اپیزود نهم - کوپیدو و سایکی - کتاب اسطوره شناسی

روزی روزگاری، پادشاهی بود که سه دختر زیبا داشت. از میان آن‌ها، کوچک‌ترین دختر، پسوخه، چنان خیره‌کننده و بی‌نظیر بود که در کنار خواهرانش، همچون الهه‌ای میان انسان‌های فانی به نظر می‌رسید. آوازه زیبایی او به تمام سرزمین‌ها رسید و مردان از اقصی‌نقاط جهان برای دیدن او می‌آمدند. نه فقط برای تماشا، بلکه برای تحسین و حتی پرستش او، چراکه گمان می‌کردند او یکی از جاودانگان است.

شهرت او چنان فراگیر شد که برخی می‌گفتند حتی ونوس، الهه زیبایی، توانایی رقابت با او را ندارد. جمعیت زائرانی که برای دیدار پسوخه می‌آمدند، روزبه‌روز بیشتر می‌شد، تا جایی که دیگر کسی به ونوس فکر نمی‌کرد. معابد ونوس خالی و متروک شدند، مکان‌های مقدسش در خاک سرد و کثیف گم شدند، و شهرهایی که زمانی تحت حمایت او بودند، اکنون رو به ویرانی گذاشته بودند. تمام افتخاراتی که زمانی به ونوس تعلق داشت، اکنون به دختری ساده و فانی بخشیده شده بود که روزی می‌مرد.

اما خشم و حسادت الهه ونوس به این رفتارها پایانی نداشت. او نمی‌توانست این توهین را تحمل کند و همچون همیشه، در زمان سختی به سراغ پسر بال‌دارش، کوپیدو، رفت. این خدای عشق، که تیرهایش هیچ قلبی را، چه در بهشت و چه در زمین، از خود بی‌تأثیر نمی‌گذاشت، همواره آماده اجرای اوامر مادرش بود. ونوس از او خواست تا از قدرتش استفاده کرده و کاری کند که پسوخه معشوقه‌ای وحشتناک و زشت‌ترین موجود جهان شود.

کوپیدو آماده اجرای دستور مادر بود، اما ونوس پیش از ترک او، پسوخه را به او نشان داد. او نمی‌توانست تصور کند که زیبایی این دختر حتی قلب پسرش، خدای عشق، را نیز تسخیر کند. اما همین که کوپیدو برای نخستین بار به پسوخه نگریست، گویی تیری از کمان خود را به قلب خودش شلیک کرد. این خدای جوان دیگر نه قدرتی برای مخالفت داشت و نه شجاعتی برای گفتن حقیقت به مادرش. ونوس با اطمینان او را ترک کرد، بی‌خبر از آنکه کوپیدو هرگز نقشه او را عملی نخواهد کرد.

اما اوضاع عجیب‌تر از آن چیزی شد که انتظار می‌رفت. نه‌تنها پسوخه عاشق هیچ موجود زشتی نشد، بلکه هیچ‌کس هم عاشق او نگردید. مردم همچنان برای دیدارش می‌آمدند، او را می‌دیدند، تحسین می‌کردند، و سپس به خانه‌هایشان بازمی‌گشتند و با دیگری ازدواج می‌کردند. از سوی دیگر، خواهران پسوخه، با آنکه به‌مراتب زیبایی کمتری داشتند، هر کدام با پادشاهانی پرشکوه ازدواج کردند. این‌گونه بود که پسوخه، زیباترین دختر زمین، در عین تحسین فراوان، تنها و بی‌نصیب از عشق باقی ماند.

برای مطالعه ادامه مقاله یا شنیدن اپیزود آن به مقاله کوپیدو در سایت پادکست تحوت مراجعه فرمایید.