منّت خدای را | وی تا اطلاعِ ثانوی، در لاک خود است.
لایزال.

آمدی و خنده بر لب، آسمان افشان شدی٫ در دلم خورشید گشتی، روشنیِ جان شدی
پردهها از پیشِ چشمِ کاژِ دل برچیده شد٫ ای صبوحی، ای صفایِ لامکان، عریان شدی
شوق در من شعله زد، چون جلوهات در کائنات٫ راز مرموز ازل، در مظهر ایمان شدی
باد، مستِ بویِ مویِ تو دوید از کو به کو٫ جستوجوی های و هویِ یاهوی بستان شدی
در نگاهت آتشی دیدم که میسازد مرا٫ ای که در ما میدمی، دم نِه که چون طوفان شدی
باده در جامِ جنون بنیوشم و بربط زنم٫ بس که در هر ذرّه پنهان بودی و تابان شدی
خاکِ من در پایِ تو رقصان شد و حیران هنوز٫ ای بهارِ بیخزانم، قبلهی امکان شدی
هر چه باشم نیست باد اندر رخ رحمان تو٫ عشق آمد، عاشق و معشوقِ همپوشان شدی
ای دلیل لایزال مبتلای هستیام٫ آمدی و مژدهی صبحِ دلِ نالان شدی
–برایِ خدایی که میداند مرا، میفهمد مرا و دوست میدارد. :)
سپاسِ آفریدگارِ ناجیِ تبارم.
سپاسِ آفریدگارِ ادبیات و حافظ.
سپاسِ آفریدگار موسیقی.
پناه میبرم به تو از شرارتِ غمهایم.
–هیچ چیز چون سپاسگزاری، شعلهی اندوهم را نمینشاند. :)
پیوست🎼؛ سرخوشانِ مست از میم.رسولی.
با یک موسیقی خوشحالم کنید.

مطلبی دیگر از این انتشارات
ناسور
مطلبی دیگر از این انتشارات
وَدود. :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهربان