اپیزود هفتم - پرومته و آیو - کتاب اسطوره شناسی

داستان اول : پرومته و آیو

داستان پرومته و آیو از متون دو شاعر، یکی آشیل یونانی و دیگری اوید رومی ، گرفته شده است که از یکدیگر چهارصد و پنجاه سال فاصله دارند ولی بیشتر از آن به خاطر استعداد و خلق و خوی متفاوتشان از هم جدا می‌شوند. آن‌ها بهترین منابع برای این داستان هستند. آسان است که بخش‌هایی که هرکدام از آن‌ها گفته‌اند را از یکدیگر تشخیص دهیم، آشیل جدی و مستقیم، و اوید سبک و سرگرم‌کننده است. دروغ های عاشقانه در کنار داستان کوچک درباره سیرینکس Syrinx (نیمفی از نیادها) ویژگی اوید است.

در آن روزها که پرومته به تازگی آتش را به مردم داده بود و به صخره‌های کوه قفقاز بسته شده بود، مهمانی عجیب به او سر زد. موجودی پریشان حال و فراری به طرز ناخوشایندی از صخره ها بالا آمد تا جایی که به پرومته برخورد کرد. این موجود شبیه یک گاومیش بود، اما صحبت می‌کرد مثل دختری که از رنج دیوانه شده. دیدن پرومتئوس او را متوقف کرد. او فریاد زد، "اینچه من می‌بینم یک شکل طوفان زده، به صخره بسته شده. آیا گناهی کردید؟ این مجازات شماست؟ من کجا هستم؟ با یک سرگردان ملال‌زده صحبت کنید. کافی است - من به اندازه کافی تلاش کرده ام - پرسه‌زدن من - پرسه‌زدن بلند. اما من هیچ‌جا پیدا نکرده‌ام برای رهایی از رنجم. من دختری هستم که با شما صحبت می‌کنم، اما شاخها بر سرم است."

پرومتئوس او را شناخت. داستانش را می‌دانست و نامش را گفت. "من تو را می‌شناسم، دختر ایناخوس، تو قلب خدایان از عشق سوزان کرده ایی و هرا از تو بیزار است. او است که تو را به این ارتفاع بی‌پایان می‌راند. آیو ناگهان ایستاد، متعجب. نامش - توسط این موجود عجیب در این مکان عجیب و متروک گفته شده بود! او التماس کرد، "تو چه کسی هستی، که به حقیقت صحبت می‌کنی به کسی که رنج می‌برد؟"

و او پاسخ داد، "تو پرومتئوس را می‌بینی که آتش را به بشر داد. ایو او را شناخت و داستانش را به یاد آورد. "تو - او که به کل قوم بشر کمک کرد؟ تو، آن پرومتئوس، شجاع و پایدار؟"

آن‌ها با هم شروع به صحبت کردند. پرومته به ایو گفت که چگونه زئوس با او برخورد کرده بود، و ایو هم گفت که زئوس دلیل این است که او، که زمانی شاهزاده و دختر خوش‌بختی بود، به یک حیوان، یک حیوان گرسنه، که با جهش‌های ناقص و نامنظم دیوانه‌وار می‌دود تبدیل شده است. آه خجالت آور است.

هرا، همسر حسود زئوس، علت مستقیم بدبختی‌هایش بود، اما پشت همه اینها خود زئوس بود. او عاشق او شد و: "همیشه به اتاقم رویاهایی در شب می‌فرستاد و مرا با کلمات نرم متقاعد می‌کرد: "ای دختر خوش‌بخت، خوش‌بخت، چرا به مدت طولانی‌تری دوشیزه هستی؟ پیکان میل و آرزو زئوس را فروبسته است. برای تو او در آتش است. با تو او می‌خواهد عشق را دامان بگیرد." همیشه، هر شب، چنین رویاهایی مرا فرا می‌گرفت.

ادامه در اپیزود هفتم.

اپل پادکست

کست باکس

پادبین

اسپاتیفای

شنوتو

آمازون موزیک

لینک کانال تلگرام پادکست : https://t.me/ThothPodcast

آدرس پیج اینستاگرام پادکست تحوت : http://Instagram.com/thoot.podcast