چرا در ایران استارتاپ تحول آفرین شکل نمی‌گیرد؟

از دوستان زیادی که در حال اندیشه‌ورزی، تولید ایده و یا ایجاد استارتاپ هستند جملاتی در مورد مقایسه آن‌ها با افرادی که مسیر دیگری را انتخاب کرده‌اند شنیده‌ام. مثلا جملاتی از این دست که خانواده‌ام مرا با فلانی که سواد درست و درمان ندارد مقایسه می‌کنند و می‌گویند او یک خانه خرید، ماشینش را عوض کرد، خانه را بازسازی کرد اما تو هیچ پیشرفتی نکرده‌ای و در حال درجا زدن هستی.

قبلا این موضوع را به ایراداتی در دستگاه ادراکی یا ارزشی این افراد (اطرافیان اندیشمندان) نسبت می‌دادم و فکر می‌کردم این افراد قدر علم را نمی‌دانند و یا ارزش علم را درک نمی‌کنند. اما به نظر می‌رسد تبیین بهتری برای این موضوع وجود داشته باشد.

واقعیت این است که ذهن انسان عادت به موفقیت‌های مستمر و خطی دارد و به همین دلیل اگر مدتی هر چند کوتاه شما را در وضعیتی یکسان یعنی خالی از موفقیت ببیند، احساس می‌کند در حال در جا زدن هستید. به عنوان مثال دانشمندی را در نظر بگیرید که یکسال است در حال کار بر روی پروژه‌ای است و سخت کار می‌کند اما هنوز نتوانسته مقاله مناسبی را چاپ کند. در اینصورت هم دانشگاه و هم اطرافیان و حتی خود او نمی‌توانند این موضوع را بپذیرند که شکست نیز نوعی پیشرفت محسوب می‌شود و یا ممکن است یک کار برای موفقیت نیاز به زمانی طولانی داشته باشد. حتی نشریات نیز چندان علاقه‌ای به چاپ کردن نتایج منفی ندارند و به همین دلیل است که تقریبا در تمامی مقالات بهبودی اتفاق افتاده است و نشانه شکستی وجود ندارد. نتیجه این خواهد شد که دانشمند مذکور به سرعت تلاش می‌کند مقاله‌ای را چاپ کند تا آن موفقیت خطی و مستمر اتفاق بیوفتد و از زیر فشار خارج شود.

حال فرض کنید شما در حال زدن یک استارتاپ هستید و یکسال است سخت کار می‌کنید تا محصول خوبی را روانه بازار کنید. سرمایه‌گذار شما فرم‌های روزانه یا هفتگی دارد که پیشرفت شما را اندازه‌گیری می‌کند. شما هم مجبور هستید در آن فرم‌ها پیشرفت هفتگی خود را اعلام کنید و اگر یک هفته یا یک ماه پیشرفتی حاصل نشود به درد سر بزرگی خواهید افتاد. این پیشرفت هفتگی و موفق به معنای جلوگیری کردن سرمایه گذاران از تجربه کردن و بهبود محصول برای بازار است. یعنی استارتاپ باید به سرعت به موفقیت برسد.

همین فشار روانی باعث می‌شود استارتاپ ها برعکس ادعای اولیه نتوانند به راحتی ریسک کنند و آزمایشات مناسب را برای شناخت بازار و مشتریان خود انجام دهند. در نتیجه گرفتار تقلید و یا پیمودن راهی می‌شوند که آن‌ها را به سمت معمولی بودن سوق دهد. به بیان دیگر به جای جستجو و خط خطی کردن به سراغ کپی کردن می‌روند!

اما ریشه این مشکل تا حدی در سرشت انسان نهفته است و موسسان استارتاپ ها و سرمایه‌گذاران با شناخت آن بهتر می‌توانند با آن مقابله کنند. این مشکل را در پدیده‌های مختلفی که از نوع همه یا هیچ هستند می‌توانید مشاهده کنید. پدیده‌های همه یا هیچ پدیده‌هایی هستند که از الگوی نرمال پیروی نمی‌کنند. در حالت طبیعی افراد هر چقدر کار کنند به همان نسبت درآمد یا موفقیت کسب می‌کنند. این الگویی است که سالهای سال در میان انسان‌ها رواج داشته است. اما الگوی همه یا هیچ برای دنیای امروز و به خصوص استارتاپ ها معنا دارد. در دنیای استارتاپ ها بیشتر حالت همه یا هیچ حاکم است. تمام سهم بازار در اختیار یک یا چند استارتاپ قرار دارد.

این الگو که اساس شکل‌گیری استارتاپ ها است به صبر طولانی و مقاومت در برابر موفقیت‌های کوتاه و لحظه‌ای نیاز دارد. بنابراین همه و از جمله سرمایه‌گذاران باید بتوانند اجازه آزمایش کردن و شکست را به استارتاپ ها بدهند و با فشار برای موفقیت لحظه‌ای آن‌ها را در دام معمولی شدن گرفتار نکنند. موفقیت استارتاپ مرهون امید بسیار و توان بالا برای مقابله با جامعه و نظام بازخورد آن است. یعنی باید بتوانید در برابر کسانی که از شما موفقیت مستمر می‌خواهند مقاومت کنید و امید داشته باشید که موفقیت نهایی برایتان اتفاق بیفتد!