دست من نیست، کلمات حمله میکنند!
فائزه عبدیپور کیست!؟
برای شروع نوشتن در ویرگول به نظرم رسید اول توضیح بدم که بنده، یعنی فائزه عبدیپور چه کسی است؟ کجا به دنیا اومده؟ کجا زندگی کرده؟ چیکار کرده؟ چیکار میکنه؟ و ... اگه همراه این متن بشید در انتها دید جامع و کاملی از بنده خواهید داشت و همچنین اطلاعات مفیدی برای درک بهتر مطالب و داستانهای بعدی که مینویسم، بهتون میدم.
ورود به دنیای آدمها
روز کودتای 28 مرداد 1376 در خانوادهای مذهبی-سنتی در طایفهای لر در گچساران به دنیا اومدم. همه انتظار فرزند پسر رو داشتن که ورودم به دنیای آدمها غافلگیرشون کردم. نهایتا با بحثها و نظرات مختلف اسمم شد فائزه!
من، فرزند سوم و آخر خانم آفرین عبدی و آقای عبدالکریم عبدیپور، به همراه دو خواهر بزرگتر در شهر گچساران واقع در بخش گرمسیری استان کهگیلویه و بویراحمد، در طایفهی نیمدوریها زندگی رو شروع کردم. پدرم فرهنگی، مادرم خانهدار است. نعیمه بچهی بزرگ خانواده کارمند و فرزانه بچه وسط و هنرمند است. بنده از همون اول ماجراهای فراوان داشتم که هر کدوم روایتی جدا برای تعریف کردن هستند، ولی هنوز نمیدونم کدوم رو بگم کدوم رو نگم.
تحصیلات و مارکوپلوبازی فائزه عبدی پور
تا کلاس چهارم دبستان قدس بودم، پنجم اولای سال بهونه گرفتم تا بالاخره راضی کردم خانواده رو که منو ببرن شهدای نمیدونم چی! راهنمایی رو رفتم مدرسه فرهنگیان. زمستان دوم راهنمایی تمام نشده ما از گچساران مهاجرت کردیم به اصفهان. ادامهی دوم راهنمایی رو یه مدرسه در بهارستان اصفهان بودم و دبیرستان که شروع شد رفتم مدرسهی شاهد اصفهان و سال آخر یعنی پیشدانشگاهی سابق دوباره برگشتم یه مدرسه توی بهارستان.
عجله داشتم زودتر مستقل شم و از خونه دور شم، سوم دبیرستان المپیاد ادبیات دادم شاید بدون گذروندن پیشدانشگاهی برم دانشگاه، که مرحلهی دوم به بعد رو نتونستم قبول شم. بعد برای کنکور خوندم و علوم سیاسی دانشگاه علامهطباطبایی تهران قبول شدم و به خوابگاه دانشگاه در سعادتآباد تهران نقل مکان کردم.
سرتون رو درد نیارم، حدودا تا 1400 تهران بودم، در این میان مادر-پدر به گچساران بازگشتند، و من هم به شهر گرگان مهاجرت کردم. ارشد روابط بین الملل در دانشگاه مازندران قبول شدم که نتونستم ادامه بدم. مجدد مهاجرت کردم به پرند در حومهی تهران تاببینم این مسیر به کجاها قراره برسه! خلاصه بهتون بگم همهش تو جادهام.
برای گذران زندگی، باید پول درآورد!
اهمیت پول در زندگی خیلی سریع، زود، شتابان و عمیق بر صورتمان چپ و راست و محکم سیلی زد. خیلی کارها کردم: تدریس خصوصی، کار در یک مجموعه حقوقی، ترجمه، پرستاری، پایاننامه نویسی(روم سیاه) راه انداختن بیزنس شخصی و فروش هنر دستی ترکمن، کار در کافه، نوشتن و نوشتن و نوشتن و ... نهایتا نوشتن اصل ماجرا شد. حالا چه خبر و گزارش، چه بعدتر محتوای سایت و بلاگ و... اتفاقا اخیرا یه پست در صفحهی لینکدین منتشر کردم که همین ماجرا رو توضیح دادم.
تولید محتوای متنی همون با کلاسش کانتنت رایتری، کپی رایتری رو پیش گرفتم. فریلنسری و پروژهای کار میکردم. دوستش هم دارم. رفتم دورهی یو ایکس رایتینگ(UX Writing) آیلار رزاقی و بعد هم دوره SEO سعی کردم یاد بگیرم و پیشرفت کنم. ولی راستش رو بخوام بهتون بگم؟ پیشرفت کردن خیلی سخته. گاهی حس میکنم انگار هیچ کاری نکردم توی زندگیم و خیلی زیاد عقب موندم! حالا بیشتر در موردش حرف میزنیم..
آدم بدون علاقه، میمیره!
بعد از علاقهمندیم به خانواده، عاشق حیوانات شدم! جالبه بدونید که پیش از اونکه کاملا وارد زندگیم بشن و فوبیا داشتم. آروم آروم کنار گذاشته شد. الان دو تا سگ دختر خوشگل و قشنگ دارم به اسمهای فوجو و فوجی.
اولین دخترم فیفی بود، جا به جا شدم اومدم پرند سختش شده بود. بعد کتی اومد تو زندگیم که... از دستش دادم.
به صورت کلی علاقهمندیهای زیادی دارم: فیلم و موسیقی خوب(پیشنهادات شمارا پذیرایم)، مسائل اجتماعی و سیاسی، حقوق بشر، حقوق زنان، دیدن و معاشرت با دوستان خوبم، سفر(جنگل، دریا، کوه، رودخونه، آبشارو...) آشپزی، ورزش، و ...
دوست دارم از این به بعد در ویرگول مطالب شما رو بخونم، متن بنویسم. نظرتون رو بشنوم و بهم انتقاد یا پیشنهاد کنید تا بتونم یادبگیرم و پیشرفت کنم. با جستجو کردن "فائزه عبدی پور" میتونیم در شبکههای اجتماعی دیگه هم با هم در ارتباط باشیم.
سوالات متداول :)
1. آیا تو همون فائزه عبدی پوری؟
بله. فائزه فائزه است!
2. دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی؟
بله حقیقتا تمایل دارم.
3. زندگی سخته؟
بله. سخته.
مطلبی دیگر از این انتشارات
سایههای لبخند
مطلبی دیگر از این انتشارات
هوا سرده، زندون سردتر!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامهای به پیکاسو جان