"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت: finsoph.ir
اپیزود ششم فینسوف: مرگ خدای مدرن| چرا علم هم منبع حقیقت نیست؟

پادکست فیلسوف: تاریخ علم و پایان حقیقت نیوتنی (اپیزود ششم) | نیوتن، مارکس و اینشتین
من: احمد سبحانی | تاریخ ضبط: مرداد ۱۴۰۳
در اپیزود ششم پادکست «فیلسوف»، من به دنبال توضیحی برای قرار دادن کلمه "علم" داخل گیومه در اپیزود «چرا تاریخ نداریم؟» هستم. من در این قسمت به سراغ تاریخچه علم تجربی (Science)، از یونان باستان تا ظهور نسبیت اینشتین میروم و نشان میدهم که چگونه مفهوم «حقیقت» در طول تاریخ دچار دگرگونی شده است.
۱. از تذکر یونانی تا روش استقرایی پسارنسانس
الف. دانش یونانی: صرفاً یادآوری
یونان باستان (افلاطون): من توضیح میدهم که یونانیان و بهویژه افلاطون، به تجربه (استقراء) اعتقادی نداشتند و معتقد بودند که انسانها صرفاً علم و دانش را به یاد میآورند (فلسفه تذکر).
رنسانس و روش علمی: پس از رنسانس، در غرب روشی شکل گرفت که بر تجربه و مشاهده (استقراء) تکیه داشت و به آن روش علمی گفته شد. این روش میگوید: «آنچه به تجربه درآید، حقیقت است و بقیه میتواند الهیات، فلسفه یا خرافات باشد.»
ب. بستر شکلگیری روش علمی
تأثیر مهاجرت فلاسفه مسلمان: من معتقدم مهاجرت دانشمندان و متفکران از خاورمیانه به اروپا (پس از جنگهای صلیبی و حمله مغول) باعث رونق تجارت و ورود دانشهایی مانند حسابداری شد و زمینه را برای شکلگیری شرکتهای سهامی و در پی آن، طلب آزادی بیشتر فراهم کرد.
مبارزه کوپرنیک و گالیله: طرح ایده خورشیدمرکزی توسط کوپرنیک و گالیله، اولین چالش بزرگ با علم متولی کلیسا بود. مسئله این بود که کلیسا متصدی علم ارسطویی زمان خود بود و نه اینکه مخالف مطلق علم باشد.
۲. عصر نیوتن: پیروزی تجربه، ظهور فایدهگرایی
الف. نبرد تجربه و عقل
تجربهگرایان (انگلیس): من به جریان تجربهگرایی در غرب اروپا (بیکن، لاک، هیوم) اشاره میکنم. فرانسیس بیکن در کتاب "نو ارغنون"، فیلسوف را مانند زنبور عسل میداند که باید چیزی مفید تولید کند و منفعت برساند. این روح اومانیسم و فایدهگرایی است.
عقلگرایان (اروپای مرکزی): در اروپای مرکزی، جریان عقلگرا (دکارت، اسپینوزا، لایبنیتس) به دنبال یکپارچگی و مشروعیت (به دلیل دوری از جنگ و مسائل مشروعیت حاکمیت) رشد کرد.
علت تفاوت: من بیان میکنم که دغدغههای متفاوت مردم (درگیریهای مذهبی در اروپای مرکزی در مقابل دغدغه کسب ثروت در انگلستان) جریانهای فلسفی متفاوتی را پدید آورد.
ب. انباشت علم و انقلاب صنعتی
نیوتن و متد علمی: من کار نیوتن (در تدوین قوانین حرکت در ۱۶۸۷) را بسیار مهم میدانم، زیرا او برای اولین بار متد علمی را ایجاد کرد که امکان آموزش و انتقال دانش را فراهم کرد.
اهمیت انباشت: این متد منجر به انباشت علم، تجربه و سرمایه شد، که عنصر کلیدی برای وقوع انقلاب صنعتی بود. من این فرضیه را مطرح میکنم که شاید بدون کشوری چون انگلستان (دور از جنگها)، انقلاب صنعتی اصلاً ممکن نبود.
۳. مارکسیسم: علمی شدن تاریخ
هدف علم: حقیقت: من تأکید میکنم که هدف الهیات، فلسفه و علم همگی یافتن یک "حقیقت" واحد برای اتکای انسان است.
علمیسازی خردگرایی: کارل مارکس (قرن نوزدهم، همعصر قاجار) تلاش کرد تا خردگرایی آلمانی (هگل) را با تجربهگرایی انگلیسی تلفیق کند.
ماتریالیسم تاریخی: مارکس دیالکتیک را از هگل گرفت و آن را به صورت ماتریالیستی و تاریخی درآورد تا بگوید نظریهاش (تاریخ بشر، نزاع بین پرولتاریا و بورژوازی) علمی و قابل اثبات با تجربه است و به یک پایان تاریخی (کمون اولیه) ختم میشود.
۴. اینشتین: چالش با حقیقت نیوتنی
پایان گرانش کلاسیک: ایده نیوتنی از علم تا سال ۱۹۰۵ (همعصر پهلوی اول) ادامه داشت تا اینکه آلبرت اینشتین نظریه نسبیت را مطرح کرد.
گرانش به مثابه انحنا: اینشتین گرانش را نه یک نیروی جاذبه، بلکه یک انحنا در فضا-زمان معرفی کرد.
چالش با تجربه: اهمیت نظریه نسبیت برای من این است که علم تجربی به مفهوم نیوتنی را به چالش کشید؛ زیرا نسبیت به طور مستقیم در آزمایشگاه قابل مشاهده و آزمایش نبود. این امر پایههای "حقیقت" علمی را متزلزل کرد. (من قصد دارم در اپیزودهای آینده به این موضوع بیشتر بپردازم.)
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود دوازدهم فینسوف: مساله پول| جهانی که پول ابزار استثمار نیست
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود هفدهم فینسوف:اپوخه چیست؟ چگونه در جهان روایتها سردرگم نشویم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود شانزدهم فینسوف: فقط روایت| جهانی که جز قصه نیست