فیلکست محلی برای شکاکان است؛ جاییکه قرار است حقیقت را زیر نور نشان دهیم.
قسمت اول – فضانوردان باستانی
هنری لُوت جوان عرق پیشانیاش را پاک کرد و به گروه اکتشافی همراهش و وسایلشان نگاهی انداخت. سال ۱۹۳۸ بود و هوا، در فلات جنوب شرقیِ الجزایر، بسیار گرم. هنری در تلاش بود در مقابل حرکات کودکانه دوستش کلنل برنانس، بدخلقی نکند. برنانس او را قانع کرده بود که به سمت این غار در گوشهی بیابان صاحارا بیایند. راستش به نظر هنری، کلنل بیش از حد برای این دیوارنگارهها هیجانزده بود.
هنری غرق در افکار خودش، اجازه داد که برنانس، او و گروهش را به داخل غار راهنمایی کند.
نگاه کن هنری!
برنانس هیجانزده به سمت دیوارهای غار اشاره کرد. هنری سرش را بلند کرد. اولین واکنشش، اخمی از سر کنجکاوی بود. درست نمیدانست دارد به چه چیزی نگاه میکند و کمی طول کشید تا بفهمد دیوارنگاره آنقدر عظیم است که نمیتوان از فاصله نزدیک آن را به صورت کامل دید. چند قدمی به عقب برداشت و دوباره نگاه کرد. این بار، نفسش بند آمد. تصویری میدید از یک غول پنج متری با سری دایرهای شکل و یک جفت بیضی تو در تو به جای چشم. تصویری که خیلی شبیه به یک آدم فضایی باستانی بود…
سلام من شیرین هستم و اینجا، فیلکسته.
هرکدوم از ما حداقل یک بار در عمرمون، به آسمون نگاه کردیم، اون میلیونها نقطه نورانی خیره شدیم و از خودمون پرسیدیم که آیا ممکنه یک نفر، یه موجود فضایی، همون زمان از کنار یکی از اون ستارهها به ما خیره شده باشه؟
فضاییها چه شکلیان؟ مثل ما هستن؟ یعنی روی دوتا پا راه میرن؟ یا چهارتا پا دارن و هشت تا چشم؟ پایهی حیاتشون مثل حیات ما، کربنیه؟
در حال حاضر هیچ پاسخی برای این سوالها نداریم. هیچ مدرکی نداریم که توی همین ۱۰ ۲۰ سال یا حتی یک قرن اخیر، فرازمینیها به زمین اومده باشن و نمیتونیم پیشبینی کنیم که در آینده، کِی قرار ملاقاتشون کنیم یا اصلا این ملاقات رخ میده یا نه. اما چی میشه اگه به گذشته نگاه کنیم؟ منظورم یکی دو قرن پیش نیستها، دارم به هزاران سال پیش اشاره میکنم. اون زمانی که انسان هوشمند بود، تمدن هم بود، اما خط و نوشتار به شکل امروزیش وجود نداشت. دورانی که پر بود از افسانه و اسطوره و خدایان باستانی که از آسمونها اومده بودن.
چی میشه اگه فضاییها یک زمانی اجداد ما رو ملاقات کرده باشن، و اثر این ملاقات روی زمین ثبت شده باشه، بدون این که ما ازش باخبر باشیم؟
وقتی تاریخ رو مطالعه میکنیم، به جواب خیلی سوالها میرسیم ولی همزمان، کلی سوال جدید برامون پیش میاد. هرچی به تاریخ دورتری از تمدن بشری نگاه کنیم، تعداد این سوالها بیشتر میشه، چون اسناد مکتوبی که به اندازه کافی سالم مونده باشن، تعدادشون کمتر و کمتر میشه. زمانی که به دوران پیشاتاریخ، یعنی دوران زندگی انسان بدون اختراع نوشتار، میرسیم، کار سختتر هم میشه.
جالبه که تعداد زیادی از خارقالعادهترین ساختههای دست انسانها، مربوط به همین دوران میشن. برای مثال اهرام مصر رو در نظر بگیرید. به صورت میانگین وزن هرکدوم از بلوکهای سنگی این اهرام، ۲.۵ تنه. چطور مصریها میتونستن با بدویترین ابزار ممکن این بلوکهای سنگین رو روی هم قرار بدن و هرمهایی بسازن که ارتفاع کوتاهترینشون حدود ۶ ۷ متره؟
به عنوان مورد بعدی دوست دارم به به تندیسهای موآی در جزیره ایستر اشاره کنم. ایستر جزیرهایه در کشور شیلی که به خاطر تندیسهای سنگی عظیمش معروفه. احتمالا عکسش رو اینور اونور دیدید. همون ردیف تندیسهای عظیم و سیاهرنگ که چهره آدمهای اخمو رو دارن. عجیبترین نکته درباره تندیسهای جزیره ایستر اینه که این سنگهای غولپیکر رو در مکان دیگهای تراش دادن و دقیقا معلوم نیست با چه روش و وسیلهای، به مکان فعلیشون بردن. برای این که ابعاد ماجرا رو درک کنید، خوبه بدونید که تعداد این تندیسها بیشتر از ۹۰۰ عدد بوده و وزن سنگینترینشون به بیش از ۸۰ تن میرسه. حتی در دنیای امروز هم ساخت و انتقال پروژههای عمرانی با این عظمت، کار سادهای نیست، چه برسه به زمانی که پیشرفتهترین ابزار انسان، چندتا طناب و تیر و تخته بیشتر نبوده.
خلاصه، سازههای زیادی رو در سراسر دنیا میبینیم که مطمئن نیستیم چطور ساخته شدهان، سازههایی که به نظر میاد تکنولوژی مورد نیاز برای ساختنشون از زمان خودشون خیلی خیلی جلوتر بوده. شاید حتی از زمان ما هم جلوتر بوده. پازل بزرگ دوران باستان و پیشاتاریخ پر از تکههای گمشدهاس و هنوز راه زیادی برای کامل کردنش باقی مونده.
ولی شاید، یک تکه مهم از این پازل جلوی روی ما بوده باشه و ما تا حالا اون رو نادیده گرفته باشیم. تکهای که به قدری ساده و بدیهی به نظر میرسیده که بهش اهمیتی داده نشده. تمدنهای مختلف به جز وجود سازههای عجیب و غریب، یک وجه مشترک دیگه هم داشتن و اون، وجود خدایان بوده. خدایانی که در آسمون ساکن بودن، ارابههای آتشین داشتن، قدرتهای فرابشری داشتن و همینطور دانش بیانتها. گاهی خدایان به انسانها لطف میکردن و بخشی از دانش و قدرتشون رو در اختیار انسانها قرار میدادن.
ممکنه همین خدایان در واقع اون نقش کلیدی و قطعه گمشدهای باشن که برای توجیه ساخت اهرام مصر و مجسمههای جزیره ایستر و چندین اثر باستانی دیگه وجود داره؟ خدایانی که در واقع فرازمینیهایی بوده باشن که از زمین بازدید کردن و با دانش و تکنولوژیشون به بشر کمک کردن بناهایی بسازه که بعد از هزاران سال هنوز کلی رمز و راز دربارهشون وجود داره. فرازمینیها از آسمون اومدن، فضاپیما، یا همون ارابه آتشین داشتن، دانش داشتن و تکنولوژی یا همون قدرت مورد نیاز برای کارهایی رو در اختیار داشتن که برای انسان اون روزها شبیه به قدرتی خداگونه بوده.
اصلا تصور کنید که یک شاتل فضایی رو به همراه فضانوردهای داخلش برداریم و به همراه فضانوردهای داخلش به مصر باستان بفرستیم. واکنش مصریها رو تصور کنید که زیر آفتاب داغ دارن کار میکنن و یکهو یک وسیله عظیم رو میبینن که پرواز میکنه، روی زمین فرود میاد و افرادی ازش خارج میشن که نهتنها لباسهاشون غیرعادیه، بلکه کلی چیز بلدن که مصریها نمیدونن و کارهایی ازشون برمیاد که از کل مصر با اون عظمت برنمیاد. همه اینها به کنار، قدرت پرواز به تنهایی کافیه که مصریها فکر کنن این فضانوردها از نسل خدایان هستن.
فرضیه بازدید فرازمینیها از زمین در دوران باستان، یک فرضیه جنجالیه که به فرض فضانوردان باستانی یا برخورد باستانی معروفه. این فرض میگه هرجا شما تاریخ باستان رو خوندید و نشانهای از تکنولوژی، دانش، سازه و هرچیز جلوتر از زمان خودش رو دیدید، در واقع دارید ردپای آدم فضاییهایی رو میبینید که به زمین اومدن و اونقدر مهربون بودن که به انسان یک قطره از دریای دانش و تکنولوژی خودشون رو هدیه بدن. فرضیه زمانی قویتر میشه که ما یک بنای باستانی رو در یک نقطه کره زمین پیدا میکنیم، همراهش هم کلی شی باستانی دیگه پیدا میشه، اما هیچ سند و مدرکی درباره روش ساخته شدن اون سازه، موجود نیست که نیست. انگار یک نفر اون ساختمون یا تندیس یا هرچیز دیگه رو یک شبه ساخته، سرجاش گذاشته و بعد برای همیشه از زمین رفته. این فرضیه همچنین میگه بازدید فرازمینیها از زمین اثر خودش رو در حافظه انسان چند هزار سال پیش گذاشته، اما اون انسان نه میدونسته با چی طرفه، نه میتونسته خاطرهاش رو واضح و دقیق مکتوب کنه. این میشه که از این برخورد فقط یه سری نقاشی و مجسمه و افسانه شفاهی باقی میمونه.
فرض بازدید فضانوردهای باستانی از زمین، اولین بار به صورت جدی در دهه ۱۹۶۰ مطرح شد اما بک گراندی که باعث شد این فرضیه به وجود بیاد به مدتها قبل از این زمان مربوط میشه. تاریخ پره از اسنادی که نشون میده بشر از نسلها پیش توی فکر موجودات فرازمینی بوده. حتی دانشمندهای مطرحی وجود داشتن که خیلی جدی به این موضوع فکر کردن و دربارهاش رساله و کتاب نوشتن!
مثلا یوهانس کپلر، منجم و ریاضیدان آلمانی که قوانین کپلر رو مدیونش هستیم، یه کتاب داره به اسم سُومنیوم. سومنیوم یک عبارت لاتینه و معناش میشه رویا. این کتاب، در واقع یک رمانه که بخشی از اون به معرفی موجوداتی میپردازه که روی ماه زندگی میکنن. این موجودات به قدری عظیمالجثهان که عمرشون کوتاهه، پاهایی بلندتر از پای شتر دارن، بعضیهاشون بال دارن و بعضی میتونن برای مدتهای طولانی زیر آب زندگی کنن. یا مثلا کریستین هویگنس در یکی از رسالههاش درباره موجوداتی بحث میکنه که هوشمندن اما ممکنه ظاهرشون شبیه انسان نباشه.
ایدههای مشابه دیگهای هم وجود داشته اما من اینجا ازشون رد میشم چون میخوام زندگی یک باستانشناس جوان فرانسوی رو تعریف کنم که در دهه ۱۹۳۰ به الجزایر سفر کرد و در اونجا با پدیده عجیبی روبهرو شد. باستانشناسی به اسم هنری لوت.
هنری لوت متولد سال ۱۹۰۳ در فرانسه بود. از ۱۰ ۱۲ سالگی با مفهوم آنتروپولوژی یا انسانشناسی آشنا شد و این موضوع اینقدر براش جذاب بود که تصمیم گرفت چیزهای بیشتری ازش بدونه. پس شروع کرد به خوندن کتاب پشت کتاب و به عبارت خودمون، خودخوان یه عالمه چیز درباره انسانشناسی یاد گرفت. بزرگتر که شد یه مدت کارآموز یه باستانشناس معروف شد و زیردست استادش با مفهوم غارنگاره آشنا شد. غارنگارهها همون نقاشیهای قدیمی روی دیوار غارها هستن که از دوران پیشاتاریخ به جا موندن. هنری لوت بعد از دیدن غارنگارههای فرانسه و چندتا تجربه موفق و ناموفق دیگه، تبدیل به یک باستانشناس تجربی شد. یعنی درس دانشگاهی نخونده بود و براساس تجربه و دانستههای خودش پیش میرفت. از حق نگذریم، با این که آکادمیک نبودنش یه جاهایی صدمههای جبرانناپذیری به بعضی از آثار تاریخی زد، روحیهی ماجراجو و کنجکاوش باعث شد که چند صد غارنگاره باستانی رو کشف و به این ترتیب خدمت بزرگی به باستانشناسی بکنه.
در دهه ۱۹۳۰ هنری به همراه گروه باستانشناسیش در حال اکتشاف در الجزایر بود. در این مسیر، هنری با یک نظامی فرانسوی به اسم کلنل چارلز برنانس آشنا و دوست شد. چارلز آدم ماجراجویی بود و بعضی از غارنگارههای قدیمی الجزایر رو دیده بود. همین باعث شد که بعضی جاها نقش راهنمای گروه رو به عهده بگیره و گروه رو به سمت مناطق بکری ببره که تا اون زمان چشم کسی بهشون نیافتاده بود.
سال ۱۹۳۸ بود و گروه در صحراهای الجزایر بودن. در لبهی بیابان صاحارا. یک عالمه غارنگاره جدید و عجیب پیدا کرده بودن و با این وجود کلنل برنانس هنوز برای دیدن یک مورد خاص، بسیار هیجانزده بود. در طول سفر دائم به هنری میگفت «صبر کن تا جبارن» رو ببینی. جبارن. کلمهای که در زبان محلی به معنی «غولها» بود. مقصدی که هنری گروه رو به سمتش برد، فلاتی بود به اسم تاسیلی ناجر. یا ترجمهش، فلات رودخانهها. براساس مرزبندیهای امروزی اگه بخوام بگم، تاسیلی ناجر بخشی از فلات گسترده جنوب شرق الجزایره که در مرز این کشور با کشورهای لیبی، نیجر و مالی قرار داره. امروز میدونیم که تاسیلی ناجر خانه یکی از مهمترین غارنگارههای دنیاست اما حدود ۸۰ سال پیش، وقتی هنری لوت به دنبال دوستش قدم به یکی از غارهای این منطقه گذاشت، هیچ نمیدونست که قراره با چی روبهرو بشه.
غارنگارهها نفس هنری رو بند آوردن. داخل غار، چند صد غارنگاره بسیار عظیم با موضوعهای متفاوت وجود داشت. به گفته خود هنری لوت، اون غارنگارههای باستانی برای خودشون دنیایی بودن. اونقدر عظیم و زیاد بودن که بینشون گم میشدی. تاسیلی ناجر بهشت آدمی مثل هنری بود چرا که پر بود از هزاران تصویر از حیوانات، پرندهها…و در نهایت انسانها. این مورد آخر یعنی غارنگارهها از انسانها بود که توجه هنری رو جلب کرد. تشخیص نوع حیوانهایی که روی دیوارهها و صخرهها کشیده شده بودن سخت نبود، اما انسانها…نقاشیهایی با ارتفاع بیشتر از ۵ متر از هیبتی که اگر از کف پا تا گردنش رو میدیدی، میگفتی قطعا انسانه، اما زمانی که به صورتش میرسیدی نظرت عوض میشد. سر نقاشی، گرد و بسیار بزرگ بود. چشم یا دهان نداشت و به جای اون یک جفت بیضی تودرتو روی صورتش وجود نداشت. جای موهای سرش رو هم نقشهای درهم برهمی گرفته بود.
اینجا بود که هنری به فکر «مریخیها» افتاد. غارنگارهها به نظرش شبیه به تصاویری بودن که اون زمان در هنر و ادبیات از «مریخیها» کشیده میشد. فکر تصویر باستانی مریخیها نهتنها از سر هنری بیرون نرفت، بلکه بعدا این موضوع رو هم در مقالاتش و هم در کتابی که نوشت عنوان کرد.
ایده هنری درباره «مریخیها» با گذر زمان نهتنها از بین نرفت بلکه بزرگ و بزرگتر هم شد. آدمهای دستاندر کار و ایدهپردازش هم کم نبودن ولی من برای این که تعداد اسامی زیاد نشه، از اکثرشون عبور میکنم. فقط بگم که توی دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰، چند نفر اومدن و مقالههایی نوشتن و اتفاقهای مختلف تاریخی رو به فرازمینیها ربط دادن. توی دهه ۶۰، رقابت فضایی هم به اوج خودش رسیده بود. اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا هرکدوم در تلاش بودن تا قبل از اون یکی، فضا رو فتح کنن. شوروی در فرستادن اولین ماهواره، اولین موجود زنده و اولین فضانوردان زن و مرد پیشتاز بود اما این آمریکا بود که اولین انسان رو با موفقیت به کره ماه فرستاد. جنگ سرد هم این وسط جریان داشت و ترکیبش با رقابت فضایی دو کشور، خواه ناخواه باعث افزایش بی اعتمادی مردم به دولت ها میشد و توجهشون رو هم به فضا و آدم فضاییها جلب میکرد. کسی نمیدونست اون بیرون توی فضا چه اتفاقی در انتظار انسانهاست و ذهنها آماده بود که کوچکترین اطلاعاتی از فضاییها به دست بیاره. توی همین فضا بود که در سال ۱۹۶۹، کتابی منتشر شد و خوراک مورد انتظار مردم رو در اختیارشون گذاشت. کتابی به نام Chariots of the gods? یا ترجمه فارسی اون، ارابههای خدایان.
تا اینجا شرح فرضیهی فضانوردان باستانی رو شنیدید. فرضیهای که برای خود من وقتی اولین بار باهاش مواجه شدم خیلی هیجانانگیز بود. ۱۴ ۱۵ سالم بود و توی کتابفروشی شهرمون، یه کتاب پیدا کردم به اسم ارابههای خدایان، نوشته اریک فون دانیکن. چیزهایی که درباره فضانورد باستانی گفتم در واقع یه خلاصه شسته رفته از همین کتاب و بقیه کتابهای فون دانیکنه. معروفترین کتابش همین ارابه خدایانه. کتاب رو هنوزم میتونید تو بعضی از کتاب فروشی ها پیدا کنید.
فون دانیکن معروفترین مدافع فضانوردان باستانیه. کلی کتاب درباره همین موضوع نوشته و توی همشون سفت و سخت از این فرضیه حمایت کرده.
تا سال ۲۰۱۷، اریک فون دانیکن بیش از ۷۰ میلیون نسخه از کتابهاشو در سرتاسر دنیا به فروش رسونده. اما این آدم کیه؟ چجوری اینقدر محبوب شده؟ اصلا از کجا اومده؟
فون دانیکن کیه و از کجا اومده؟ اکثر مردم زمانی که اسمش رو میشنون یاد کتابهاش میافتن. فون دانیکن برای عموم چهرهایه که چندین کتاب جنجالی و هیجانانگیز نوشته. مصاحبههای زیادی کرده، درباره خودش و عقایدش مستند ساختن و حتی در بعضی مستندهای history channel حضور داشته. اینا میشه چهره عمومی و مردمپسندش. اما قسمتهایی از زندگی فون دانیکن هست که هرچند خودش پنهانشون نمیکنه، کمتر کسی ازش خبر داره.
فون دانیکن سال ۱۹۳۵ در سوییس به دنیا میاد. از بچگی عقاید جنجالی داشته و مثلا اعتقادات مذهب کاتولیک که باهاش دنیا اومده بود رو زیر سوال میبرده. به غیر از این، حضرت از عنفوان جوونی یه مقدار دستش کج بوده. به گفته خودش در ۱۸ ۱۹ سالگی به خاطر دزدی به مدت چهار ماه از مدرسه تعلیق میشه. این که چی دزدیده و از کجا دزدیده رو ما جایی پیدا نکردیم.
بعد از این جریانات یه مدت میره هتلداری میخونه، بعد هم کلا ول میکنه و میره مصر. شاید فکر کنید رفته بوده مصر تا اکتشاف کنه و کار علمی، با مدرک هتلداری انجام بده که البته حدستون اشتباهه. تو همون مصر قاطی دلالای طلا جواهر میشه و همینم موقع برگشتن به سوییس کار دستش میده: جناب فون دانیکن این بار به جرم اختلاس و کلاهبرداری، ۹ ماه محکوم میشه و میره زندان.
میرسیم به سال ۱۹۶۸، سالی که زندگی فون دانیکن رو برای همیشه تغییر داد. فون دانیکن در این زمان هتلداری میکرد، اما همونطور که میدونیم رویاهایی خیلی بزرگتر از گردوندن هتل توی سرش داشت، این بود که شبها بعد از تموم شدن کارهاش شروع کرد به نوشتن یک کتاب و همزمان از یک انتشاراتی برای نوشتن این کتاب پول گرفت.
فون دانیکن پول انتشارات رو به جای این که صرف کتابش بکنه، برای علایق شخصی خودش برداشت. البته که قضیه بعد از مدتی لو رفت و فون دانیکن یک بار دیگه روانهی زندان شد. توی زندان هم البته نوشتن رو کنار نگذاشت و طولی نکشید که در همون زندان، اولین کتابش رو منتشر کرد. کتاب معروف «ارابههای خدایان» که به بیش از ۳۰ زبان زندهی دنیا ترجمه شد و ۷۰ میلیون نسخه ازش در کل دنیا به فروش رفت. این کتاب نهتنها برگ برندهی فون دانیکن بود و بهش کمک کرد که تعدادی از قرضهاش رو صاف کنه، بلکه مسیری رو نشونش داد که تا آخر عمر می تونست زندگیش رو تامین کنه.
ارابههای خدایان یک شبه اریک رو که تا اون موقع یک هتلدار آس و پاس و دغلباز بود، تبدیل کرد به یکی از مهمترین چهرههای دنیای شبه علم. تعداد منتقدینش به اندازه طرفدارانش زیاد بود اما همین موضوع فقط باعث شد معروف و معروفتر بشه. از همون زندان نوشتن کتابهای بعدیش رو شروع کرد، هرچند معروفترین کتابش همون اولین کتابش باقی موند. هر روز مجلههای بیشتری باهاش مصاحبه کردن و پوسترهای بیشتری از کتابش در شهرهای مختلف جهان به چاپ رسید.
بعد از این یک بار دیگه هم به جرم کلاهبرداری در سال ۱۹۷۰ محکوم به ۳ سال و نیم زندان میشه که توی این مدت دوتا کتاب دیگه مینویسه. این مورد آخرین محکومیت قضایی فون دانیکن تا به امروز بوده. با این که نقدهای زیادی بهش وارده، گوش شیطون کر تا امروز به جرم دیگهای محکوم نشده و داره زندگیش رو با پول کتابهایی که چاپ کرده میگذرونه.
وقتی به زندگی شخصی فون دانیکن نگاه میکنیم، شاید اون رو شیادی ببینیم که فقط میخواد از کتابهاش پول دربیاره، اما در حقیقت سوالی که فون دانیکن درباره فرازمینیها مطرح میکنه، سوال مهمیه.
اونقدر مهمه که قبل از فون دانیکن، افراد دیگهای با روشهای خیلی علمیتر به احتمال حضور فرازمینیها روی زمین پرداختن که اگه از بچگی علاقمند به دنیای علم و مستندهای علمی بوده باشید، حتما اسم یکیشون رو شنیدید. جناب آقای کارل سِیگِن، منجم و ارتباطگر علم که صدا و لحن بینظیرش در مستند کازموس رو محاله از یاد ببریم.
بین کتابهای کارل سیگن، کتابی وجود داره که حداقل توی ایران خیلی دربارهش نشنیدیم. تا جایی که من میدونم به فارسی هم ترجمه نشده. کتابی به نام intelligent life in the universe یا حیات هوشمند در جهان که سیگن با کمک یوزیف شُکولوفسکی، اخترشناس اهل شوروی نوشته. روندی که کتاب طبق اون نوشته شده خیلی جذابه. سیگن و شکولوفسکی از توصیف خود جهان شروع میکنن و به تعریف حیات میرسن و در نهایت در فصلهای پایانی مسائلی مثل ارتباط رادیویی و اپتیکی بین کهکشانی رو بررسی میکنه. در کنار توصیهی سفت و سخت به خوندن این کتاب، میخوام کمی از فصل ۳۳ امش رو براتون بگم که عنوانش هست Possible consequence of direct contact یا پیامدهای محتمل برخورد مستقیم. نویسندهها در این فصل تلاش کردن یک سوال قدیمی بشر رو پاسخ بدن که آیا اجداد خیلی قدیمی ما با فرازمینیها برخورد داشتن یا نه؟
کتاب دو حالت رو بررسی میکنه، پیش و پس از اختراع خط و نوشتار. در حالت اول میگه که قبل از اختراع خط اگر اتفاق عجیب و شگفتانگیزی در یک جامعه میافتاد، این اتفاق خیلی زود به شکل یک افسانه فولکلور طی نسلها سینه به سینه نقل میشد و آب و تاب میگرفت. مثالی که برای این مورد میزنه، برخورد کاشفان فرانسوی با مردم بومی شمال غرب آمریکای شمالیه. این مردم که بهشون میگفتن تینگلیت، زمانی که فرانسویها به سرزمینشون رسیدن خط و نوشتار نداشتن و دیدن کشتیهای بزرگ کاشفها اینقدر براشون عجیب بوده که این اتفاق رو به صورت افسانهای دربارهی پرندههای عظیمالجثهی سیاه با بالهای سفید، که در واقع توصیف اغراقشدهی همون کشتیهاست، ثبت کردن.
حالت دومی که مربوط به بعد از اختراع خط هستش، اینجوریه که اگر اتفاق عجیبی در یک جامعه میافتاد به صورت اسناد نوشتهشده ثبت میشد. مثلا انفجار ابرنواختریای که سحابی خرچنگ رو شکل داد، با عنوان ظاهر شدن یک ستاره خیلی درخشان که حتی در نور روز هم قابل دیدن بوده در اسناد تمدنهای سراسر جهان مثل چین و ایران ثبت شده.
در نهایت کتاب براساس این دو حالت، میاد و سه شرط رو برای پیدا کردن آثار برخورد مستقیم فرازمینیها با انسانها مطرح میکنه:
شرط اول اینه که برخورد در صورتی که بعد از اختراع خط رخ داده باشه، در اسناد قدیمی ثبت شده باشه، یا اگر قبل از اختراع خط بوده به صورت یک افسانه فولکلور که هیچ توجیه تاریخیای نداشته باشه سینه به سینه نقل شده باشه.
شرط دوم این که بعد از رخ دادن برخورد، یک تغییر عظیم و ناگهانی در سطح دانش و تکنولوژی جامعه به وجود اومده باشه. مثلا روشهای حمل و نقلشون یکهو متحول شده باشه یا سطح بهداشت و درمانشون خیلی ناگهانی بالا رفته باشه.
و در آخر شرط سوم میگه که در صورت رخ دادن برخورد، چه به صورت مکتوب و چه غیرمکتوب، تلاشی برای پنهان کردن ماهیتش رخ نداده باشه.
باید بگم که همه این شرطها از دید کتاب، شرطهای اصطلاحا لازم هستن. یعنی حتی با برآورده شدنشون هم نمیتونیم بگیم فلان اتفاق قطعا نشونهی بازدید فرازمینیها از اجداد ما بوده.
در ادامه همین فصل کتاب، به موضوع ارتباط خدایان تمدنهای قدیمی و فرازمینیها میرسیم. سیگن و شوکولوفسکی میگن که انسانهای قدیم معتقد بودن خدایان تواناییهای فرا انسانی دارن و جایگاهشون برای انسان غیرقابل دسترسه و همین موضوع باعث شده که ژرفترین و غیرقابل دسترسترین جایی که داشتن رو خانهی خدایان بدونن: یعنی آسمونی که تقریبا هیچ چیزی دربارهش نمیدونستن. کتاب با استناد به همین موضوع میگه که نمیتونیم دست بذاریم روی هر افسانهی باستانیای که دربارهی خدایان بوده و بگیم آها اینجا منظور از خداهای آسمانی، فرازمینیهاست.
برای اینکه این قضیه ارتباط خدایان باستانی و این فضانوردهایی که احتمالا از زمین بازدید کردن رو بهتر بتونیم بشکافیم، رفتیم سراغ دکتر شروین وکیلی، اسطوره پژوه که در ادامه حرفهای ایشون رو میشنویم.
دکتر شروین وکیلی:
ببینید ما یک چیزی داریم، بهش میگیم اسطوره! یعنی مجموعهای از روایتها، مجموعهای از داستانها که معمولا قهرمانانش خدایانی هستند که انسان ریختاند اینها و خب آره دیگه، معمولا ارتباطی با آسمان یا با عناصر طبیعی دیگه مثل کوه ویژهای، کوه مقدسی یا جنگلی مثلا یا دریایی، با اینها ارتباطی دارن!
اساطیر یک امر جهان شمولاند، یعنی همه فرهنگها بعضی مفاهیمشون رو در این قالب ترسیم میکنن، بهصورت موجوداتی که در واقع انسان ریختن و توانمندیهای غیرعادی دارن.
بنابراین یک علمی داریم به اسم اسطورهشناسی که این روایتها رو بررسی میکنه. حالا در دوران جدید، در دوران معاصر، طی مثلا، صد و خوردهای سال گذشته، یک خوانش جدیدی از این اساطیر مطرح شده و اون خوانش اینه که این خدایان در واقع موجودات فضایی بودن؛ یعنی این خدایانی که توی اساطیر داریم میبینیم، فرازمینیهایی بودن که یه زمانی اومدن به زمین با مردم با فرهنگ باستانی ارتباط برقرار کردن و بر مبنای ارتباطشون با مردم، حالا یک داستانها و روایتهایی ساخته شده که شده اساطیر.
من همینجا این رو خیلی سریع و روشن بهتون بگم، این نظریه کاملا غلطه! ببینید شما، از کجا میفهمید یک نظریه غلطه؟ از دو تا جا، اینکه آیا شواهدی در تاییدش وجود داره یا نه؟ یعنی علمه دیگه، شما باید بهدنبال شواهد و دادههایی بگردین که اون رو تایید کنه، اون نظریه رو و بعد اینکه داده یا شواهدی داریم که بتونه رد کنه یا نه؟ ما در مورد این نظریه فضانوردان باستانی اصطلاحا، هیچ شاهدی نداریم که تاییدش کنه و شواهد زیادی داریم که ردش میکنه.
اجازه بدین با اون شواهدی که اول رد میکنه شروع بکنم. ببینید، خود همین که تمام فرهنگها توی همه زمانها، اساطیر و خدایانی دارن که یهدستاند، شبیه همدیگهاند و اینکه اتفاقا توی همین عناصر مشترک یه چیزهایی همینطوری تکرار میشه، یه چیزهایی خیلی رایج نیست، مثال براتون بزنم؛ اتفاقا آسمان و ستاره و اینها، خیلی چیز رایجی نیست! همه خب آسمون براشون مهمه دیگه توی همه فرهنگها اینطور بوده، منتها اینکه شما فکر کنین مثلا یه سیارهای، از یه سیاره دیگهای طرف داره میاد خدایان، در یک ستارهای منزل کردن! اینطوری نیست!
این یک چیز فراگیر توی همه اساطیر نیست! بههمون اندازه خدایان به ستارهها منصوب میشدن که به کوهستانها و درختان مقدس و برکههای مقدس و اینا منصوب میشدن؛ یعنی به عبارت دیگه یه شاهد برای رد این موضوع، اینه که علاوهبر اینکه دادهای نداریم که صریح بگه که اینا ارتباطی با موجودات فضایی دارن، یه دلیل سادهش اینه که خب به چیزهای دیگه ارتباط دارن، خیلی روشنه که اینا از کجا اومدن. اینا پدیدارهای طبیعی انسان ریختن و ربطی به آدمفضایی و بشقابپرنده و اینچیزها ندارن لزوما. این یه نکته.
یه نکته دیگه اینکه، یه دلیل علمی یه مقدار محکمتره، ببینید خب من جانورشناس و محیطزیست شناسم و رمان علمی تخیلی مینویسم، نقاشیهای این شکلیهم میکشم اگر احتمالا دیده باشین، اینها تخیله. اینها رو ما باید حواسمون باشه که مثلا در مورد مثلا یه سیاره بیگانهای، خیالپردازی میکنیم، داریم خیالپردازی میکنیم؛ من که جانورشناسم میدونم که دیگه، موقعای که توی سیاره دیگه حیات بخواد بهوجود بیاد و حیات قطعا بهوجود میاد، یعنی فکر نکنین حرف من اینه که در سایر کهکشانها و سیارات دیگه حیات نیست، بدیهیه که هست، هرجا که شرایطش فراهم بیاد، حیات یعنی پیچیدگی مواد آلی یا ساختارهای دیگر پیچیده مولکولی، ماکرو مولکولی بهوجود میاد و شواهد نشون میده فراوان و بیشمار بار در سراسر کیهان این شرایط بهوجود میآید.
یعنی اگه الان از من بپرسید در دیگر سیارات حیاتی وجود داره؟ قطعا وجود داره! بهعنوان یک زیستشناس بهتون میگم که قطعا وجود داره. منتهی باید بپرسید که آیا این حیات یه کله، دو تا دست و دو تا پا داره و شبیه آدمه؟! باید بهتون بگم، بسیار، بسیار بعیده همچین چیزی!
یعنی اینکه در یک سیاره دیگری یک موجودی مثل انسان تکامل پیدا کنه، بعد اون موجود سفینه درست کنه پاشه بیاد زمین! این خیلی خیلی بعیده! یعنی مال سینما و رمان و اینجور چیزهاست.
روی خود کره زمین این الگو یک چیز خیلی بعیده! کره زمین که ما الان ساکنش هستیم، شکل اصلی حیات پیچیده، حیات اجتماعی و حیات چشمگیر روش، مال حشراته! اینا اصلا دو تا دست، دو تا پا و بدن اشرافته ندارن!
اینها موجوداتیاند که سه جفت پا دارن روی سینهشون و بال میزنن معمولا و ساختار بدنشون اصلا یه چیز دیگهست!
اینکه میگن چرا خدایان باستانی شبیه آدمن، آدمها اینها رو خلق کردن! کاملا ممکن بود این موجوداتی که اومدن زمین شبیه هشتپا باشن، شبیه ماکارونی یا عروس دریایی باشن؛ هیچ دلیلی نداریم که شبیه آدم باشن و خیلی دلیل داریم که شبیه آدم نباشن! بناربراین اینا شواهدیه که نشون میده اینا تخیله و نادرسته!
یه بحث دیگری که حالا در موردش هست، این بحثه که اریک فانده نیکه، مثل مثلا اندرو توماس اینا در ربع اول قرن بیستم شروع کردن و بعد از جنگ جهانی دوم خیلی مد شد. چارلز برلیت اینا تو کتابهاشون تو ایران ترجمه شده. اینا حرف حسابشون چی بود؟ اینا میگفتن در جهان باستان نه تنها این موجودات فضایی اومدن روی زمین، بلکه یک سازههایی هم ازشون به جا مونده، یک آثار باستان شناختی از اینا بهجامانده.
مثلا اهرام مصر رو اینا چطوری ساختن؟خب خیلی اهرام مصر گندهست دیگه. اون موقع چجوری اینو ساختن؟ اینا حتما آدمفضاییها اومده بودن کمک کرده بودن. چیزایی این شکلی. هرم مایاها مثلا از کجا اومده؟ جدولهای نجومی آسیا از کجا اومده؟ نمیدونم اون نقشهایی که توی دشتهای شمالی کشیدن، روی زمین از بالا فقط دیده میشه اینا چهجوری اومده؟ لایسکار، نقشههای لایسکار.
اینا نمونههاییاند که معمولا بهعنوان شاهدی بر وجود موجودات فضایی و ارتباطشون با تمدنهای باستانی مطرح میشه. باز در این مورد من خیالتون رو راحت کنم، ببینید یه قانون یه قاعده الان در نظر بگیرید که هر چی ما بیشتر در مورد این سازهها در مورد این آثار باستانی میدونیم، این خدایان فرضیهای موجودات فضایی در واقع موثر که یه قدم عقبنشینی میکنن؛ یعنی مثلا یه زمانی میگفتن اهرام مصر وای چقدر چیز شگفتانگیزیه! چجوری این ساخته شده؟
ما الان خیلی به دقت میدونیم که چجوری ساخته شده، یعنی اهرام مصر در شرایطی که چرخ هنوز رایج نبوده، در شرایطی که فلز در مصر رایج نبوده، یعنی تمام اون سنگها رو با سنگ تراشیدن، نه مثلا با تیشه آهنی یا فولادی. در چنین شرایطی ساختن اهرام، تکنیک بسیار ساده ابتدایی داشته و فقط نیروی کار میخواسته و نیروی کارش خیلی زیاد نبوده، یعنی نیروی کار بین ۱۰ تا ۲۰ هزار نفر که حدود ۲۰، ۲۵ سال کار کنن و مثلا هرم بزرگ خوفو بزرگترینش که توی گیزهست، اون رو تو این مدت ساختن و تقریبا ما با دقت میدونیم چگونه ساخته شده.
ما هرمهای بزرگتر هم داریم، بیینین هرم جیرفت، هرم خوفو که همین الان حرفش رو زدم، ۲۵۰ متر در ۲۵۰ متره. اون چیز کنارصندل، زیگورات کنارصندل طبقه پایینش ۳۰۰ متر در ۳۰۰ متره و بزرگتر و طبقه بالاش ۱۵۰ متر در ۱۵۰ متره، خیلی خیلی سازهای عظیمیاند.
منتها این سازههای عظیم رو مردم میساختند توی اون دوره، یعنی چیز خیلی شگفتانگیزی نیست و هر چه بیشتر ما در مورد این میدونیم، دقیقتر متوجه میشیم که مثلا چمیدونم دستگاه نجومی سرخپوستها چهجوری بوده، نمیدونم هرمهایی که مایهها میساختن چهجوری بوده، اینا رو با این دقت، بهخوبی میشه فهمید.
در مورد خط و اینا داستانها هم همینه، یعنی مثلا چه میدونم میگن مثلا خط از کجا اومده؟ ما تقریبا با ضریب خیلی بالایی از دقت میتونیم بگیم، خط از کجا اومده، معلومه اصلا! یه کتابی من نوشتم به اسم تاریخ خط، که همین نوروز امسال هم اتفاقا منتشر شد. اگه دوست داشتین روی کانال منم دردسترس برای همگان هست، میتونید برید بخونید. خط اتفاقا خواستگهش هم همین ایران زمین خودمونه. اتفاقا منطقه جنوب غربی ایران زمین و بهویژه شرق زاگرس، یعنی منطقهای که چغامیش و خدمتتون بگم شوش و چغامیش و منطقع در واقع منطقه باستانی ایلام قدیمه و روشن که نمادهایی بوده اول اندیشهنگارهای بوده، این نمادها ساده میشن و توی فرآیند کمکم الفبایی میشن.
یه جاهایی هم ساده نمیشن همینطوری شبیه نقاشی میمونن، مثلا توی هیروگلیف مصری همچین چیزی میبینیم، توی همین آمریکای مرکزی، آمریکای جنوبی چنین چیزی رو میبینیم، بنابراین خیلی امیدوارم الان صریح و روشن تونسته باشم این و منتقل کنم که وقتی درباره آثار باستانی حرف میزنیم، داریم درمورد اشیایی حرف میزنیم که مردمان باستانی با فنون ابتدایی کهنشان در زیستجهان اساطیری قدیمیشون ساختن. هیچ چیز شگفتانگیز مرموز توضیح ناپذیری در موردش وجود نداره، ولی در مقابل کلی چیزای شگفتانگیز علمی، عقلانی، توضیحپذیر وجود داره که خب دانشمند باید کسی که خردمندانه نگاه میکنه به اینها باید دنبال این معماها بگرده دیگه، نه یه چیزی ادعا کنه که غیرقابل حله و تخیلیه اصلا!
فرض کن من بگم که اهرام مصر رو آدمفضاییها اومدن ساختن، خب بعدش چی؟ حالا آدم فضایی ساختن، حالا سوال بعدی شما چیه در این مورد؟ اومدن ساختن رفتن؟ الان شما میخوای چیکار کنی؟ میخوای با یه همچین فرضیه چیکار میخوای بکنی؟
منتها موقعی که من میگم آدمایی که رو زمین بودن همین آدمایی که نوادگانشان مصریهاییاند که الان اونجان، اینا الان اومدن این رو ساختن و روشش هم اینجوری بوده، حالا شما سوال بیشتر میتونی طرح کنی. میگی خب تیشه نبوده با چی میتراشیدند این رو؟ چرخ نبوده چجوری تو این ارتفاع بالا میبردن و بعد قدمبهقدم رمزگشایی میشه از این بنا، یعنی شما تازه متوجه میشین آهان بنا رو دقیقا اینطوری ساختن.
اونایی که این نظریههای عجیبوغریب تخیلی رو میدن تقریبا هیچی توضیح نمیدن، یعنی یادتون باشه تمام دستاوردهای ما توی باستانشناسی، توی تاریخ، توی علم به کسانی مربوط میشه که علمی سوال طرح میکنن؛ یعنی تخیل خیلی مهمهها ولی تخیل جایگاه اصلی داستان علمی تخیلیه اینجورها و توی علمم خیلی مهمه ولی موقعی که شما میخواین یه چیزی همینطوری حدس میزنی، پالایشش میکنی و فیلترش میکنی و اون چیزی که تحویل دیگران میدی اون بخشیه که با عقل مهک خورده و با عقل سنجیده شده.
(موزیک)
به غیر از کتاب حیات هوشمند در جهان، چندین و چند منبع معتبر دیگه وجود داره که میشه برای مطالعه دقیق و علمی فرضیه فضانوردان باستانی بهش رجوع کرد. منابعی که حتی از کتاب سیگن و شوکولوفسکی معتبرتر و جدیدتر هستن و به همین دلیل هم قابل اعتمادتر. یکی از این منابع کتابیه به اسم The Space Gods Revealed: A Close Look At The Theories of Erich von Däniken نوشتهی رونالد استوری، نویسندهای که تألیفهای فراوونی دربارهی یوفوها و تمام پدیدههای مربوط به اونا داره. کتاب رونالد استوری اول میاد دلایلی رو بررسی میکنه که باعث معروف شدن آثار فون دانیکن شد و بعد از اون تعدادی از پدیدههایی رو بررسی میکنه که از نظر فون دانیکن اثبات فرضیه فضانوردان باستانیه.. یه کتاب مشابه دیگه هست به نام Crash Go the Chariots: An Alternative to Chariots of the Gods نوشتهی کلیفورد ویلسون که اینجا خیلی ازش صحبت نمیکنیم اما برای نقد نظریات فون دانیکن این کتاب هم کتاب جالبیه.
سوالی که در ادامه پیش میاد اینه که اگر افرادی هستن که این موضوع رو به صورت علمی بررسی کردن و میکنن، پس چرا دانشمندها اینقدر با فرضیههای فون دانیکن مشکل دارن؟ اینجاست که پای چیزی وسط میاد که اون رو به اسم تفکر انتقادی میشناسیم.
تفکر انتقادی به زبان خیلی ساده یعنی شما برای پذیرفتن یا نپذیرفتن یک فرضیه، بیای اون رو زیر سوال ببری، بعد دیدگاهها و فرضیههای دیگه رو بررسی کنی و در نهایت براساس شواهد و مدارک به یک نتیجهی مستقل برسی. برای بحث ما یعنی فرضیهی فضانوردان باستانی، فرایند تفکر انتقادی رو میتونیم شامل چندتا سوال بدونیم:
۱- اول این که آیا شواهدی که برای فرضیه وجود دارن شواهد محکمی هستن و قابل استنادن؟ مثلا با قطعیت میتونیم بگیم که فلان نقاشی در فلان غار داره به دیدن یک فرازمینی هوشمند اشاره میکنه؟
۲- سوال دوم: آیا هیچ فرضیهی آلترناتیو یا جایگزینی برای فضانوردان باستانی وجود داره؟ اگر بله، آیا این فرضیه یا فرضیات شواهد علمی و منطقی قویتری دارن؟
۳- سوال سوم: آیا شواهدی برای رد فرضیه فضانوردان باستانی داریم؟
۴- و سوال آخر که به نظر من مهمترین سواله: در رابطه با فرضیه فضانوردان باستانی، چه کسانی متخصص هستن و میتونن بدون جهتگیری و صرفا براساس شواهد نظر بدن؟
درباره بعضی از این سوالها،
صحبتهای شروین وکیلی رو شنیدیم و اینجا برای بحث درباره تفکر انتقادی و خود فوندانیکن رفتیم سراغ پوریا ناظمی، ژورنالیست علم.
پوریا ناظمی:
بهنظر من اون چیزی که خط فاصله تفکر و اراده اینه که هیچ سوالی نه شبهعلمه، نه غیرمهمه، نه غیرقابل پرسیدنه! سوال اتفاقا باید تشویق بشه. چه اشکالی داره که من بپرسم که خطوط نازکا واقعا کار فضاییهاست؟ چه اشکالی داره که من بپرسم مصر رو اهرام رو کیا ساختن؟ آیا من… به قول یکی از کتابهای فانته نیکن من مومیایی موجوداتفضایی ترکیبی رو پیدا کردم؟
سوال پرسیدن، شبهعلم نیست! این رو میخواستم تاکید بکنم بهخاطر اینکه گاهگداری با در مبارزه شبه علم فضایی رو ایجاد میکنیم که پرسیدن سوال محکوم میشه یا سرکوب میشه و این بهنظر من خیلی بده! نه سوال اتفاقا خیلیخوبه، فکر میکنم من نوجوون بودم کتابها فانته نیکن رو شروع کردم به خوندن، دنبالش رفتم، یعنی انقدر علاقهمند این موضوع بودم که با خودش مکاتبه کردم، اونموقع که میدونید آدرس ایمیل و اینا نبود که ما از مترجم آدرس ناشر انگلیسی رو گرفتیم و نامهای به ناشر انگلیسی بزنیم و توی بازه ۶ ماهی جوابی کلی ازش گرفتیم.
منتها نکتهای که مرز علم و شبه علم رو بررسی نمیکنه، جوابیه که ما به سوالات میدیم و میزان قطعیتی که به اون سوال میدیم. حالا اینکه میگیم تفکر انتقادی باید بهکار ببریم کاملا درسته، تفکر انتقادی تعاریف مختلفی داره حالا بهطور عادیش اینه که زمانی که به یک موضوع میرسیم، با نگاه انتقادی اون رو بررسی کنیم.
قاعده یعنی اینکه جوابی به اون ندادیم، دیگه چون تفکر انتقادی رو گفتیم نگاه انتقادی. یعنی اینکه بیایم ارزشیابی کنیم، منابعش رو بررسی کنیم، صحت سنجیش کنیم. دوباره بهنظر من توی پرانتز این رو هم باید با احتیاط پیش بریم.
گاهگداری ما چنان از اونسوی پل میافتیم که تفکر انتقادی در ظاهر تبدیل میشه به بزرگراهی برای رسیدن به شبهعلم و نظریه توطئه! یعنی این سوال رو من میپرسم که آیا واکسن ام آر ان ای ایمنه؟ سیفه؟ دو نفر جواب میکنند که توش بیلگیتس مانوبات کار گذاشته، یکی دیگه گفته نه این مولوکولیه که با ذرات نانو چیز کردیم داریم تزریق میکنیم.
خب من شک میکنم. میرم شروع میکنم مرحله بعدی سوال کردن منتها نمیدونم که کدوم وزن به کجا باید بدم! بنابراین اونی که میگه بیلگیتس مانوبات کار گذاشته، همون وزنی رو میدم که دانشمندی که تمام عمرش رو پاش گذاشته. حرف من چیه؟ میگه من دارم انتقادی چیز میکنم. تو از کجا میدونی داره دانشمند راست میگه؟! بلافاصله یک کمرا همراهش میگذارم که اینا که میخوان سودهای کلان ببرن و اینا، خود تفکر انتقادی بهظاهر افراطی من میافته به دام تفکر توطئه و تئوری توطئه.
بنابراین خود تفکر انتقادی فکر میکنم باید منوطبه یک چارچوب منطق و علمی باشه، حداقل توی بخش ما، چون داریم راجب علم صحبت میکنیم. یعنی چی؟ بخشی از منطق علمی اینه که گزاره علمی، با تکتک دانشمندان کار ندارما، خب خیلی از افرادی که دانشمند هستند از مشارکت پرسیدن علمی استفاده نمیکنند، ولی بهطور کلی اگر از بیرون نگاه کنیم ما یه ساختاری رو داریم که این گزاره علمی اینگونه پیش میره که کسانی که برمبنای مشاهده، تجربه، فلان، فلان چیزی رو بیان میکنن، دیگران اون میآزمایند اگر تاکید کردن به مجموعهی اسناد حمایتکنندگان اضافه میشه.
این اسناد هرچقدر قویتر باشه نگاه ما به اون نظریه قویتره. اگر کسی بیاد هر از چند گاهی چیزی پیدا بکنه توی این فرایند و بعد اون رو توسعه بدن ببینن بهجای دیگه میرسه، خب ما کمکم نظرات رو عوض میکنیم. بنابراین سورس اجماع در واقع، ساینس کامییونیتی اجتماعی علمی هستش، روشهایی هستش که برای رسیدن به اون نتیجه بهدست آوردن.
اونی که میگه بیلگیتس نانو بات فرستاده، حرفی که داره میزنه اینه که من میدونم، ولی به شما که نمیگن که دولت قایم کرده! میگه دلیلت چیه؟ میگه دولت قایم کرده، نمیگذارن ما بفهمیم! خب پس تو از کجا فهمیدی؟
اون طرف چی میگه، میگه آقا این فورمولشه، این مقالهشه، منتشر شده، بخونید، بگذارید زیر میکروسکوپ نگاه بکنید، ببینین این رباتها رو میبینین یا نمیبینین. ما میگیم نمیبینیم. بنابراین تفکر انتقادی در چارچوب روش شناختی علمی که منجربه تئوری توطئه نشه، یعنی از اونور پل نیافتیم. این فوقالعاده ابزار کارآمدیه بهخصوص در مواجه با شبهعلم مسئول میکنه. پس اگه بخوام جمعبندی بکنم:
اول، سوال رو بهعنوان شبهعلم محکوم نکنیم، سرکوب نکنیم، هر سوالی محترمه، حتی احمقانهترین سوالا. فانته نیکن بهنظرم خوب با سوالات شروع کرد، اما از یه جا به بعد خیلی اوتافباکس شد. اونجا که میخواسته به جواب برسه بهجای اینکه بره ببینه جوامع علمی چی میگه؟ باستانشناسان چی میگن؟ بعد فرض مطرح کنه، بلافاصله به نتیجه رسید.
آقا ببینید این شکلی که شما در معابد آسک میبینید، فضانورده خوابیده اینم موتور زیرشه روشن میشه میره بالا. خب شما نماد فروهر رو هم برداری همینه دیگه یه نفر یه فرمون دستشه، نشسته اون بالا، دو تا بال داره، یه دونه موتور پایین داره، دو تا چرخه لندینگ هم داره، خب پس فضاییها بودن
حتی اگه بوده باشن هم این روش اثباتش نیست! روش مشخصی وجود داره، سوال وجود داره! آیا اگر سنگچینهای ناسکا محل ورود فضاییها بودن، خب اولا چرا سنگچین گذاشتن؟ چیز دیگهای نداشتن که بذارن؟ دوم این سفینههایی که فرود اومدن رفتن، چرا باندهای فرودشون متفاوته؟ هیچ قضیهای ازشون باقی نمونده؟
ببین اینا سوالایی که توی اون تفکر انتقادی ما بعدش باید بپرسیم، یعنی بعدش بگیم اوکی، بیا فرض کنیم، ابن چیزی که تو میگی درسته، پس بیا بریم جلو ببینیم به نتیجه میتونیم برسیم یا نه؟! نکته مهمش ارجاع به جای چیزه یه جاهایی بعضی از دوستان انجام میدن که مثلا شبکه هیستوری میسازتش، میرن با یه عده دانشمند برجسته صحبت میکنن، مثلا با سارا سیگر صحبت کردن،یکی از چهرههای برجستهای که گفت آره احتمال اینکه حیاتی توی سیارات دیگه وجود داشته باشه وجود داره.
یهو ما بیایم بگیم هاان از فضاییها بودن! این هول زدنها در واقع چیزای خطرناکیاند. البته یه نکته آخر من بگم اینکه مردم بهدلیل دلایل مختلف به تئوری توطئه، راز و هر چیزی که از جنبه راز آمیز داشته باشه، علاقهمند هستند. چنین دیدگاههایی کمک میکنه که مخاطب بیشتری رو شما جذب کنین.
عرضم به خدمتتون که خب یه دلیل مشخصش، حالا غیر از بازه زمانی که فانده نیکن نوشتن این آثار که دوباره اگه تو تقویم بزرگتری بگذاریمش، چه سالی بود سال هزار و نهصد و شصت و نه همون دوران اوجگیری فضای در واقع، فضای توهم توطئهست. فضای در واقع تو دنیا در بیاعتمادی به دولتها و در واقع یوفوا رشد بکنه. این داستانها خودش باعث شده یوفوا رشد بکنه و تبدیل شد به پدیده فرهنگ عامه در سرار دنیا.
کاری که فاندا نیکن انجام داد، خب میدونید اون آماتور بود در این زمینه و اصلا باستانشناس نیستش. در واقع مدیر هتلداری و توریسته، ولی علاقهمنده و مطالعه هم کرده، یعنی این نیستش که مطالعه نداشته و این حرفا.
ولی آماتوره و کاملا ذوقی کار کرده. کار جذابی که فانده نیکن کرد و در واقع به یکباره به یک پدیده تبدیل بشه بهخصوص با ارابه خدایانش، سه، چهار تا موضوع رو احتمالا آگاهانه یا ناخودآگاهانه کنار هم قرار داد
یک دنیای هیجانانگیز از باستانشناسی که یادتون باشه و دیدگاه مردم عامه ما کماکان یکی از مراکز اصلی رازورزی و معماست و هنوز که شما توی فرهنگ عمومی می بینید توی فیلمهایی که ساخته میشه، داستانها، افسانه نفرین، افسانه نمیدونم گنجینه گم شده فلان، جواهرات… تمام اینها ذهن رو جذب میکنه. شما همین الان یه نمایشگاه باستانی بذاریم، اشیا گم شده مکزیک، ببینین استقبال میشه! طبیعی هم هست. حالا این دریای جذابیت رو یکی گوشه بگذارین.
یکی از معماهای بزرگ دیگهای که ما وجود داره برامو، یوفوها، یه چیزهایی دیده میشن، یه چیزهایی دارن میان بالا، میبینن. همزمان دولتها متهم هستن. گزینه سومی که این وسط وجود داره وارد کرد یه مقداری از امر مقدس. در دورانی که اعتقادات دینی داره زیر سوال میره. یعنی اساسا اولین جمله کتاب ارابه خدایان داره این رو میرسونه و بعد میره در واقع در بخشی از اسطورههای دینی اقوام و ملل مختلف این رو میاره و سعی میکنه درباره رد بشقابپرندهها توی مسیحیت صحبت میکنه و مثلا تابلوهای قرون وسطا و اینجور چیزها رو بر میداره که بگه ببینین اینجوری مثل اون تصویری که هست اون دنبالهدار نشسته انگار مثلا.
بنابراین این سه چهار تا حوضه رو اگه شما قاطی بکنین و یک اکسیر جذاب بهش اضافه کنین، اون اکسیر جذاب روایت و داستان گویی فوقالعادست.
یعنی شما وقتی که داستانان کتابهای خوب فاندا نیکن رو بخونین از اول شما را وارد سفر ماجراجویانه، یه کارآگاهی میکنه که برای پیدا کردن حقیقت تعریف میکنه من رفتم توی تونل یک هرم، که مثلا تا حالا کسی ندیده بود رفتیم اون پایین فلان. شما وارد یک داستان ماجرا جویانه میشین. چی میخواین دیگه بهعنوان یک مخاطب!
شما دارید همزمان دو تا از مفاهیم پر رمز و راز جذاب رو قاطی کردی با یک داستان کارآگاهی. گاهگداری طعنه میزنه به تمام ساختار اعتمادی در عین حال به داستان، در واقع اینکه ما در گذشته چیزهایی بوده که الان فراموش کردیم، درواقع فراموشی تاریخی رو داریم تمام اینها ملاکه که اگه شما به یه رماننویس قهار بدیم ازش یک داستان فوقالعاده خوب در میاره. نکته مهم اینه که سوالایی که مطرح میکنه، سوالایی هست که شما هم میتونید بپرسید.
تمام این موارد باعث میشه که جذابیت داشته باشه و به محض اینکه شما واردش بشید، بهخصوص یک سری مخالفتهای جدی از سوی جامعه علمی که متهم هستند به بخشی از سیستم بودن، تمام اون چیزهایی هستن که مردم دارن بهشون انتقاد میکنن. خیلی راحت و طبیعیه که گسترش پیدا کنه و شما یک فرقه رو تشکیل بدین. شما زمانی که فرقه رو تشکیل دادین دیگه نابود کردن تو کار سختی میشه، چون یه سری مومن پیدا میکنید به خودتون، دیگه فقط علاقه ندارین.
شما همین موضوع رو مثلا توی موارد جدید میبینی دیگه همه جا از داستانها بگیرین تا همین دوره خود ما همین داستان انرژی درمانی و عرفان حلقه و… حالا چون عرفان حلقه رو توی یک صفحه کاغذ، دو صفحه کاغذ میتونین رد بکنین. اما فایدهای نداره بهخاطر اینکه شما دیگه به مرحلهای رسیدین که با همون ویژگیهایی که گفتیم بهش اعمال شده.
یک، فرقه ایجاد شده اطرافش بنابراین ما یکسری مومن داریم. دوم یک اشتباهی که سیستم ما کرده با این حال بنیانگذاری هر انتقادی همراهی با این یکی حساب میشه، بنابراین اونا میخوان این رو سرکوب کنن. پس حقیقتی وجود داره که میخوان سرکوب کنند. این توطئه بهوجود بیاد. ایده فضانوردی باستانی هم زمان خودش اندکی بالا و پایین میاره ولی هیچ وقت از بین نمیره دیگه.
یعنی هر دفعه به یک رخی درمیاد، حتی ممکنه که گاهگداری به شکل نزدیک و ظاهر علمی دربیاد، گاها هم ممکنه برگرده به همون ایدههای قدیمی. آخرین نکته به نظر من موضوعی که باعث بشه افراد سوال کنن خیلی خوبه،اما اگر بخوان این تفکر انتقادی رو بهکار نبرن یا بهشکل افراطی بهکار ببرن، اون موقع دیگه در اومدن ازش واقعا فاجعهس و ممکنه به جاهای دیگه هم گسترش پیدا کنه. اون موقع قضیه پیچیده میشه.
بر مبنای گشتوگذار و بر مبنای نگاه شخصی، ممکنه کاملا غلط باشه، به نظرم میاد که در حال حاضر درواقع اون شورونشاطی که زمان در اومدن کتاب ارابه خدایان داشت، نداره. دلیلش هم طبیعی به هر حال زمانی که نظریه جدید مطرح میشه، داره بازار میگیره تازه بهقول معروف دهان به دهان میچرخه و میرسه بهشون. اما به هیچ وجه نباید فکر کنیم که خاموش شده. شما شاید یه مقداری که نشون بده چرا خاموش نشده، نگاه کردن به تعداد محتوای رسانهای که در رسانههای مختلف، جول این حوزه بهخصوص و تاییدیه هستن یا حتی در واقع کار ساخته میشه؛ شما مثلا همین شبکه هیستوری ببینید حتی مجموعهای از پادکستها، ویدیوکستها، ویدیوهای روی یوتیوب سرچ کنید میبینید اتفاقهای جذاب، یه گفتگویی جریان داره شاید یه دلیلی که من کمتر باهاش تماس دارم اینه که خب یه دو کامل میخونیم و میگذاریمش کنار و کمتر در واقع دنبال میکنین. توی ردایت میتونین گفتگوهای جذاب رو پیدا کنین، مثلا یه سایت راجبش داره صحبت میکنه یا توی توئیتر سرچش کنیم.
دیگه حجمی که داره از مستندهای گرون قیمت، شبهمستندها ساخته میشه یا اثری که روی فرهنگ عامه داره. شما هنوز که هنوزه هست و از بین هم نمیره، ولی از یه نظر این سوالی که مطرح میکنه فاندا، چطوری ما آدم شدیم؟ انسان چطور در واقع جدا شدیم از این فرقه؟ توضیحات زیستشناسی داره، توضیحات فرقه شناسی داره. اما وقوع یک کاتالیزو براش ایده جذابیه. بهخصوص که به ما کمک میکنه که از یه طرف یه سری عدم قطعیتهایی که خودمون داریم رو پاسخ بدیم.
از یه طرف دیگه، برخی از چیزهای قطعی که توی باورهای ما از ایدههای ما هست، توی باورهای ما هست، آیینها هست و ما امروز فکر میکنیم که اون دست و پامون میبنده از اونا رها بشیم. اگر مثلا فضای اومده باشه با من حرف زده باشه اون موقع دیگه مثلا مهد مقدس این معنی نیستش که حالا تا الان مجبور بودم بهش رعایت کنم. نمونهای هیت که کلارک توی این زمینه داره حتما خوندین، یکیش پایان طوفولیت شه، اون سمت ماجرا رو نشون قراره بده، یعنی الهی نیست و اکنون اون سکت ماجرا رو نشون میده و دو سه تا خود دو هزار و یک مجموعه بینظیریه که این ادعا کردن منشا رو میگرده دنبالش و واقعیتش اینه که الان بزرگترین سوال علم چیه؟
یکیش اینه که چی شد که اینجوری شد؟ یعنی ما از کجا اومدیم؟ ما منظورم فقط انسان نیست، ولی کماکان نظریات تولد عالم نظریات فوقالعاده مهم و جذابیه. بخش عمدهای که داریم بررسی میکنیم اینه که ما واقعا مهمان اومدیم؟ اگه مهمون اومدیم، مهمان یعنی چی؟ واقعا میتونیم راجبش حرف بزنیم، نمیتونیم؟ میتونیم نظربه بدیم؟ چرا نظریههای جهان موازی؟ اینها انگار تلاشهای ذهنیه که میخوایم انگار یه قدم بریم جلوتر. هیچ ایرادی نداره تا وقتی که در واقع در قالب فانتزیهای خودش بمونه یا تبدیل بشه به در واقع بهانههای علمی.
از سوال خوب پرسیدن یه دفعه میرسیم به جواب قطعی دادن. اونجاست که در واقع شبه علم به دنیا میاد، اینجاست که تئوری توطئه بهوجود میاد. بله ما تعداد زیادی پرندهای، شی ناشناخته در آسمان داریم که نمیدونیم چیه. یه زمانی ترجمه کردیم، شی پرنده ناشناس مثل یوفو یا هر چیزی که شبیه اونه، پرندههای ناشناس یوفو. اینو که کسی شک نداره! که ما یکسری شی پرنده ناشناخته در هوا داریم، که من نمیدونم چیه! میدونیم ماهواهست ولی نمیدونیم کدوم ماهوارهست کدوم هواپیما. آیا این شی که در فضا عکاسی شده و من نمیدونم چیست، به این معناست که سفیهای بیگانهست؟
یا اینکه نه من باید برم فکر کنم که ببینم چه چیزی ممکنه باشه. البته گاهگداری سیستمهای اطلاعرسانی بهخصوص مدرن از روشهای جلب مخاطب مدر استفاده میکنن که شما گاهگداری روند توئیت زدن اکانتهای ناسا رو میبینید که خیلی فانبازی میخوان در بیارن و خراب میشه.
مثلا پنتاگون میاد میگه احتمال اینکه موجودات فضایی باشن از بحث خارج نیست. خب آره هیچ موقع خارج نبوده. وقتی یک شی پرندهای باشه تو نمیدونی چیه، چند درصد احتمال داره؟ یک در تریلیون. همونقدر ممکنه که حاصل انرژی مغزی دکتر اگزویر باشه که خیلی جدی باشه، اما ممکنه، شاید!
درنتیجه باید مراقبشون بود، چون یه مقداری فضا رسانهای امروز ما که دور شده از استانداردهای تحریریه رایج و سیستمهای راستییابی و بقیه رو داریم.
همه در تلاشن که خودشون رو به لایک و فالوئر بیشتر برسونن. یکی از شغلهای محبوب الان بین نوجوانان اینفلوئنسر و بلاگر و یوتیوبر شدنه. هنوز نمیتونم درک کنم با درسته سنم رفت بالا ولی نمیتونم درک کنم
در واقع، نقد دانشمندها و مخصوصا باستانشناسها، به خود فرضیه نیست، بلکه نقدشون به روشهای غیرعلمی و شواهد نامعقولیه که فون دانیکن برای اثبات حرفهاش استفاده میکنه. به عبارتی کسی نمیگه مطرح کردن سوال «آیا فرازمینیها در دوران باستان از زمین بازدید کردن؟» اشتباهه، بلکه باید بگیم دادن یک جواب مثبت قطعی به این سوال هستش که اشتباهه.
برای این که نقد باستانشناسها به نظرات فون دانیکن رو بهتر درک کنیم، میریم سراغ دوتا از معروفترین مثالهایی که فون دانیکن و طرفدارهاش برای اثبات فرضیهشون استفاده میکنن. یعنی اهرام ثلاثه مصر در جیزه و تندیسهای جزیرهی ایستر.
فرض معتقدین به فضانوردان باستانی اینه که ساختن بلوکهای اهرام ثلاثه به اون دقت و جابهجا کردنشون به اون سنگینی، فقط توسط یک فرازمینی هوشمند با تکنولوژی بسیار پیشرفته ممکنه، ولی تحقیقات علمی این موضوع رو رد میکنه. واقعیت اینه که مقدار زیادی ابزار از جمله مقارهای مسی، چکشهای سنگی، سورتمههای چوبی به همراه معدنها و ابزارهای متنوع دیگهای پیدا شدن که با وجود ابتدایی بودن، برای ساخت اهرام جیزه کافی هستن. علاوه بر این، تعدادی کتیبه هیروگلیف در مناطق اطراف اهرام کشف شده که عملا آب پاکی رو روی دست طرفداران فضانورد باستانی میریزه. این هیروگلیفها شامل تمام اطلاعات ساخت اهرام ثلاثه است. از مراحل و فرایندهای ساخت گرفته، تا نام فرعونهایی که دستور ساخت اهرام رو صادر کردن روی ساخت و ساز نظارت داشتن، و از همه مهمتر، توی هیچکدوم از این کتیبهها، اثری از ظهور انسانی از آسمانها، یا ارابههای آسمانی، یا خدایانی که در ساخت و ساز به مصریها کمک کرده باشن، وجود نداره.
شواهد مشابهی درباره تندیسهای موآی کشف شده. وجود مغار، سورتمههای چوبی و معدنهایی که سنگ مورد نیاز برای ساخت تندیسها از اونا استخراج شده، در کنار اسنادی قرار میگیرن که نشون میده تندیسهای موآی به یاد خدایانی که از آسمان اومده بودن ساخته نشدن، بلکه در واقع اهمیت مذهبی و فرهنگی برای مردم جزیره داشتن و به یاد روح درگذشتگان ساخته میشدن.
اگر به اندازه کافی بگردید، متوجه میشید که پشت تقریبا تمام سازههای باستانشناسیای که فون دانیکن و دوستان به عنوان مدرک برای اثبات فرضیهشون استفاده میکنن، دلایلی وجود داره که نشون میده پای هیچ فرازمینیای وسط نبوده. جمله معروفی هست که میگه برای اثبات یک فرضیه حتی هزارتا مثال هم کافی نیست، اما برای رد کردنش یک مثال هم کافیه. این جمله رو به نظر من دقیقا برای فضانوردان باستانی ساختن.
فون دانیکن داره به خوبی و خوشی زندگی میکنه. هنوز هر از گاهی کتاب مینویسه و مصاحبه میکنه. بنیادی رو تاسیس کرده به اسم بنیاد فون دانیکن که کارش. صفحه ویکیپدیا داره و البته یه صفحه IMDB. یه مصاحبهای ازش میخوندم که سال ۱۹۷۴ با پلی بوی داشته و اونجا ازش میپرسن خودت چقدر به چیزایی که میگی اعتقاد داری؟ جوابی میده: اوایل اعتقادی نداشتم. موقع نوشتن کتاب اولم اصلا اعتقادی به چیزی که مینوشتم نداشتم. موقع نوشتن کتاب دومم یه مقدار متقاعد شده بودم اما هنوز دو به شک بودم. موضوع اصلی اینه که متقاعد بشیم این نظریه درسته. همینجا بنیان فکری فون دانیکن مشخص میشه: شخصی که حتی اعتقادی به چیزی که مینوشته نداشته، اما کمکم تصمیم میگیره که متقاعد بشه افکارش درستن. این موضوع که ما بدون هیچ دلیل و منطق و برهانی خودمون رو متقاعد کنیم یه چیزی درسته، به شدت با طرز تفکر علمی و روش علمیای که جامعه علمی امروز ازش پیروی میکنه در تضاده.
تاریخ پر از داستانها و معماهاییه که هنوز برای خیلیهاشون جوابی نداریم. اتفاقهایی در همین عصر فعلی افتاده و میافته که هنوز نتونستیم یک دلیل منطقی و علمی برای توجیهشون پیدا کنیم. اما یک کار هست که هنوز میتونیم انجام بدیم و اون، داشتن تفکر انتقادی و رد کردن افکاریه که در نگاه اول جذابن، جنجالیان و توجه زیادی به خودشون جلب میکنن اما در عمل، هیچ فکت علمیای پشتشون نیست. به عبارتی، ما ممکنه نتونیم ثابت کنیم اتفاق X به دلیل شماره ۱ افتاده، اما راههایی داریم که ثابت کنیم اون پدیده قطعا به دلیل شماره ۲ رخ نداده. چیزی که فرض فضانوردان باستانی هم ازش پیروی میکنه. ما شاید هنوز خیلی چیزا رو درباره تندیسهای جزیره ایستر ندونیم، اما میدونیم هدف از ساختنشون چیزی نبوده که فون دانیکن میگه.
با رفتن هنری لوت و همراهانش از تاسیلی ناجر، جبارن و همراهانش یک بار دیگه در سکوت و تاریکی فرو رفتن. مقالهها و کتابهایی که هنری قرار بود درباره این غارنگارههای عظیم بنویسه قرار بود معروف بشن. قرار بود مردم درباره تصاویر مریخیهایی بشنون که روزی روزگاری در بیابان صاحارا فرود اومده بودن. مریخیهایی که، بعدا با کاوشهای بیشتر مشخص شد فقط انسانهای عادی بودن که برای یک مراسم آیینی باستانی، ردای مخصوص تنشون کرده بودن.
این اپیزود اول از پادکست فیلکست بود که شنیدید. تنظیم متن و انتخاب موسیقی متن رو من شیرین شاطرزاده انجام دادم. ادیت و هماهنگیها به عهده حسین خلیلی بوده. صدایی روایتهای ابتدا و انتهای پادکست رو برامون خوند، صدای سعید جعفریه که در بخش ارتباطات و مارکتینگ پادکست به ما کمک میکنه. در آخر هم جا داره از پوریا ناظمی و شروین وکیلی بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتن و در ساخت اپیزود بهمون کمک کردن، تشکر کنیم.
یادتون باشه که فیلکست پادکستیه برای افرادی که میخوان بیشتر و عمیقتر فکر کنن. تصمیمگیری نهایی درباره حرفهایی که زدیم به عهده شماست اما اگر کنجکاو هستید و میخواین بیشتر بدونید، پیشنهاد میکنم سری به منابعی که در متن توضیحات پادکست ذکر کردیم بزنید. در ضمن میتونید اینستاگرام فیلکست رو به آدرس Fillcast_ فالو کنید چون اونجا عکسها و مطالب تکمیلی هر اپیزود رو قرار میدیم.
مرسی که تا اینجا همراه ما بودید. فیلکست هنوز راه زیادی تا رسیدن به کیفیت ایدهآل در پیش داره و ما خوشحال میشیم اگه پیشنهادها و انتقادهای شما رو دربارهش بشنویم. از خودتون مراقبت کنید و گوش به زنگ باشید، چون فیلکست به زودی با یک اپیزود دیگه برمیگرده!
مطلبی دیگر از این انتشارات
علم و شبهعلم در پزشکی - گفتوگو با دکتر کیارش آرامش
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت پنجم-در پوست گرگ (قسمت اول نفرین ماه)
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت دوم-برزخ گمشدگان