. تحوت یک پادکست اسطوره ایه – که توش قصد داریم با هم به مطالعه کتب مرتبط با اسطوره شناسی بپردازیم.
اپیزود یازدهم - آلسیونه و سیکس - کتاب اسطوره شناسی
آلسیونه و سیکس
اووید بهترین منبع روایت این داستان است. در این حکایت، توصیفات طوفان با شکوهی خاص و سبکی رومی بزرگنمایی شدهاند. جزئیات دلنشین در وصف محل خواب، قدرت بیمانند اووید در تصویرسازی را آشکار میسازد. نام خدایان نیز، همانطور که انتظار میرود، لاتین هستند.
سیکس، پادشاه تسالی، فرزند لوسیفر، حامل نور و ستارهی صبحگاهان، بود. نوری که از پدرش به ارث برده بود، در چهرهاش میدرخشید. همسر او، آلسیونه یا آلکیونه، دختری از تبار بلندپایه بود؛ دختر ائولوس، پادشاه بادها.
این زوج، عاشقانه و جداناشدنی به یکدیگر دلبسته بودند و هیچگاه میلی به دوری از هم نداشتند. با این حال، روزی فرا رسید که سیکس تصمیم گرفت آلسیونه را ترک کند و به سفری دریایی و طولانی برود. دلایل بسیاری او را مضطرب کرده بودند و تصمیم داشت به اوراکل آپولو، پناهگاه انسانها در زمان سختی، مراجعه کند.
هنگامی که آلسیونه از این تصمیم آگاه شد، اندوه و هراسی عمیق قلبش را فرا گرفت. با چشمانی پر از اشک و صدایی لرزان از غم، به سیکس گفت:
«هیچکس بهتر از من از قدرت هولناک بادها در دریا آگاه نیست. از کودکی در کاخ پدرم، شاهد دیدارهای طوفانی و دیوانهوارشان بودم، وقتی که ابرهای سیاه را فرا میخواندند و آذرخش و رعد را در آسمان میپراکندند. بارها در ساحل، تکههای شکستهی کشتیهای غرقشده را دیدهام. آه، عزیزم، نرو! اما اگر نمیتوانم تو را از این سفر منصرف کنم، مرا نیز با خود ببر. هر خطری که بر ما بیاید، در کنار تو قابل تحمل است.»
سیکس که او را عمیقاً دوست داشت، از سخنان آلسیونه متأثر شد، اما تصمیمش تغییر نکرد. او احساس میکرد وظیفه دارد از اوراکل راهنمایی بخواهد و نمیخواست همسرش را در معرض خطرات سفر دریایی قرار دهد. بدین ترتیب، آلسیونه ناچار به پذیرش این جدایی شد. هنگام خداحافظی، قلبش چنان سنگین بود که گویی سرنوشت شوم پیشرو را پیشبینی میکرد. او بر ساحل ایستاد و کشتی را تا ناپدید شدنش در افق نظاره کرد.
همان شب، طوفانی سهمگین بر دریا وزیدن گرفت. بادها درهم پیچیدند و امواجی به بلندای کوهها برآمدند. آسمان، بارانی چنان شدید میبارید که گویی به دریا فرو میافتاد و دریا نیز سر به سوی آسمان برمیداشت. کشتی، در میان این آشوب، همچون برگی لرزان، به هر سو پرت میشد.
ملوانان، از وحشت، دیوانهوار به اطراف مینگریستند. اما تنها یک نفر بود که ذهنش از این آشوب رها بود؛ سیکس، که تنها به آلسیونه میاندیشید. حتی در واپسین لحظات، هنگامی که کشتی به زیر آب فرو میرفت و امواج او را دربرمیگرفتند، نام همسرش را بر لب داشت.
در روزهای پس از این فاجعه، آلسیونه روزها را با شمارش لحظات سپری میکرد. او برای بازگشت همسرش ردایی میبافت، و ردایی دیگر برای خود، تا هنگام دیدارش زیباتر به نظر برسد. بارها در روز، با امید و دلواپسی، به درگاه خدایان دعا میکرد؛ بیش از همه، به یونو بانوی آسمانها.
برای مطالعه ادامه مقاله یا شنیدن اپیزود آن به مقاله آلسیونه در سایت پادکست تحوت مراجعه فرمایید.

مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود دوازدهم - 4 داستان عاشقانه کوتاه - کتاب اسطوره شناسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ششم - داستان آفرینش - کتاب اسطوره شناسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سربروس، سگ سه سر جهنم - کتاب اسطوره شناسی