یک درگیرِ فکری با یک فکر درگیر
رقابت؛ یک چرخهی بی پایان
آیا تاحالا توی چرخه ی بی پایان رقابت گیر کردین؟ طوری که نفهمیدین که یه جور تله هست و همینطور توی این تله دست و پا بزنین. آره! رقابت اکثر اوقات دست و پا زدن بیهودس. یه سری افراد هستن که توی همه چیز رقابت میبینن و هرلحظه میخوان خودشونو ثابت کنن و نشون بدن رئیس کیه! در حالی که اصلا کسی با اونها در رقابت نیست و ذهنیتشون بیشترش توهّمه. اگر پیروز بشن چه بهتر اما حتی اگر از دل اون رقابت پیروز بیرون نیان هم، ایرادی نداره! میرن سراغ یه رقابت دیگه!
دنیا واسه اینجور آدم ها صحنه ی رقابته. حتی بعضی وقت ها دچار سندروم خود-رقابتی میشن. هرچند من انگیزه شون رو کاملا تحسین میکنم چرا که رقابت اگر سازنده باشه کاملا مفید هست و باعث بهتر شدن میشه. اما خب احساس مهربانی و همدلی از دل رقابت بیرون نمیاد. درواقع "مهربانی" قربانی این طور طرز فکری هست. و خب در ارتباطشون با دیگران زنجیره ای از محبت کردن و محبت دیدن وجود نخواهد داشت، و روابطی بر مبنای اصل منفعت و حتی تخریب دیگران شکل خواهد گرفت. در ابتدا خودخواهی و سپس بیرحمی نتیجه تقویت و دور برداشتن این چرخه هست.
اما این سوال همچنان باقی میمونه که رقابت، به ما تحمیل شده؟ یا که کاملا انتخاب شده هست و میتونیم یه روز بگذاریمش کنار؟
نظر شما چیه؟
سقوط در چرخه ای بی پایان (Falling_Into_An_Infinite_Loop)
مطلبی دیگر از این انتشارات
*ایستاده روی لایه نازک یخ دریاچه*
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماه زرد
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیدبک