گمشده در افکار و سایهها...
رفقای ویرگولی¹
خب سلام دوباره! بعد مدتها و با کلی تاخیر😅😇
همونطور که قول داده بودم قراره هر هفته راجب یه دوست خوب ویرگولی و یه پارت از داستانمو بنویسم
نوبتی هم باشه نوبت نوشتن راجب یکی از ویرگولیای عزیزه:) اول از همه و ب بسم الله هم ماهوست!
ماهو
خب! این دختر خیلی خیلی مهربونه... حتی بیشتر از اونی که نشون میده:) به هیچ عنوان کینه به دل نمیگیره و آدمی نیست که به خاطر یه حرف تا همیشه از کسی بدش بیاد. برعکس شخصیتای امروزه که دارن پیچیده و پیچیده تر میشن این دختر سادهست. نه منظورم این که آدم ساده ای باشه نه! اون صرفا یه شخصیت مهربون ساده داره. مهربونیش خیلی عادی و عالی بروز میده. نه پنهون میکنه نه کاری میکنه که بخوای متوجهش بشی... یعنی حتی اگه باهاش حرف بزنی مستقیما اولین چیزی که برداشت میکنین همین مهربونیشه. اهل گول زدن و کلک بازی نیست. عاشق داستانای عاشقونهست و حتی از خشن ترین داستان تاریخ هم میتونه یه داستان عاشقونه بسازه! با فیلم، با کتاب، یا حتی با یه جمله میتونه گریه کنه و نهایت احساسشو بروز بده. نمیدونم! خیلیا میگن توی دنیای پیچیده امروز راحت بروز دادن احساسات باعث ضربه خوردن میشه. ولی من بهش غبطه میخورم. چون توی این مورد دقیقا شخصیت عکسشو دارم و به نظرم راحت بروز دادن احساسات باعث میشه خیلی سریع خالی بشه. این دختر توی دنیای خودش زندگی میکنه و خیلی به دنیای بیرون و حتی دنیای اطراف کار نداره. نمیخوام همش ازش تعریف کنمااااا ولی خب خیلی عالی عه این صفاتش. چیزی برای قایم کردن ندارم! عاشقشم و صد البته اونم عاشقمه😁 این که توی دنیای خودشه باعث شده برای بیشتر شناختش منم وارد دنیاش بشم و دیدن قشنگی دنیاش باعث شد زمین گیر بشم🥲 المپیاد و جوشم خیلی دوست داره

پ.ن.: این نوشتهها صرفا برداشت خودم از شماست و لزوما شما همچین چیزی نیستین... امیدوارم از نوشتهم ناراحت نشین و حتی اگه ناراحت شدین بهم بگین تا سعی کنم یا پستو حذف کنم یا ویرایشش کنم:) فقط بدونین همین که راجبتون نوشتم یعنی خیلی دوستتون دارم دوستای ویرگولی قشنگم🥲
پ.ن.2: دلم برات تنگ شده🫠
مطلبی دیگر از این انتشارات
ویرگولی ها:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه ای از بر و بچز😎
مطلبی دیگر از این انتشارات
روز دانش آموز در ویرگول