تحلیلگر فرآیند کسبوکار، دانش آموخته مهندسی صنایع گرایش مدیریت مهندسی
نحوه تعیین اهداف کسب و کار، مرحله به مرحله
اهداف کسب و کار چیست؟
اهداف کسب و کار بیان می کنند که یک کسب و کار در یک دوره زمانی بناست چه دستاوردی کسب نماید. برای مؤثر بودن، اهداف کسب و کار باید مشخص بوده و شامل تاریخی باشد که تا آن زمان باید انجام شوند. ویژگی و جدول زمانی سازمان ها را قادر می سازد تا اندازه گیری کنند که آیا به اهداف اعلام شده خود دست یافته اند و اگر نه، بدانند تا چه حد کوتاهی کرده اند.
جورج وسترمن، مدرس ارشد دانشکده مدیریت MIT Sloan و رئیس مشترک جایزه CIO در سمپوزیوم MIT Sloan CIO گفت: "اهداف کسب و کار راهی است که کسب و کارها فعالیت های خود را در یک راستا نگه می دارند."
یک سازمان می تواند به هر تعداد که بخواهد هدف تعیین کند و می تواند برای کل شرکت و واحدهای منفرد در سازمان هدف تعیین کند. اهداف کسب و کار را می توان به اهداف کوتاه مدت، میان مدت و اهداف بلند مدت نیز تقسیم کرد.
جنیفر جونز، مشاور ارشد تحقیقاتی در صنعت در گروه تحقیقاتی Info-Tech و SoftwareReviews گفت: اما همه اهداف کسب و کار باید هدف خاصی را مشخص کنند که هدف کسب و کار در طول جدول زمانی مشخص شده است. او گفت که "رشد بخش تولید تا 20 درصد طی سه سال آینده" نمونه ای از ویژگی هایی است که یک هدف کسب و کار برا تشکیل می دهد.
اهداف کسبوکار مشخص میکنند که کسب و کار به کدام مقصد در حرکت است اما نحوه برنامهریزی سازمان را برای انجام آنها بیان نمیکند. برنامه استراتژیک کسب و کار معمولاً اقداماتی را که سازمان قصد دارد برای رسیدن به اهداف خود انجام دهد، در سطح بالایی نشان می دهد.
جونز خاطرنشان کرد: علاوه بر این، اهداف کسب و کار با بیانیه ماموریت یا بیانیه چشم انداز یکسان نیستند. این بیانیه های سطح بالا، برخلاف اهداف کسب وکار، معمولاً دلیل وجود سازمان و نحوه انجام مأموریت خود را بیان می کنند. او گفت: آنها "فرهنگ سازمانی یک شرکت را هدایت می کنند و به این سؤالات پاسخ می دهند که "چه کار می کنیم؟ به چه کسی خدمات می دهیم؟ چگونه به آنها خدمات می دهیم؟"
چرا تعیین اهداف کسب و کار مهم است؟
اگرچه مفهوم هدف کسب و کار اساسی به نظر می رسد، تعیین اهداف کسب و کار یک عنصر کلیدی برای دستیابی به موفقیت در نظر گرفته می شود.
به این دلیل که اهداف بیزینس، زمانی که به خوبی انجام شوند، نقش مهمی در شکل دادن به فعالیت ها و تصمیمات روزمره دارند. آنها به شرکت کمک می کنند، از مدیران اجرایی گرفته تا کارکنان سطح ابتدایی، اولویت های سازمان را بشناسند و درک کنند.
بنابراین، هر کارمند توانایی اولویت بندی تصمیمات تیمی و همچنین اقدامات و فعالیت های فردی را دارد که به آنها کمک می کند تا سازمان را در تلاش برای دستیابی به اهداف کسب وکار خود حمایت کنند. این امر سپس به سازمان کمک میکند تا روی مهمترین چیزها متمرکز بماند: به گفته جونز، خدمه با هم تا خط پایان یکسان میروند، با جدولهای زمانی که آنها را تشویق میکند تا آنچه را که باید برای رسیدن به موقع به مقصد انجام دهند.
جونز گفت: «بدون اهداف کسب و کار، یک سازمان بیسکان میشود و میتواند در جهتهای متضاد هدایت شود. "اهدافی که به یک چشم انداز استراتژیک بزرگتر گره خورده اند، جهت کل سازمان را فراهم می کنند. اهداف به خوبی طراحی شده، تمرکز روشن، انگیزه و تعیین اهداف ملموس را برای کسب و کار شما فراهم می کند."
او افزود که اهداف کسب و کار به تعیین جهت برای بخش های تجاری کمک می کند و به آنها کمک می کند تا بدانند آیا موفق هستند یا خیر. به عنوان مثال، سازمان فناوری اطلاعات باید با شناسایی افراد، فرآیندها و فناوری هایی که موفقیت کسب و کار را ممکن می کنند، از اهداف کسب و کار حمایت کند.
او اعتقاد دارد IT میتواند این کار را با شرکت در تمرینهای برنامهریزی استراتژیک خود و با مستند کردن واضح فرآیندهایی که در حال حاضر در آن شرکت میکنند و چه فرآیندهایی را باید توسعه دهند، انجام دهد.
مزایای داشتن اهداف کسب و کار
تعیین اهداف بیزینس و اندازه گیری پیشرفت در برابر آنها مزایای زیر را برای کسب و کارها فراهم می کند:
درک واضح، مختصر و مشترک از موفقیت، به ویژه زمانی که اهداف و نتایج کلیدی (OKRs) به عنوان بخشی از اهداف کسب و کار گنجانده شود.
راهی برای برقراری ارتباط با اولویتها و همسو کردن کارگران، تیمها و واحدهای کسب و کار که در غیر این صورت نمیدانند نقشها و مسئولیتهایشان چگونه با دستیابی به اهداف تجاری مطابقت دارد.
چارچوبی برای اندازهگیری بهتر مسئولیتپذیری، زیرا مشارکت کارگران، تیمها و واحدهای بیزینس را میتوان بر اساس نحوه برآورده کردن OKRهای تعیینشده ارزیابی کرد و راهی برای ایجاد انگیزه و مشارکت در همه کارکنان.
مراحل تعیین اهداف کسب و کار
در اینجا شش مرحله برای تعیین اهداف کسب و کار وجود دارد:
وضعیت فعلی کسب و کار و همچنین روندهای صنعت، بازار، اقتصادی، جمعیتی و سایر موارد را ارزیابی کنید.
روش های مختلفی برای تجزیه و تحلیل و اندازه گیری وضعیت یک سازمان وجود دارد که تحلیل SWOT یکی از متداول ترین رویکردها است. چارچوب SWOT صاحبان کسبوکار را از طریق فرآیندی برای شناسایی نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدهای شرکتشان راهنمایی میکند - از این رو نام آن. به طور خاص، به رهبران کسب و کار کمک می کند تا تشخیص دهند چه چیزی کار می کند و چه چیزی باید بهبود یابد. کدام بازارها، محصولات یا خدمات جدید یا در حال گسترش می توانند رشد کسب و کار را فراهم کنند. و موانع، چالش ها، رقابت و سایر عواملی که رشد و حتی بقا را تهدید می کنند. محک زدن و تجزیه و تحلیل بازار، بینش های بیشتری را در مورد این حوزه ها ارائه می دهد.
بر اساس تجزیه و تحلیل کسب و کار و عواملی که فرصتهای رشد و تهدیدهایی را ایجاد میکنند، اهداف خاصی را برای کسب و کار تعیین کنید تا به آنها دست یابد.
برای هر هدف یک جدول زمانی تعیین کنید. بسیاری از صاحبان و مدیران کسبوکار اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت را تعیین میکنند و سپس چارچوب زمانی خاصی را برای هر مقوله یا هر هدف مشخص میکنند. رهبران کسب و کار باید عوامل صنعت و بازار را هنگام تعیین ضرب الاجل در نظر بگیرند. استارتآپها و شرکتهایی که در صنایع پرسرعت فعالیت میکنند باید جدول زمانی کوتاهتر و فشردهتری داشته باشند، در حالی که شرکتهای تثبیتشده ممکن است بتوانند اهدافی را با جدول زمانی طولانیتر انتخاب کنند.
تعیین کنید که چه زمانی و چگونه پیشرفت در برابر اهداف اندازهگیری میشود، چه کسی باید برای رسیدن به هر هدف کسب و کار پاسخگو باشد و چگونه باید پاسخگو باشد.
اهداف کسب و کار را در برنامه بیزینسی سازمان ادغام کنید و با شناسایی و ترکیب نقاط عطفی که می توانند پیشرفت را نشان دهند، یک استراتژی تجاری ایجاد کنید که کسب و کار را به سمت اهداف خود سوق دهد.
وسترمن گفت: «هدفها در بالا مشخص میشوند، اما پس از آن باید پایین بیایند تا هر واحد کسب و کار بتواند نحوه اعمال آنها را برای واحد خود ترجمه کند.
اهداف کسبوکار را به کل سازمان منتقل کنید و نقشها، مسئولیتها و موارد تحویل داده شده به بخشهای کسب و کار ، تیمها و کارکنان فردی را با اهداف کسب و کار اعلامشده هماهنگ کنید. وسترمن گفت: «هر فردی در سازمان باید اهدافی را که میخواهد برآورده کند، درک کند.
10 بهترین روش برای تعیین اهداف
مشاوران و محققان اجرایی بهترین شیوه های زیر را برای تعیین اهداف ارائه کردند:
- اهداف مشخص، مشخص و سرراست را تعیین کنید که به خوبی بیان شده باشند.
- برای زمانی که می خواهید به هر هدف برسید، جدول زمانی مشخصی تعیین کنید.
- اهدافی را ایجاد کنید که پیشرفت و موفقیت را قادر می سازد تا کمیت و اندازه گیری شود.
- اهداف بلندپروازانه اما دست یافتنی تعیین کنید.
- از کارکنان در تمام سطوح سازمان برای کشف فرصتهای جدید و همچنین افزایش میزان خرید درخواست کنید.
- مراقب ماموریت و بیانیه های چشم انداز شرکت باشید و اطمینان حاصل کنید که تمام اهداف کسب و کار با آنها همسو هستند.
- نیروهای خارجی که بر کسب و کار شما تأثیر می گذارند را درک کنید. جونز گفت انجام تجزیه و تحلیل PESTLE می تواند مفید باشد. PESTLE مخفف عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فنی، قانونی و محیطی است.
- از بوم مدل کسب و کار، یک الگوی مدیریتی استفاده کنید، که جونز گفت میتواند به شرکتها در کشف اهداف کسب و کار بالقوه کمک کند.
- به دنبال صداهای خارجی باشید. جونز گفت: "مصاحبه با مشتریان و حساب های کلیدی، که به شما امکان می دهد بازخورد و ورودی مستقیم دریافت کنید و می تواند برنامه استراتژیک شما را هدایت کند."
- از SMART، یک چارچوب رایج که برای تعیین اهداف استفاده می شود، استفاده کنید. این چارچوب پنج ویژگی از اهداف به خوبی تعیین شده را مشخص می کند: خاص، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی، واقع بینانه، محدود به زمان.
برای مطالعه بیشتر:
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویکرد فرآیندی: فرایندگرایی چه ویژگیهایی دارد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت گردش کار WFM با مدیریت فرایند BPM چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت BPM و RPA