اپیزود هشتم - پولیفموس - کتاب اسطوره شناسی

پولیفموس سیکلوپ Polyphemus

اول بگم که اگر یادتون باشه در اپیزود خلقت جهان گفتیم که سیکلوپ ها غولهایی بودن با یک چشم بزرگ وسط پیشانیشون. اولین بخش این داستان به اودیسه برمی‌گردد؛ بخش دوم فقط توسط شاعر اسکندریه ای سده سوم یعنی تئوکریتوس، گفته شده است؛ نویسنده بخش آخر نیز کسی به غیر از لوسیان طنزپرداز در سده دوم میلادی نمی‌توانسته باشد. پس حداقل هزار سال اختلاف بین آغاز و پایان این داستان وجود دارد. قدرت و الهام هومر در روایت، زیبایی‌های تئوکریتوس، و سرزندگی هوشمندانه لوسیان، هرکدام به میزان خود نشان می‌دهند که چگونه مسیر ادبیات یونان پیموده‌ شده.

همه‌ی موجودات غول‌آسا که در ابتدا آفریده شدند، مانند موجودات صد دست، جاینت ها و غیره، پس از شکست خوردن به طور دائمی از زمین بیرون رانده شدند، به جز سیکلوپ‌ها که استثناء بودند. آن‌ها مجاز بودند برگردند و در نهایت محبوب زئوس شدند. آن‌ها کارگران شگفت‌انگیزی بودند و سلاح‌های او را می‌ساختند. ابتدا تنها سه تا بودند، اما بعدها تعدادشان بیشتر شد. زئوس آن‌ها را در یک سرزمین خوشبخت جای داد که باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی، بدون آبیاری و کاشت، میوه‌های فراوانی می‌آورد. همچنین گله‌های بزرگی از بز و گوسفند نیز داشتند و به راحتی زندگی می‌کردند.

اما خشونت و طبع وحشی آن‌ها کمتر نمی‌شد؛ آن‌ها هیچ قوانین یا دیوان عدالتی نداشتند، بلکه هرکس به دلخواه خود عمل می‌کرد. این کشور برای غریبگان مکان خوبی نبود. چندین قرن پس از اینکه پرومتئوس مجازات شد، وقتی نسل‌های کسانی که وی به آنها کمک کرده بود متمدن شده بودند و آموخته بودند چگونه کشتی‌های دور پیما را بسازند، یک شاهزاده یونانی با کشتی خود در ساحل این سرزمین خطرناک لنگر گرفت. نام او اودیسه (Ulyssesدر لاتین) بود که در راه بازگشت به خانه‌اش پس از جنگ تروا به این مکان رسید. اودیسه در زمان بودنش در این سرزمین هیچ وقت تا این اندازه در زندگیش به مرگ نزدیک نشده بود حتی در سخت ترین جنگ که با تروایی ها داشت.

نه چندان دور از جایی که خدمه‌اش کشتی را لنگر انداخته بودند، یک غار بسیار بزرگ وجود داشت که به سمت دریا باز بود. به نظر می‌رسید کسی در آن سکونت دارد چرا که در مقابل ورودی آن، حصار قوی‌ای وجود داشت. اودیسه همراه با دوازده مرد از دستیارانش برای بررسی آن غار راهی شدند. آن‌ها به غذا احتیاج داشتند.

پس او یک پوست بز پر از شراب بسیار قوی و خوشمزه را برای هر کسی که در آنجا زندگی می‌کرد، به عنوان پاداش مهمان‌نوازی با خود برد. درهای حصار بسته نبود و آن‌ها به غار وارد شدند. هیچ کسی در آنجا نبود، اما واضح بود که کسی که اینجا میزید بسیار شلخته است. در اطراف غار، چندین گله از گوسفندها و بزها بودند. همچنین انبارهایی پر از پنیر و دلوهایی پر از شیر بود که برای مسافران خسته از دریا لذت‌بخش بود و آن‌ها در حالی که منتظر صاحب غار بودند، غذا خوردند و شراب نوشیدند.

ادامه در اپیزود هشتم.

اپل پادکست

کست باکس

پادبین

اسپاتیفای

شنوتو

آمازون موزیک

لینک کانال تلگرام پادکست : https://t.me/ThothPodcast

آدرس پیج اینستاگرام پادکست تحوت : http://Instagram.com/thoot.podcast