و جهان را همان گونه که هست ببیند.

فصل ۵ – جست‌وجوی خوشبختی

این مسأله برای همه تصوری رایج است که شادی از درون ناشی می‌شود و در چیزهای خارجی یافت نمی‌شود. مدتی هم در دهه ۱۹۹۰، روان‌شناسان با حکیمان دنیای باستان (مانند بودا و اپیکتتوس) توافق کردند که شرایط خارجی مهم نیست.

با این حال، هایت استدلال می‌کند که ما اکنون می‌دانیم که برخی از شرایط خارجی هم برای خوشبختی انسان مهم هستند. او یکی از راههای رسیدن به شادی و خوشبختی را در تغییر دادن برخی موارد خاص می‌داند، از جمله درست هزینه کردن پول و معتقد است که تأکید غرب بر عمل و تلاش خالی از لطف نیست.

فصل ۶ – عشق و دلبستگی‌ها

انواع مختلفی از عشق وجود دارد، اما بنا به گفته هایت، همه آن‌ها زمانی معنا پیدا می‌کنند که بدانید این عشق از کجا آمده و با شما چه می‌کند.

برای انجام این کار، او گزارش جان بولبی را که توسط سازمان بهداشت جهانی تحت عنوان «مراقبت از مادر و سلامت روان» در سال ۱۹۵۰ منتشر شده و تحقیقات هری هارلو روی میمون‌ها را بررسی می‌کند.

او می‌نویسد که درک انواع مختلف عشق می‌تواند به توضیح اینکه چرا مردم در ارتباط با مسائل عشق و عاشقی این‌قدر اشتباه می‌کنند کمک کند، همچنین اینکه چرا فیلسوفان از عشق متنفر هستند و توصیه‌های بدی درباره‌ی آن به ما می‌دهند.

فصل ۷ – کارکردهای رنج

نیچه معتقد است که «آنچه او را نمی‌کشد، او را قوی‌تر می‌کند»، اما این قانون درباره‌ی همه صادق نیست؛ گاهی اوقات مشکلات ممکن است منجر به بروز اختلال استرس پس از سانحه شود.

هایت درباره‌ی چگونگی و چرایی رشد برخی از افراد پس از تجربه کردن رنج و درد صحبت می‌کند، همراه با معرفی روش‌هایی برای افزایش شانس افراد در جهت رشد و ترقی پس از وقوع سوانحی که تجربه می‌کنند.

همان‌طور که تحقیقات رابرت استرنبرگ درباره‌ی خرد نشان می‌دهد، تجربه کردن سختی‌ها در زمان مناسب در زندگی، می‌تواند انسان را دلسوزتر کرده و به او کمک کند تا بتواند بین نیازهای خودش و دیگران تعادل بهتری برقرار کند.

فصل هشتم – سعادت مربوط به فضایل

با درنظر گرفتن بنجامین فرانکلین به‌عنوان یک الگو و مثال، هایت به این موضوع می‌پردازد که چگونه موفقیت می‌تواند از فضیلت‌ها پیروی کند؛ آن هم در معنای وسیع فضیلت که به عرصه تعالی یونان باستان باز می‌گردد.

به گفته‌ی هایت، اجداد ما درک روان‌شناختی پیچیده‌ای از فضایل داشته‌اند، آن‌ها با تکیه بر حکمت‌های کهن، افسانه‌ها و الگوهای اجتماعی، می‌آموخته‌اند که چگونه «فیل» وجودشان یا پاسخ‌های خودکار فردی را تحت کنترل خود در آورند.

اگرچه سرچشمه فضیلت غربی به هومر، ازوپ و عهد عتیق بر می‌گردد، اما مفهوم مدرن و امروزی فضیلت، ارتباط زیادی با استدلال‌های کانت (ضرورت قاطع) و بنتام (فایده گرایی) دارد. با وجود این موارد، اخلاق شخصیتی به اخلاق سرگردان تبدیل شد و از تربیت اخلاقی به استدلال اخلاقی رسیدیم.

برای پرداختن به این سؤال که چگونه می‌توان اخلاقیات مشترک را در جامعه‌ای متنوع شکل داد، هایت به روان‌شناسی مثبت‌گرا، به ویژه به آثار سلیگمن و پترسون درباره فضایل و نقاط قوت روی می‌آورد.

فصل ۹ – الوهیت با خدا یا بدون خدا

با استفاده از استعاره زمین مسطح، هایت استدلال می‌کند که درک مقدسات و الوهیت، دو ویژگی اساسی ذهن انسان است؛ احساسات انزجار، اعتلای اخلاقی و ترس به ما درباره‌ی این بعد از وجودمان مطالبی را می‌گویند، اما همه به صحبت آن‌ها گوش نمی‌دهند.

«حق مذهب» را فقط با تصدیق این بعد می‌توان فهمید، که بیشتر لیبرال‌ها و اندیشمندان سکولار از آن چشم پوشی می‌کنند یا درباره‌ی آن دچار سوءتفاهم می‌شوند. آثار ویلیام جیمز و آبراهام مزلو در ارتباط با «تجربیات اوج» راه‌هایی را به ما نشان می‌دهند که در آن این بعد به افراد غیر مذهبی هم مربوط می‌شود.

فصل ۱۰ – شادی در میانه راه قرار دارد

هایت در این فصل درباره‌ی «معنای زندگی» بحث می‌کند و بین هدف زندگی و هدف درون زندگی تمایز قائل می‌شود. به عقیده‌هایت عشق و کار به زندگی معنا می‌بخشد.

او همچنین در این فصل به تبیین مفهوم «مشارکت حیاتی» می‌پردازد که طبق آن «کار کردن» دارای بیشترین حس هدفمندی در بین سایر فعالیت‌های انسانی است.

برای دستیابی به خوشبختی همچنین وجود «انسجام بین سطحی» بین «خود» فرد و «زندگی» او هم حیاتی است؛ یعنی انسجام بین سطوح جسمی، روانی و فرهنگی اجتماعی انسان. هایت در این فصل استدلال می‌کند که دین یک مکانیسم تکاملی برای ایجاد این انسجام در زندگی انسان است.

فصل ۱۱ – در حالت تعادل

هایت در پایان کتاب چنین استدلال می‌کند که ایده قدیمی یین و یانگ عاقلانه‌ترین ایده در بین همه ایده‌های موجود است. او می‌نویسد، ما به دیدگاه‌های ادیان کهن و علم مدرن نیاز داریم. شرقی و غربی؛ حتی لیبرال و محافظه کار. «امروزه کلمات حکیمانه واقعا از همه جهات بر ما سرازیر می‌شوند، اما تنها با استفاده از منابع متعدد است که می‌توانیم به خرد و حکمت دست پیدا کنیم».