اتاقکی در کنج راه پله

به قلم علی سراج ورودی ۹۷ کارشناسی مهندسی کامپیوتر صنعتی اصفهان
ویرایش شده توسط تیم فرامتن به سردبیری رسول بوسعیدی

به نام خدا، سلام.

من علی ام، یه دانشجو که مثل شما کنکور داد و از شانس خوبش اینجا تو چهل‌ستون دانش و فناوری قبول شد و کلی رویا داشت که می‌خواست بهشون برسه.

یکی از اون رویاها این بود که بیشتر تو جامعه باشه، بیشتر با مردم سر‌‌ و‌ کله بزنه، با آدمای بیشتری آشنا بشه و مهم‌تر از همه این که دوست‌های بیشتری پیدا کنه.

یه روز داشتم از پله‌های دانشکدمون می‌رفتم بالا که دیدم یه جماعتی تو یه اتاق کوچیک نشستن و دارن می‌زنن تو سر و کله هم دیگه، یه سری دارن واسه ارائه سمینار آماده می‌شن؛ یه سری نشستن پشت لپ‌تاپ شون دارن کد می‌زنن؛ یه سری دیگه هم پای تخته وایت‌برد دارن واسه امتحان آماده می‌شن؛ یه سری دارن می‌خندن و یه سری هم دارن در کمال آرامش ناهارشونو می‌خورن.

تو اون لحظه سرنوشت‌ساز من این شکلی بودم:

شاید الان پیش خودتون بگین که یا خدا چقدر این یه سری زیادن! مگه نمیگی اتاق کوچیک بود؟

در جواب باید بگم که حق با شماست و همین نکته بود که من نه تنها جذب اون اتاق کوچیک (که اگه دانشکده بیشتر به فکر بود حتی می‌تونست بزرگ‌تر باشه!) بلکه بیشتر جذب اون آدمایی که تو اون اتاق کوچیک بودن و کاری که داشتن می‌کردن شدم.

ملتی که نشسته بودن دور هم که مثل یه جامعه کوچیک بودن و معلوم بود یه دغدغه‌ای داشتن که شاید بقیه کمتر بهش اهمیت می‌دادن؛ ملتی که کلی حرف می‌شنیدن:

- اینا کلی دوست و رفیق بودن که اومدن نشستن تو انجمن همش میگن می‌خندن و هیچ کاری نمی‌کنن.

-انجمن رو کردن پاتوق.

-اینا با رانت اومدن انجمن.

-اصن اگه اینا رو از قبل نشناسی که امکان نداره بتونی بری تو انجمن.

-اینا با کمک کارتل‌های مکزیک و مافیا دارن کارشون رو پیش می‌برن.

-اومدن انجمن که بیت‌کوین ماین کنن (حقیقتا این ایده خوبیه ولی فکر کنم دانشگاه بفهمه اون همه برق داره مصرف می‌شه نذاره ما ماین کنیم وگرنه ارزشش رو داشت بهش فکر کنیم).

در جواب این دوستان عزیز باید بگم که ملتی که تو این اتاق فسقلی نشستن یه چیز خیلی مهمی تو ذهنشون وجود داشته که وارد انجمن شدن و اون چیز مهم اینه که اینا نمی‌خواستن یه دانشجو صرفا کسی باشه که کنکور داده، اومده دانشگاه ۴ سال فقط درس بخونه، لیسانسشو بگیره و بعد بره دنبال کار بگرده.

اینا دنبال این بودن که بچه‌ها یه چیزی بیشتر از این باشند، این که فردا که فارغ‌التحصیل شدن چهار تا چیز بیشتر از این چارتی که معلوم نیست چند صد ساله محتواش عوض نشده بلد باشن.

اینکه یاد بگیرن چه جوری تو یه محیط کاری رفتار کنند، اینکه دانشگاه فقط این ۱۴۲ تا واحد نیست. (الان نیایند بگید:"راست میگیا! اصن این واحدا به چه دردی می‌خورند خدایی؟!" اینا صرفا یه سری ابزارن که دید میدن ولی اگه من یه جعبه ابزار به شما بدم و طرز استفاده وسایلشم بگم بعد به شما بگم حالا برید هر چیزی که خراب شده رو تعمیر کنید، شما می‌تونید؟)

خیلی وقتا ما که ترم پایین‌تر بودیم اومدیم پیش این بچه‌ها و سوالایی داشتیم که اینا دو سال پیش با نمره ۱۸_۱۹ پاس کرده بودن و شاید حتی خودشون کلی کار مهم داشتن که باید به اون‌ها می‌رسیدن ولی با صبر و حوصله وقتشونو برای ما می‌ذاشتن و مشکلمون رو حل می‌کردن.

از هر کدومشون واسه انتخاب واحد سوال می‌کردی با حوصله جوابتو می‌داد. (من تا حالا با استاد راهنمام صحبت نکردم و اسمش رو هم متاسفانه نمی‌دونم که خب شاید تقصیر من باشه ولی واقعا نیازی هم پیدا نکردم.)

خیلیاشون دست بچه‌هایی که می‌خواستن کار کنن رو گرفتن و بهشون کمک کردن و تجربه‌هاشونو در اختیار بچه‌ها گذاشتن.

تو فیلدهای مختلف کمک کردن، ریسورس‌های مختلف معرفی کردن، مهارت‌های جدیدی یاد دادن و دست کسایی که کمک می‌خواستن رو گرفتن.

بعد اتفاقی که میفته اینه که وقتی می‌بینی بهت کمک میشه، تو هم این اشتیاق رو پیدا می‌کنی که به بقیه کمک کنی و هواشونو داشته باشی و همینجوری یه چرخه خوبی از کمک کردن شکل می‌گیره که برای دوره‌های بعدی هم ادامه پیدا می‌کنه.

یه سری از این بچه‌ها فارغ‌التحصیل شدن و دارن تو دانشگاه‌های دیگه ارشد می‌خونن ولی بازم دارن کمک می‌کنن، راهکار میدن و چندین ساعت از وقتشون که میتونن باهاش کلی کار خفن انجام بدن رو میزارن برای انجمن چون براشون مهمه و دغدغه دارن.

نکته ای که وجود داره اینه که ادمایی که تو این محیط هستن با هم دوستن، درست، با هم بگو بخند دارند درست، ولی اینا از اول که اومدن دانشگاه که با هم دوست نبودن. همشون ورودی یه سال مشخص نیستن اصلا! حتی خیلیاشون نمی‌شناختن همو، اما الان برای همدیگه دوستای خوبین.

این محیطه که دوستی رو شکل داده نه دوستی محیط رو.

اینا صرفا چیزایی بود که من دیده بودم و دوست داشتم شما هم بدونین و بیشتر از همه دوست دارم که بیشتر بیاین؛ دوست دارم اگه انتقادی یا پیشنهادی دارین بیاین با هم صحبت کنیم. همون‌طوری که این بچه‌ها میگن در انجمن همیشه برای شما بازه حتی اگه دیدین شلوغه و داشتین می‌رفتین که بگین بابا شلوغه ولش کن؛ بیاین حرفتونو بزنید اتاق کوچیک هست ولی دانشكده خیلی کوچیک نیست بالاخره میشه صحبت کرد.

امیدوارم تو این وضعیت هم صحیح و سالم باشین. دم شما گرم. خداحافظتون :)