یک درگیرِ فکری با یک فکر درگیر Telegram: FALLiAL
باور
خیلی طول کشید تا بفهمم باور خودم مهم تره تا برتری واقعی ام نسبت به بقیه. زمان برد تا بفهمم باورم نسبت به خودم، مهم تر از مهارتم هست. و سعی کنم اونو اول از همه تقویت کنم. شایدم یک خوش خیالی بی دلیل و خام هست که باید با اون شروع کنم کار رو. اینو هم در نظر دارم که این تنها واسه شروعه، همین که کار استارت بخوره، باید کم کم نگاهی به قبل داشته باشم و کمبود ها و ایرادات رو رفع کنم ولی بازم انتظار زیادی ندارم.
حتما شنیدین که میگن واسه اینکه ترس ات از چیزی کم بشه، وانمود کن که نمیترسی. مثل بازیگری که روی صحنه مثل قلدرها رفتار میکنه ولی همه میدونن که چقدر بزدله. باور خودت بالاتر و بااهمیت تر از واقعیت بیرونه. چرا اینو میگم؟ چون شاید ما آدما از چیزای جدید و غریب به نوعی ترس داریم و دوری میکنیم. حالا این باور اولیه که میتونه ترکیبی از اعتمادبهنفس، توهّم، خوش باوری و چیزای دیگه باشه، ما رو با اون چیز جدید و ناشناخته روبرو میکنه، و اینکه باور داشته باشیم که میتونیم از پسش بر بیایم، ما رو توی مسیر نگه میداره. حالا ممکنه بپرسید شاید این خوشخیالی به ضررمون تموم بشه، وقتی که اون کار اصلا مناسب ما نباشه و واقعا از پسش بر نیایم و حالیمون نشه که بدرد اون کار نمیخوریم. و شکست هامون رو تماماً مثبت ارزیابی کنیم. شاید این خودش نشونه ای باشه که ما از کار زودتر دست بکشیم. درسته؟ اینو چکارش کنیم؟!
همونطور که گفتم، ما از چیزایی که واسهمون ناشناخته هست، نوعی هراس داریم و حتی ممکنه احساسی از جنس تنفر نسبت بهش پیدا کنیم. دلیلش رو نمیدونم شاید یه عادت و فرهنگ جمعی باشه یا دلایل تکاملی داشته باشه اما در کل، میگن ترس دو پله داره. پلهی اولش احساس ترس از چیزی هست، تا اینجا اشکالی نداره. ممکنه شما از حشره ای یا حیوانی بترسید اما پله ی دوم ترس هست که این چرخه مخرب رو تکمیل میکنه. و اسمش اجتناب ـِ! اگه حتی از سخنرانی کردن جلوی جمع احساس ترس داشته باشید ولی ازش اجتناب نداشته باشین، موردی نداره و شما رو زمین نمیزنه. درحالیکه هرنوع باور منفی مثل باور به نتوانستن پیش از انجام دادن کاری، شانس شما واسه امتحان کردن رو ازتون میگیره.
معمولا آدما این باور رو دارن که برو دنبال علاقهت. برو علاقهتو پیدا کن برو بگرد و اینقدر بگرد تا یجا پیداش کنی. ما هم میریم دنبالش انگار داریم دنبال شئ ای میگردیم که انتظار داریم مثلا زیر تخت یا توی جیب راست کُتمون پیداش کنیم. یا که اونقدر کمیاب و نایاب باشه که بخاطرش فرسخ ها دور تر بریم تا که شاید یهو وسط بیابون زیر خاک پیداش کنیم! اما این راهکار مناسبی برای پیدا کردن علاقه نیستش. نوعی تلف کردن وقت و انرژیه. بزار بگم علاقه از کجا میاد. یادتونه گفتم ترس از نشناختن میاد؟ حالا برعکسش کنید. علاقه پیدا کردن به چیزی، میتونه از سُرایت اطلاعات، از جایی یا شخصی به ما باشه. آره! علاقه از شناختن میاد. همین که اطلاعات کمی از چیزی داشته باشیم معمولا باعث توهّم دانایی میشه و بعدش احساس مثبتی به اون چیز پیدا میکنیم. این همون باور اولیه ای هست که ما رو برعکس ترس، به سمت انجام اون کار سوق میده. خب باز شاید بپرسید علاقه عمیق تر و بیشتر ما نسبت به چیزی، از کجا میاد؟ جواب اینه که بعد از وارد شدن ما (به هر دلیلی) به اون کار، و شناخت روز به روز اون کار، باعث بیشتر و بیشتر شدن علاقه مون میشه. و علاقه بیشتر یعنی موندگاری بیشتر در اون کار، و موندگاری بیشتر یعنی شناخت بیشتر و...
اما جنبه منفی این قضیه چیه؟ سوالی که قبل تر پرسیدم این بود که اگه شکست بخوریم و بازم با باور مثبتمون اون شکست ها رو نبینیم و بریم جلو، ممکنه در کاری که مناسبمون نیست وقتمون رو هدر بدیم و بعد از مدت طولانی متوجه ضرر و زیان (قابل جبران و گاهی غیر قابل جبران) بشیم...چه کنیم؟
راهکار موثر برای کنترل این شرایط، فیدبک و بازخورد لحظه به لحظه دیگران مخصوصا افراد متخصص و آگاه در اون زمینه خواهد بود.
ولی بازم انتظار زیادی نباید داشت؛چرا؟
شما هم بنویسید...

⚜️سقوطدرچرخهایبیپایان⚜️
مطلبی دیگر از این انتشارات
دور باطل
مطلبی دیگر از این انتشارات
*ایستاده روی لایه نازک یخ دریاچه*
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیدبک