فیلکست محلی برای شکاکان است؛ جاییکه قرار است حقیقت را زیر نور نشان دهیم.
قسمت ششم-قاتلین مهتابی (قسمت دوم نفرین ماه)
میامی، سال ۱۹۶۰
کارگاه کوپر از ماشین پیاده شد و به سمت نوارهای زرد رنگی رفت که محدودهی صحنهی جرم را مشخص میکردند. تجمع ماموران پلیس و پزشکی قانونی باعث شد که کوپر در نگاه اول نتواند چیزی را که در مرکز صحنهی جرم قرار داشت ببیند. جسد زن جوانی که به پشت افتاده بود و حتی در آن کوچهی تاریک، آثار برخورد یک جسم تیز به بدنش دیده میشد.
یه مورد قتل دیگه؟
درسته کارآگاه. به نظر نمیاد سورپرایز شده باشید.
البته که سورپرایز نشدم. مثل ماه قبله. همیشه توی این شبها قتل اتفاق میافته.
کارآگاه بعد از این جمله، آهی کشید و به آسمان نگاه کرد. آن شب، ماه کامل بود.
سلام. به اپیزود پنجم فیلکست خوش اومدید. من شیرین شاطرزاده هستم در این پادکست با حسین خلیلی و سعید جعفری قراره میزبان شما باشم. فیلکست یه پادکست علمیه که البته قرار نیست شبیه پادکستهای علمی دیگه باشه. قراره اینجا داستانهای عجیبی بشنویم که ذهنمون رو قلقلک میده و بعد با تابوندن نور علم روی داستان زوایای تاریک اون رو روشن کنیم.
حالتون از هفتهی پیش تا الان چطوره؟ اپیزود قبلی رو که ایشالا شنیدید و بعد اومدید سراغ این اپیزود دیگه؟ اگه هنوز نمیدونید، اپیزود چهارم، پنجم و ششم قراره یه سهگانه رو تشکیل بدن به اسم سهگانهی نفرین ماه که هر کدوم به فاصلهی یک هفته از هم منتشر میشن. هفتهی پیش اپیزود در پوست گرگ رو شنیدید که قرار بود مقدمهای باشه برای این قسمت و قسمت آینده و موضوعش هم گرگینهها و نقش ماه در به وجود اومدن اونا بود. خلاصهی داستانش هم این بود که در طول تاریخ بهدلایل مختلف به تعداد زیادی از مردم انگ گرگینه بودن زدن و حتی به خاطرش اونا رو محکوم و اعدام کردن.
امروزه ولی میدونیم که این مردم در بدترین حالت، قاتل سریالی و سایکوپت بودن ولی تبدیل به گرگ نمیشدن، ماه هم نقشی این وسط نداشته و صرفا بهخاطر افسانهها وارد این داستان شده. آخر داستان هم گفتیم که نقش ماه توی تاریخ فقط مربوط به لیکانتروپی یا گرگ-آدم بودن نمیشه و خیلی جاهای دیگه تقصیرهای مختلفی رو گردنش انداختن.
اگه اوپنینگ این قسمت با صدای سعید رو گوش داده باشید، احتمالا حدس میزنید که این قسمت یه ربطی به جرم و جنایت و نقش ماه در ایجادشون داشته باشه که البته حدس درستیه ولی کامل نیست. الان، قراره دربارهی نقش ماه در ایجاد انواع مشکلات اعصاب و روان و البته تمایل به خشونت صحبت کنیم. پس بریم و بپریم توی دل داستان این قسمت، یعنی قاتلین مهتابی.
تاریخ رو که نگاه میکنی انگار همیشه یه ارتباط تنگاتنگی بین ماه و دیوانگی وجود داشته. یه مثال خوب برای توضیح این ارتباط، واژهی لوناتیک به معنی دیوانه هستش که از اسم لونا، الههی ماه در روم باستان گرفته شده. در قدیم لوناتیک یک اصطلاح پزشکی بوده و برای توصیف کسی استفاده میشده که تشخیص میدادن سلامت عقل و روان نداره.
حالا یهسری از این افراد اصطلاحا لوناتیک طبق علائمشون احتمالا صرع داشتن و یهسری اختلالهای روانی دیگه. خلاصه، امروز دیگه واژهی لوناتیک بار تشخیصی نداره و حتی سال ۲۰۱۵ قانونی در آمریکا تصویب میشه که در صدور حکم برای سلامت روان افراد، عبارت لوناتیک نباید بهکار بره، ولی خود عبارت توی مکالمهی روزمره باقی مونده. معادل فارسیش تو مکالمههای خودمون تقریبا میشه طرف مجنون شده.
بازم مثل اپیزود قبل برای بررسی رابطهی ماه و وضعیت روان انسان باید خیلی خیلی توی تاریخ عقب بریم. یکی از اولین نظرها در این زمینه مال ارسطوئه که اعتقاد داشته ماه همون اثری رو که روی جزر و مد دریاها میذاره، روی مایعات بدن انسان هم میذاره و به نظرش چون مغز نسبتبه سایر اعضای بدن انسان بیشترین مقدار آب رو درون خودش داره، پس بیشترین تاثیر رو از ماه میگیره و منشا اختلالهای روانی و بیماریهایی مثل صرع هم همین موضوعه.
این باور به شکلهای مختلف تا قرنها باقی میمونه. در واقع انقدر باور عامی بوده که زمانی که دربارهش سرچ میکنید تا قبل از قرن بیستم، کمتر اسم شخصی رو پیدا میکنید که به تنهایی این موضوع رو انتشار داده باشه و بیشتر میبینید که نوشته شده: مردم باور داشتن که ماه باعث فلان موضوع میشه.
ادامهی داستان رو باز هم باید توی قرون وسطی دنبال کنیم. توی قسمت قبل دربارهی یه بخش کوچکی از باورها نسبتبه ماه حرف زدیم و اینجا میخوایم خیلی گستردهتر صحبت کنیم. اینجا دیگه خیلیها مثل آیزاک نیوتن و راجر بیکن از اثر ماه روی پدیدههایی مثل جزر و مد خبر داشتن و کمکم افراد دیگهای این اثر رو به چیزهای دیگهای هم نسبت میدادن.
یکی از نظرهای جالب دربارهی اثر ماه رو، شخصی به اسم هیلدِگاردِ بینگِینی داده. این خانم که بهش قدیسه هیلدگارد هم میگفتن، یه راهبه و تارک دنیا بوده که با حفظ سمت همزمان فیلسوف، آهنگساز، نقاش و نویسنده بوده و علاوه بر همهی اینا متنهای تخصصی دربارهی گیاهشناسی و داروشناسی هم مینوشته. هیلدگارد معتقد بوده که شخصیت افراد به روزی از ماه قمری ربط داره که نطفهی اونها بسته میشه. مثلا نطفهی کسی روز پنجم ماه قمری بسته بشه خصوصیات اخلاقیش اینجوری میشه:
«اگر مذکر باشد، بافضیلت، وفادار، شجاع و استوار خواهد بود. جسمی سالم خواهد داشت و سالهای طولانی خواهد زیست. اما اگر مونث باشد، خویی مردانه خواهد داشت و خشن و کینهتوز، اما صادق خواهد بود. گاهی اوقات، اگر نه همیشه، از ناراحتیهای جسمانی رنج میبرد اما او نیز عمری طولانی خواهد داشت»
کلی باورهای دیگه وجود داشته که بعضیهاش رو همینجوری بدون هیچ توضیحی هم نگاهشون بکنی خندهت میگیره. مثلا میگفتن نور ماه نباید روی بستر ازدواج زوجهای جوون بیفته، چون باعث میشه بچهای که روی اون بستر به وجود میاد سقط بشه یا میگفتن، روم به دیوار البته، اگه کسی در جهت نور ماه ادرار کنه چشماش ملتهب میشه. اکثر این حرفها رو امروز مطمئنیم که افسانه هستن، ولی خب یه بخش ثابتی از این حرفها از بین نرفته و اون، اثر ماه روی وضعیت روح و روان افراده.
واژهی لوناتیک بود که یه یکم قبل صحبتش رو کردیم؟ از همین دوران وارد ادبیات مورد استفادهی مردم میشه حتی در قرن نوزدهم در انگلستان قوانین تصویب میشه به اسم قوانین لوناتیک یا لوناتیک اکت که یکیشون شخص مجنون رو اینجوری توصیف میکرده: «هر شخصی که پس از وقوع ماه کامل دچار یک دوره بیخردی شود، لوناتیک محسوب میشود» که حالا خود این بیخردی رو چی تعریف میکردن مشخص نیست. احتمالا تشخیصش با پزشکهای قرون وسطی بوده. ولی مهم اینه که باور به این اثر ماه اینقدر قوی بوده براش قانون تعریف کردن!»
روانشناسی و روانپزشکی کمکم پیشرفت کرد و روشها و داروهای تازهای در اون استفاده شدن که واقعا اینجا جای بحث دربارهشون نیست، اما یک باور بهطور خیلی قوی بین مردم و بین جامعهی رواندرمانگرها باقی موند و اون، اثر ماه روی روان انسان بود. به قرن بیست و حتی بیست و یک رسیدیم و گزارشهای مختلفی از جاهای مختلف دنیا دربارهی اثر ماه به دست اومدن. مثلا این که شبهایی که ماه کامله، بیماران مبتلا به صرع دچار حمله میشن یا ماه کامل خواب افراد رو بهم میریزه؛ اما یکی از عجیبترین و البته جالبترین چیزی که اینجا میخوایم دربارهش صحبت کنیم، گزارشهای متعدد از نیروهای پلیسه که افزایش غیرعادی میزان جرم و جنایتهای خشونتآمیز در شبهایی که ماه کامله رو گزارش میکردن. چیزی که میخوام در ادامه براتون بخونم، متن دوتا از این گزارشهاست.
گزارش اول مال سال ۲۰۰۲ئه و در کنتاکی ایالات متحده تهیه شده. مربوط به شبی میشه که پلیس در یک منطقهی کوچیک، سه تا مورد تعقیب و گریز ماشینهای دزدی رو داشته که گویا خیلی هم سرصدا و جنجال راه انداخته بوده. وقتی که خبرنگار با پلیس منطقه دربارهی این اتفاق مصاحبه میکنه، پلیس میگه: یه توضیح ساده برای همهی این اتفاقها وجود داره و اون، وجود ماه کامله.
گزارش بعدی رو گاردین سال ۲۰۰۷ منتشر کرده و تیترش اینه: Police links full moon to aggression. گزارش از پلیسهای برایتون تهیه شده و سخنگوی پلیس داخلش گفته که در شبهایی که ماه کامله، جنایت و قتلهای بیشتری رخ میده. کارآگاه اندی پار به خبرنگار گفته که نموداری از میزان رخ دادن قتل بر اساس فازهای ماه کشیده و متوجه ارتباطی بین این دو پدیده شده. اندی پار گفته مایله نمودارش رو به افراد متخصص در دانشگاه نشون بده و ببینه آیا علاقهای دارن مطالعهش کنن یا نه.
چیزی که اندی پار شاید نمیدونسته این بوده که همچین مطالعهای نه یک بار بلکه چندین بار انجام شده بوده. فقط تا آخر دههٔ ۱۹۸۰، حداقل ۴۰ تا مطالعه روی اثر ماه انجام شده بوده و این تعداد تا الان که سال ۲۰۲۳ هستیم بیشتر هم شده. نتایجش تا حدودی ضد و نقیضه و تعدادیشون عملا همدیگه رو نقض میکنن، اما اینجا میخوایم روی یکی از این مطالعات تمرکز کنیم که سال ۱۹۷۲ در یک مقیاس وسیع انجام شده. مطلعات روانشناسی به نام آرنولد لیبر.
آرنولد لیبر یه روانشناس باسابقهس که البته الان دیگه بازنشسته شده. ۳۰ سال در میامی و میامی بیچ بهعنوان روانشناس کار کرده و سالها مدیر مرکز نوروساینس بالینی بیمارستان سنت فرانسیس بوده. خلاصه کارنامهاش بهعنوان یک متخصص روانشناسی پرباره. یکی از مهمترین تحقیقاتی که انجام داده، تحقیقی بوده که سال۱۹۷۲ در American Journal of psychiatry منتشر کرده و عنوانش هست «وآدمکشی چرخهی ماه» یا Homicide and the lunar cycle. تفاوت این پژوهش با موارد قبلیش اینه که تعداد زیادی پروندهی هومیساید رو در یک بازهی زمانی طولانی بررسی کرده. اعداد و ارقامش رو که بگم مقیاس پژوهش رو متوجه میشید. فرضیهی لیبر این بود که بین فازهای ماه و تعداد آدمکشیهای انجام شده در هر شب از ماه قمری یه ارتباطی وجود داره. بنابراین اومد و کل پروندههای قتل یک بازهی زمانی دوازده ساله از ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۰ رو در دو منطقهی میامی و کلیولند مورد بررسی قرار داد. تعداد کیسهای قتل میامی ۱۸۸۷ مورد بود و تعداد کیسها در کلیولند ۲۰۰۸ مورد. لیبر در قدم بعدی اومد و یه تقویم نجومی برداشت و شروع کرد فازهای ماه رو با زمان وقوع قتلها تطبیق دادن تا ببینه آیا میتونه ارتباط معنیداری بین تعداد قتلها در یک شب و فاز ماه در اون شب پیدا کنه یا خیر. تحقیقات مشابه با کار لیبر قبلا هم انجام شده بود و نتیجهای از این ارتباط بهدست نیومده بود، ولی لیبر برای این موضوع هم دلیل داشت.
دلیلش این بود که تحقیقات قبلی به جای این که زمان وقوع جنایت رو با فاز ماه تطبیق بده، اومده و زمان مرگ مقتولین رو تطبیق داده و برای همین نتیجهای به دست نیومده.
تحقیقات لیبر نتایج عجیبی رو نشون دادن و اونم این که ارتباطی بین ماه کامل و میزان تمایل به انجام دادن خشونت و بهطور خاص قتل وجود داره. لیبر نتایج کاملتر با یه آنالیز گستردهتر رو در کتابی با اسم The lunar effect در سال ۱۹۷۸ منتشر کرد.
جمعبندی نهایی لیبر این بوده که وقتی نمودار تعداد قتل براساس فازهای ماه رو رسم کنیم، چند تا پیک کاملا مشهود و قابل مشاهده در شبهایی که ماه کامل یا نو بوده دیده میشه و علاوهبراین پیکها، افزایش قابل توجهی در ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت قبل و بعد این روزها دیده میشده.
این نمودارها توی کتاب لیبر هستن و ما هم حتما اسکرین شاتش رو توی اینستاگرام و کانال تلگراممون منتشر میکنیم. نمودار رو که نگاه کنید همه چیز انگار خیلی واضحه. یعنی اون پیکها قابل مشاهده هستن و هر کسی که خوندن یه نمودار ساده رو بلد باشه میتونه ارتباطی که لیبر میگفته رو ببینه.
ولی این تاثیر از کجا میاد؟ به عبارتی چه چیزی در ماه کامل یا ماه نو هست که باعث افزایش تمایل به خشونتی در حد ارتکاب به قتل میشه؟
لیبر برای این سوال هم یه جواب خیلی کامل داره. در واقع یه نظریهی جدید برای توجیه این موضوع ارائه داده. نظریهای به اسم بایولوجیکال تایدز یا جزر و مد بیولوژیک.
لیبر نظریهی بایولوژیکال تایدز رو از یکی از مهمترین تاثیرهای ماه روی زمین یعنی جزر و مد شروع میکنه. یه مروری بکنیم بر جزر و مد. جزر و مد بهخاطر اثر گرانشی ماه روی زمین به وجود میاد. فرمول نیروی گرانش رو یک لحظه بیاریم توی ذهنمون. نیرویی که دوتا جسم احساس میکنن با جرمشون نسبت مستقیم داره و با مجذور فاصلهشون نسبت عکس. برای مثال زمانی که ما میخوایم نیروی گرانشی بین بدن خودمون و زمین رو حساب کنیم، باید فاصلهی بدنمون رو از مرکز زمین که مرکز جرمش محسوب میشه حساب بکنیم. ولی خب اینجا سوال پیش میاد که فاصلهی چه نقطهای از بدنمون رو از مرکز زمین حساب کنیم؟ چون نیروی گرانشیای که به سر ما وارد می شه، کمتر از نیروی گرانشی وارد شده به کف پاهامونه دیگه" ولی از اونور ارتفاعی که یک انسان داره رو اگه به صورت میانگین ۱۷۰ سانتیمتر در نظر بگیریم، نسبتبه شعاع زمین که بیشتر از ۶۰۰۰ کیلومتره خیلی ناچیزه برای همین تاثیری توی معادلات ما نداره به اون صورت.
حالا بیایم اثر گرانشی ماه روی زمین در یک شبانهروز رو بررسی کنیم. برخلاف حالت قبلی، فاصلهی بین دو سمت زمین توی این حالت نزدیک به ۱۳ هزار کیلومتر و میانگین فاصلهی ماه تا زمین حدود ۳۸۰ هزار کیلومتره. پس زمانی که ماه دور زمین میچرخه، اثر گرانشیای که روی یک سمت زمین داره نسبتبه سمت دیگهش اختلاف قابل توجهی داره. همین موضوع باعث به وجود اومدن جزر و مد میشه. یعنی شبها که کشش گرانشی ماه روی یک سمت زمین بیشتر میشه، آب دریاها و اقیانوسها بالا میاد و بعد از این که ماه غروب میکنه، سطح آب پایین میره.
جزر و مد اصطلاحا برای اجسام صلب یا rigid رخ نمیده اینم در نظر داشته باشید. دلیلش توی فیزیک خیلی مفصله و من فقط اینقدر اشاره میکنم که توی کتابای مکانیک تحلیلی توی فصلهایی که به فیزیک اجسام صلب و نیروهای مرکزی اشاره میشه میتونید دربارهش بخونید.
برگردیم به نظریهی آرنولد لیبر. لیبر میاد و این اثر گرانشی و پدیدهی جزر و مد رو به بدن انسان و کلا ساختار بدن موجودات زنده ربط میده. از اونجایی که حدود ۸۰ درصد بدن انسان از آب تشکیل شده، لیبر معتقده که این آب و کلا مایعات بدن تحت تاثیر گرانش ماه قرار میگیره و این تاثیر وقتهایی که ماه و خورشید و زمین در یک صفحه قرار دارن، یعنی در شبهایی که ماه یا نوئه یا کامله، این تاثیر بیشتر هم میشه و خودش رو نشون میده.
لیبر معتقده که در اثر افزایش نیروی گرانش توی این شبها، آدمهای عادی یا در واقع آدمایی که مشکل روانی جدیای ندارن، رفتار عجیبی نشون نمیدن؛ ولی کسایی مثل مبتلایان به صرع یا کسایی که بکگراند خشونتآمیزی داشته باشن میتونن مرتکب رفتارهای خیلی خشونت آمیز بشن. لیبر حتی معتقده اون وقتایی که آدم از خواب پا میشه و حس میکنه از دندهی چپ بیدار شده، بهخاطر اثر ماهه.
لیبر بحث دربارهی اثر ماه رو جلوتر هم میبره. میگه این که بدن انسان ۸۰ درصد آبه، شبیه همون چیزیه که روی کرهی زمین داریم. منظورش اینه زمین هم ۸۰ درصد آبه و ۲۰ درصد خشکی دیگه. بعد میگه این از این اتفاق میتونیم نتیجه بگیریم که یه هارمونی خاصی بین بدن انسان و کرهی زمین وجود داره. این هارمونی رو میتونیم گسترش بدیم و به کل دنیا نسبت بدیم. اینجا لیبر یه عبارتی رو مطرح میکنه به اسم کازمو بایولوژیکال سیستم یا سیستمهای زیست-کیهانی. نظریهش طولانیه و اگه بخوام بازش کنم خیلی از بحث خارج میشیم، ولی در همین حد بگم که سعی میکنه با این نظریه توضیح بده ساختار بدن کل موجودات زنده یه هارمونی خاصی با کیهان داره.
خب میدونم که خیلی عجیب غریب شد. یعنی تا یه جایی میتونیم با حرفای لیبر همراهی کنیم اما از یه جایی به بعد خب عقل سلیم شک میکنه به موضوع. مخصوصا اونجایی که اطلاعات نجومی غلطی میده. مثلا این که پدیدهی جزر و مد ارتباطی با ماه نو و کامل نداره واقعا و فقط به اثر گرانشی ماه مربوطه.
این اثر هم در طول فازهای مختلف ماه که ماه در مدار بیضی شکلش دور زمین میچرخه، تغییر خیلی اندکی میکنه. اینطوری بگم که اثر گرانشی مگسی که روی پوست شما میشینه، از اثر گرانشی ماه در نزدیکترین فاصلهش نسبتبه زمین، بیشتره.
اما یه نکتهای اینجا وجود داره که به راحتی نمیتونیم بیخیالش بشیم و ردش کنیم و اون، نمودارهایی بوده که لیبر کشیده. بله دانشش از نجوم خیلی دانش کمی بوده و خطا کرده، ولی در مطابقت دادن فازهای ماه و تعداد آدمکشیها که دیگه خطا نکرده چون دیتاییه که از قبل بهصورت ثبت شده وجود داشته دیگه؟
آیا این موضوع یعنی ماه واقعا روی روان انسان و تمایلش به خشونت تاثیر داره؟ یا این که این وسط نکتهای هست که داره جا میافته و ما متوجهش نمیشیم؟
در اینجا میریم و به مصاحبه ما با دکتر اکبر فتوحی عضو هیات دانشگاه علوم پزشکی تهران، اپیدمیولوژیست و متخصص آمار زیستی گوش میدیم. یکی از اصلیترین کارهایی که میکنیم تصمیمگیری در مورد اینکه بین پدیدهها رابطهی علیتی وجود دارد یا ندارد، یعنی که آیا مثلا فرض کنید بهره باعث سکته میشود یا نمیشود یا واکسن باعث جلوگیری از ابتلا به بیماری یا بستری بهدلیل یک بیماری عفونی میشود یا نمیشود.
این یکی از اصلیترین کارهایی که میکنیم و توی حوزهی علم و تو حوزهی تفکر بشری برقراری رابطه علیتی یکی از چالش برانگیزترین حوزههاست که کی ما میگیم دوتا پدیده با هم رابطه علیتی دارند. فقط تو حوزهی پزشکی یا تو رشتهی اتر کاشی منم هست فقط مطرح نیست توی جاهای دیگه هم مطرح اینام فلسفی هم هست که اصولا تو فلسفه هم بحث میکنند که کی روابط علیتی برقرار میشه.
البته تخصص من نیست، ولی دیدم کتابها تو اون روز هم در مورد این صحبت میکنن این یکی از اصلیترین کارهاییست سلامت اعم از پزشکی و روانپزشکی و… انجام بدیم برای این کار ما معمولا اولش از این شروع میکنیم که اصولا رابطه وجود دارد یا ندارد.
اول باید توافق کنیم که بین دو تا پدیده رابطه وجود دارد بلکه رابطه رو دیدیم لزوما این رابطه یه رابطهی علی یا علت معلولی نمیتونه باشه میتونه رابطهی علی نباشه. حالا روشهای آماری معمولا اینجا به ما کمک میکنه که بگیم بین پدیدهها رابطه وجود دارد یا ندارد. مثلا فرض کنید من میگم که آیا این و سطح کلسترول که چربی خون هست رابطهای وجود دارد یا ندارد. بهصورت مختلف میتونم این نشون بدم ممکنه از تکنیک آماری مثلا کرلیشن یا همبستگی استفاده کنم نشون بدم که وقتی مقادیر آدمها بالا میره کلسترول یا سطح خونی کلسترولشونم بالا میره و با یک شاخص آماری کرلیشن یا همبستگی بین دو تا متغیرن کلسترول رو نشون میدن ممکنه این با یه تکنیک دیگه این کار بکنن بیان بگن با تکنیک دیدن اختلاف این کار و میکنن یعنی چینیهایی رو مسنترها میانگین استروباه مقایسه میکنن و میگن میانگین کلسترول مثلا افراد بالای چهل سال بهطور متوسط پنجاه میگردید بر است. پس بنابراین بین کلسترول و سن رابطه وجود داره، چون اختلاف وجود داره کلسترول میانگین کلسترول جوونها با مسنتر ممکنه یه روش آماری دیگه ببرم جلو این جذابتر و اون اینه که دونستن یک متغیر حدس من در مورد متغیر دیگه بهتر میکنه یا نمیکنه مثلا من اگر نتونم که یه نفر چیست یه تخمینی میتونن در مورد کلسترول اون فرد بزنم اگه اون فرد تهرانی باشه متوسط کلسترول تهرانیها بهترین تخمینی که من در مورد کلسترول یک آدمی که نمیدونم سنش چیست، جنسش چیست و چیزی که ازش میدونم اینه که تهرانیه، اما اگه من سن اون آدم رو بدونم تخمین بهتر میشه، یعنی چی؟ یعنی من اگه بدونم که این آدم ۷۰ ساله حریر بود کلسترولش میزنم، مثلا میگم ۲۳۰ ولی اگه بدونم این آدم آدم ۳۰ ساله از هر چی که در مورد کلسترولش میذارند و شصت و در مورد آدم سی ساله حدس دویست و سی و نمیزنم و در مورد آدم هفتاد ساله تفسیر نمیزنن، چون حدس بهتر متوسط کلسترول آدمهای اون سن اینجا ما میگیم که با تکنیک رگرسیون یا با معادله رگرسیون یا با پیشبینی این کار رو میکنن، چون دونستن سن آدمها تخمینه زدن کلسترولش رو بهتر میکنه پس بین متغیر سر و کلسترول رابطه وجود داره.
پس من باید با یک روش آماری اول بگم رابطه وجود داره بین پدیدهها نشون بدم که اونهایی که واکسن زدن شانس گرفتن کرونا و کمتر از اوناییست که واکسن نزدن چون اختلاف وجود داره بین این دو تا من میگم چی میگن بین این دوتا پدیده یعنی زدن واکسن و نگرفتن کرونا رابطه وجود داره، این رابطه رو عمدتا من با تکنیکهای آماری نشون میدم و یکی از چیزهایی که برای این نشون دادن باید بهش توجه کنن و تاثیر داره شانس و تصادف که آمار میاد به من نشون میده که این شانس و تصادف در دیدن این رابطه نقش و نقشش چقدره و اگر نقشش کمباش میگم رابطهای که دیدم بعید است ناشی از شانس باشد باشد پس رابطهای که دیدم از نظر آماری معنی دار است.
رابطهای معنیدار آماری فقط یک پیام دارد و اون این است که این رابطه نبوده است هنوز یک رابطهی آماری معنی دار به معنای رابطه علیتی نیست، چون هنوز یک اتفاقات دیگهای هم میتواند منجر به شواندو پدیده با هم رابطه داشته باشن و این رابطه ناشی از شانس و تصادف نباشد این رابطه از نظر آماری معنی دار باشد، ولی هنوز یک رابطه علیتی نباشد که حالا توضیح میدم که چجوری میرسیم.
این بگیم این رابطه رابطهی علمی آره حالا اگه بخوایم در حقیقت، چون بحث همبستگی کلمه همبستگی چند بار به کار بردیم ببینیداوتار چیز داریم که در زبان فارسی به هم نزدیکند، ولی متفاوتند با انگلیسی هم با هم متفاوتند یکی بحث رابطس همبستگی رابطه که حالا ترجمهی کلمهی اساسی شناست بهمعنی اینکه بین دو پدیده رابطه وجود دارد که حالا ممکنه با روشها و تکنیکهای آماری مختلفی رو نشون بدن به شما سه تا روشش رو گفتم. ممکنه بگم که کرلیشن یا همبستگی وجود دارد که همبستگی ترم تخصصی آماریست که از کریشنا براش شاخص وجود دارد، برای ظریف وجود دارد مثلا شنیدنرسیدن بین نهایتاب یکی از اون یه تکنیک آماریست که اگر وجود داشته باشد، شما میگید رابطه یا اساسیشون دارد اما تنها تکنیکی برای اینکه بگید اساسیشون وجود دارد کرولنیک با تسایسکامتس آماری آماری اختلاف معنیدار آماری بین گروهها نشون داد که میریم مثلا یوریونا میکنیم یا یا فاصله تیانگ میکنیم میگیم چون با این دیدن اینها اختلاف بین مسنتر و جوونترها از نظر میانگین کلسترولشون معنیدار است از آماری پس فراتر از تصادف بین جوونها و متنها از نظر کلسترول اختلاف وجود دارد یا بین اونایی که واکسن زدن با اونایی که واکسن نزدن گرفتن کویت یا کرونا فرق میکند و تعداد مشاهدات منبه طریقی بوده است به تعدادی بوده است که مطمینم که ناشی از شانس و تصادف این اتفاق نیفتاده و از نظر آماری معنی دارد یا اینکه تخمین من رو آماری نشون بدم که تخمین من دونستن یه وبدوی متونبه کردهکه باز با کمک آمار این چیکار میکنن اطمینان حاصل میکند که ناشی از شانس تصادف نیست من برای اینکه رابطهی علمی برقرار بکنن بین دو تا پدیده اول باید بگم یه رابطهای وجود دارد و این رابطه ناشی از شانس تصادف نیست چون وقتی مشاهدات من تعدادش کم باشه میتونه شانسی و تصادفی اونهایی که واکسن گرفتن کمتر گرفته باشن کولونتای که گرفته باشن پس این نشون میده با تکنیکهای مختلفی که آرهین شانسی و تصادفی اما وقتی شانسی و تصادفی بودن رابطه ر رد کردن هنوز نمیتونم بگم مطمین بشم که این رابطه رابطهی لیست ممکن است هنوز یه اتفاق دیگهای رخ داده باشد مثلا فرض کنید ممکنه که دچار خطاهایی سیستماتیک یا منظم بشن و این خطاهای سیستماتیک و منظم ر همیشه تکرار کنم یعنی اگه مشاهداتم ر ده هزار بار بکنم یک میلیون بار بکنم اگه اون خطیسیستم اتیکو تکرار بکنم با افزایش تعداد مشاهدات مشکل خطای شانسی حل میکنم ولی مشکل خطای سیستماتیک و حل نمیکنم مثلا فرض کنید من به صورت سیستماتیک فرض کنید آدمهایی ر بهشون واکسن بزنن که شغلهای ایمنتری از نظر گرفتن بیماری کلنادان باشن پس بنابراین من اگر واکسن ر زده باشم به آدمهایی که دفتر مثلا من توی اتاق کارشون نشستن مواجهات کمتری با آدمها دارن خب کمتر بیماری کرون میگیرن ربطی به واکسن نداره در صورتی که آدمهایی که واکسن نگرفتن فرض کنید آدمایی باشن که شغلهای در معرض خطر بیشتری داشته باشند فرض کنید پرسنل اورژانس باشند فرض کنید رانندهی تاکسی باشه فرض کنید خدمهی مثلا فرض کنید پرواز باشه یا آدمهای مثلا فرض کن بانکدار باشه آدمهایی که به دلیل شغلشون مواجه بیشتری با آدمایی توی جامعه دارند به طور متوسط در روز صد و پنجاه نفر آدم میبینن من به طور متوسط در دهنفر میبینم خب طبیعیست که شانس اینکه من بگیرم کرونا خیلی کمتر از اون آدمی مهم نیست که من یک میلیون نفر آدم نمونه بگیرم یا ده میلیون نفر آدم بگمار اونهایی که واکسن زدن شغلهای کمخطرتر داشته باشن در مقایسه با اونهایی که واکسن زدن شما میگید واکسن کار کرده در صورتی که واکسن کار نکرده چیکار کرده اون تفاوت بین این دو تا گروه کار کردیم ما به این میگیم خطای چی سیستانینظامی خطای سیستماتیک درگرفت در فرایند گرفتن نمونهها یا در اندازهگیریها ممکنه تفاوت وجود داشته باشه مثلا فرض بکنید من ممکنه که آدمهایی که واکسن زدن ر خیلی جدی دنبال اینکه مبتلا شدن یا نشدن نکردن ولی اونایی که وان نزدن خیلی جدی گردنبندهای که واکسن کار میکنه فکر کنم به غلط واکسن داره کارمینه ولی واکسن کار نمیکنه نمیگم واکسن اینجوری بوده یعنی من وقتی میخوام بگم واکسن کار میکنه باید مطمین باشم که شانسی نیست فراتر از شانس واکسن داره کار میکنه دوم مطمین باشم که بین اوناییکه واکسن زدن به اونایی که واکسن زدن در حقیقت تفاوتهای در اندازهگیری ریسک بیماری یا در انتخاب آدمها نکنن اینا ر ما بهش میگیم خطاهای سیستماتیک فرهم نمونه نداره یعنی شما هرچقدر هم جمهمور زیاد کنید هر چقدر مشاهدات و زیاد کنید این خطا ر چیکار میکنید چنان ادامه پس من برای این که برسم به رابطه علیتی باید بگم رابطه وجود دارد فراتر از شانس و باید بگم که دچار خطای سیستماتیک در اندازهگیری و در انتخاب نمونهها نشده که روشها و تکنیکهایی وجود دارد که وقتی مثلا میگیم ما رفتیم کارآزمایی بالینی کردیم همینها ر داریم حل میکنیم یعنی میگیم به گونهای آدمار وارد مطالعه میکنیم و به گونهای اینا ر در گروههای واکسن و عدم واکسن قرار میدیم که بیندت تا گروه تفاوتی از نظر شغل از نظر رفتار پرریسک برای گرفتن عفونت و غیره نداشته باشن اینم که گذاشتم کنار هنوز باز نمیتونم بگم بابتیس هنوز یه چیز دیگهای ر باید رد بکنم و اون ما بهش میگیم مخدوشگر مخدوش گرها هم میتونن در حقیقت دو تا گروه ر تحت تاثیر قرار بدن یعنی شما رابطهای بین دو تا گروه میبینید که این رابطه تصادفی و شانسی نیست ناشی از خطادر اندازهگیری نیست ناشیاز قطار در گرفتن آدمها نیست اما یک فاکتور دیگست اون فاکتور دیگه چیه ممکنه که در حقیقت من میگم که خب آیا ممکن است آدمها میرم نگاه میکنم میبینم که آدمهایی که سکتهکردن در مقایسه با آدمهایی که سکته نکردن سابقهی بیشتری از مصرف قهوه میدن خب شانسی میگم نه به خاطر اینکه مشاهداتم به قدر کافی بزرگ پس نمیتونه شانسی باشه آیا در اندازهگیری قهوه در دو تا گروه خطای اندازهگیری میکنم نه در انتخاب آدما خطا میکنم نه اینا ر حواسم هست با همدیگه فرق میکنه میگن خب پس بهصورت آماری معنی دار رابطه وجود داره بین خوردنه کردن، اما آیا میتونم بگم که حتما قهوه داره این کار میکنه میگم نه یه چیز دیگه باید بری چک کنیم نگاه میکنم میبینم از قضا اونایی که سکته کردن سنشون بیشتره حالا چون سنشون بیشتره دارن سکته میکنند یا چون بیشتر قهوه خوردن دارن سکته میکنند میانگاه میکنم میبینم از غذا اوناییکه سکته کردن در مقایسه با اونایی که سکته نکردن درسته بیشتر قهوه خوردن، اما بیشتر سیگار میکشند حالا سیگار همراهشون که داره باعث سکته میشه یا قهوه هست که داره باعث سکته میشه ما به این میگیم پدیده مخفیش کنندگی که یه متغیر سومی رابطهی بین دو تا متغیر و دستکاری میکنه که یعنی رابطهای به غلط ایجاد میکنه یا خفی میکنه هر دو کارم ممکنه بکنه و شما فکر میکنید که قهوه باعث سکته میشه در صورتی که قهوه نیست باستیلیا همراه قهوه است که داره باعث سکته میشه خب ما در حقیقت به اینا میگیم پدید مخدوشگر این رو من گذاشتم کنار اونوقت میتونم بگم که آره حالا من یه مطالعهای دارم که تو این مطالعه با اطمینان میگم فراتر از شانس بدون تاثیر شانس رابطه دیدم تحت تاثیر اندازهگیری خطای اندازهگیری نبودن تحت تاثیر خطای گرفتن نمونه نبودم تحت تاثیر متغیرهای مخدوشگر هم نبود حالا دو تا گروه کاملا هم قابل قیاس و رابطهای که میبینن رابطهایست که میتونن واقعی هست آخرین بحثی که ما برای اینکه بگیم به یک رابطه علی میرسیم این است که همهی این حرفایی که زدم باید جمع بشن شواهد درمورد یعنی من با یک مطالعه همهی اینها ر کنار نمیتونم بذارم یعنی اگه یه نفر یه گوشهی دنیا گفتش که آره بین خوردن قهوه و سکته رابطه وجود دارد همه نمیگن خب آیا این تکرارشد اگه تو ژاپن اینجوری بود آیا تو آمریکا شد آیا توی ایران هم شد بنابراین من مجموعهی شواهد ر کنار هم میذارم تا اطمینان حاصل کنمکه رابطهای که میبینم یه رابطهی علی که این مجموعه شواهد طبیعتشون متفاوته مثلا من طبیعتشون ممکن باشه که من برای اینکه بگم یه رابطه علیتی وجود داره دوست دارم تکرارگرها دنیا یه نفر دید که مثلا فرض کنید نمیدونم بین سیکل ماهبا فرض بکنیم که جنس بچه رابطه وجود داره بلافاصله قبول نمیکنم این فقط یک مطالعه میخوام ببینم آیا مطالعات دیگر هم تکرار میکنند آیا بقیه هم میبینن که بین سیکل در حقیقت گردش ما با فرض بکنید بارداری رابطهای وجود دارد یا ندارد.
باید اگر رابطه قوی باشه بیشتر اطمینان پیدا میکنم که این رابطه تحت تاثیر هیچ کدوم از اون خطاها قرار نگرفتن. هر چقدر من بتونم متغیر جنس مطالعات اکسپرمنتال مثال واکسن از این جنس بتونم مطالعه رو انتخاب کنم و انجام بدم که همهی این خطاها ر خودم کنترل بکنم بیشتر از مطالعات صرفا مشاهدهای بهشون اعتماد میکنن و شواهد دیگه یعنی جنس همهی این شواهد و کنار هم میذارند در نهایت مجموعه شواهد به من متقاعد میکنه که واقعا رابطه وجود دارد اگر رابطه داشت از شانس و خط و… نیست و رابطه واقعیست یا نه به قدر کافی شواهد وجود دارند که بگن رابطه وجود ندارد.
حالت سوم این است که هنوز شواهد کافی نیست یعنی نمیتونم به قطعه شما بگم که بین این متغیر این پدیده و پدید مقابل رابطه وجود دارد یا ندارد؛ یعنی میخوام بگم برای رد کردن یک ادعا هم شواهد لازم هست یعنی اینجوری نیستش که من فکر کردم که خیلی خب شاهدی برای و شواهد علمی، برای دیدن رابطه وجود ندارم و خب و از اون وقت خلافش حتما اثبات میکنن.
یه جاهایی البته منطق و عقل حکم میکنه که خب من دنبال هر رابطهای نگردم هر کسی هر ادعایی هم کرد من ملزم به این نیست که برمبنای اون ادعا برم عمل بکنم.
مصاحبه از چیزی که شنیدید خیلی طولانیتره و نسخهی کامل این مصاحبه رو میتونید توی کانال تلگرام ما بشنوید. جا داره که از آقای دکتر محمد سعید رضایی زواره هم خیلی خیلی برای هماهنگ کردن این مصاحبه تشکر کنیم.
خب از توضیحهای مفصلی که از کارشناس این قسمت شنیدیم حتما متوجه خیلی موضوعها شدید و من سعی میکنم تا حد ممکن خلاصه و واضح، ایرادهای کار لیبر رو توضیح بدم.
فرضیهسازی لیبر و دیتاهایی که در دسترس داشته مشکلی نداشتن، ولی مشکل اصلی، ایرادهایی بوده که موقع انجام آنالیز آماری مرتکب شده بوده. آمار، اگه بهشکل درست تحلیل و ارائه نشه، میتونه خیلی گولزنک باشه و این همون اتفاقیه که موقع نگاه کردن به نمودارهای لیبر برامون میافته.
بهخاطر همین خطاهاست که ارائهی تحقیقات آماری این مدلی اصول خاصی داره و بعدش باید حتما آزمایشهایی مشابهش با نمونههای آماری دیگه تکرار و نتایج مقایسه بشن و اولین ایرادی هم به تحقیقات لیبر میتونیم بگیریم همینه: آزمایشهاش رو اشخاص دیگهای تکرار کردن ولی نتایج مشابه نگرفتن.
برای اینکه بدون رفرنس حرف نزنیم، اسم یکی از این افراد رو بهتون میگم. یه اخترشناسی به اسم نیک ساند ولیک با همکاراش در سال ۱۹۸۸، تحقیقات مشابه لیبر رو انجام دادن و تعداد ۳۳۷۰ تا کیس هومیساید یا آدمکشی رو در محدودهی کلیولند توی یه بازهی زمانی ۱۰ ساله بررسی کردن و با نمودار فازهای ماه تطبیق دادن و نتونستن نتایج لیبر رو تکرار کنن.
یعنی نتونستن اون ارتباط واضح و مستقیم رو پیدا کنن و نتیجهی تحقیقشون این بود که جنایتها بهصورت رندوم در یک ماه قمری پخش شدن.
حالا از کجا میدونیم که تحقیق ساندولیک از تحقیق لیبر دقیقتره و سندویک کسی نبوده که کارش ایراد داره؟ اولا که گفتیم اشخاص دیگهای کارهای ساندولیک رو تایید کردن ولی تقریبا هیچ پژوهش دیگهای نتایج لیبر رو تایید نکرده، دوما فرایندهای آماری ساندولیک خیلی دقیقتر از لیبر بوده.
برای مثال لیبر توی کتابش فقط نتایج تحلیلهاش رو ارائه داده، یعنی گفته ما فلان کار رو کردیم نتیجه شد فلان چیزی که اینجا میبینید. در حالی که باید تک به تک پارامترها و فرضیاتش رو مطرح میکرده و شرح میداده. اینجا یه ذره بیشتر میخوایم وارد بحث تحلیل آماری بشیم و مفهوم چند تا چیز رو توضیح بدیم.
اولین چیزی که باید بدونید، مفهوم کورولیشن یا همبستگی هست. وقتی میگیم دوتا پارامتر همبستگی دارن یعنی تغییرات یکی به طریقی روی اون یکی تاثیر میگذاره.
دقت کنید علت و معلول همدیگه نیستنها. یه جملهی معروفی هست که میگه correlation is not causation یا همبستگی بهمعنی علت و معلولی نیست. برای درک بهتر تفاوتشون یه مثال میزنم از یه چیزی که همهمون باهاش توی زندگی سروکار داشتیم و اون، جوش صورته.
جوش چرا به وجود میاد؟ بهخاطر بسته شدن منافذ پوست با سبوم یا چربی پوست و بعد تجمع باکتریها توی اون ناحیه. یکی از چیزهایی که میتونه باعث افزایش ترشح چربی و تشکیل جوش بشه استرسه. یعنی افزایش سطح استرس در نهایت باعث افزایش تعداد جوشهای صورت میشه. پس علت یا cause تشکیل جوش میشه اون سبوم اضافی و استرس میشه اون عاملی که در کورولیشن یا همبستگی مستقیم با جوشه. مثالم یکم چرک و ناخوشایند بود ولی فکر میکنم منظور رو منتقل کرده باشم.
اما مشکل اینجاست که پیدا کردن این همبستگی توی تحقیقات آماری و مخصوصا تحقیقهای بالینی خیلی کار سختیه. یه نقل قولی میخوام بکنم که از دکتر رضا ملکزاده که تحقیقهای خیلی گسترده و طولانی دربارهی ارتباط تریاک و سرطان انجام دادن و گفتن: «برای اینکه یک جمله در علم پزشکی گفته شود که تریاک سرطان زاست بیش از پنجاه سال تحقیق شد.»
همین نشون میده که توی پژوهشهای بالینی اظهار نظرها چقدر باید دقیق و محتاطانه گفته بشه و چقدر باید آزمایش انجام بشه تا یه نتیجهای تایید بشه.
برگردیم به بحثمون دربارهی اثر ماه. اینجا هم دنبال یه همبستگی بین فازهای ماه و رفتارهای خشونتآمیز هستیم و علاوهبر آزمایشهای گسترده، باید بتونیم نتایج اون آزمایشها رو درست تحلیل کنیم. دربارهی این روشهای تحلیل توی مصاحبهای که داشتیم یکم گفتیم و شنیدیم و اینجا میخوایم یه مورد کوچیک دیگه هم بهشون اضافه کنیم.
زمانی که یه پژوهش آماری انجام میشه، ممکنه نتایجی به دست بیاد که ناشی از وجود نویز توی اون نمونهی آماری باشه. مثلا فرض کنید یه نفر یه فرضیهای داره دربارهی این که دانشآموزها در روزهای سهشنبه بیشتر از روزهای دیگهی هفته غیبت میکنن.
بعد میاد یه نمونه آماری ۱۰۰ نفری رو در نظر میگیره و تعداد دانش آموزهای غایب توی هر روز هفته رو حساب میکنه و میبینه فرضیهاش درست از آب در اومده! اولش خوشحال میشه، ولی بعد میبینه که توی اون نمونهی آماری خاص توی روز سهشنبه کرونا شایع شده بوده و واسه همین یه تعداد زیادی غیبت کردن. پس اگه بخواد نتیجهی تحقیق رو ارائه بده باید اثر این کرونائه رو یه جوری حذف کنه تا به نتیجهی واقعی برسه. این کار رو با یه سری عملیات ریاضی انجام میدن که بهشون tests of significance میگن.
این تستها کارشون اینه که نشون بدن نتیجهی بهدست اومده از یک تحقیق چقدر احتمال داره نویز و کاملا تصادفی بوده باشه یا از اونور چقدر احتمال داره واقعیت یک جامعهی آماری رو نشون بده. عملیات ریاضیش روی کاغذ خیلی ساده است ولی مشخص کردن شرایط تسته که چالش اصلیه.
مشکل اصلی پژوهش لیبر همین تستهای معناداری بودن. این تستها دچار اشکال بودن و لیبر چندین بار به زور تکرارشون کرده تا بتونه نتیجهی مورد نظرش رو از دل تحقیقاتش بکشه بیرون. در حالی که وقتی تحقیق مشابه تکرار شده، تستهای معناداری دقیقتر نشون دادن که احتمال افزایش تعداد هومیسایدها بهصورت معنادار در شبهایی که ماه کامل یا نوئه، خیلی خیلی کمه.
نتایجی که لیبر گرفته بوده عملا نویز محسوب میشدن. همون نویزی که توی مثال غیبت دانشآموزان و کرونا بهش اشاره کردیم اینجا هم سروکلهش پیدا میشه. هر توزیع آماری نرمال نویز داره و این نویز باید توی تحلیل آماری در نظر گرفته بشه که البته لیبر اینقدر به کارش اطمینان داشته، این موضوع رو در نظر نگرفته.
از اونور یکم عقبتر اشاره کردیم که لیبر گفته بقیهی پژوهشهای قبل از خودش نتونستن این همبستگی رو ببینن، چون زمان فوت مقتول رو بهجای زمان ارتکاب به قتل در نظر گرفته بودن.
حتی برای اینم یه جواب منطقی وجود داره و اونم اینه که ۸۵ درصد از قربانیان قتل نهایتا تا یک ساعت بعد از ایجاد آسیب جون خودشون رو از دست میدن
یعنی کسایی که قبل از لیبر تحقیق کردن و نتیجه نگرفتن حداقل ۸۵ درصد از نمونههای آماریشون شباهت خیلی زیادی به نمونههای لیبر داشته دیگه.
و اما برسیم به نقد آخر به کتابی که لیبر نوشته که این دیگه آماری نیست و سوتی خود نویسندهست. لیبر یه جایی نوشته که اثر ماه روی رفتار انسان یه اثر کاملا قابل مشاهده است، اما چند صفحه جلوتر در میاد میگه این اثر خیلی کوچیکه و برای این که متوجهش بشیم باید تحقیقات گستردهای انجام بشه. خب اینجا مخاطب سردرگم میمونه که بالاخره این اثر قابل مشاهده است یا کوچیکه؟ توی زندگی روزمره تاثیر داره یا برای دیدن تاثیرش باید چندین تا تحقیق انجام بشه؟
تمام این ایرادها و چند مورد دیگه رو میتونید توی مقالهای به اسم the moon was full and nothing happened بخونید. مقاله سال ۱۹۸۶ نوشته شده و جوابیهایه به تحقیقات لیبر که با دلیل و مدرک و رفرنس این تحقیقات رو زیر سوال میبره. تمام ایرادهایی که تا اینجا شنیدید از همین مقالهی کوتاه ولی خوندنی برداشتیم.
تا اینجا روایت تحقیقاتی رو شنیدید که بهصورت علمی ثابت میکنن ماه روی رفتار انسانها و حداقل تمایلشون به خشونت تاثیری نداره، ولی هنوز سوالهایی داریم که جواب داده نشدن. مثلا حرفای اون پلیسهایی که این همه سال تجربه دارن چی میشه؟ راستش این مورد برمیگرده به پدیدهای به اسم illusory correlation یا همبستگی توهمی.
این پدیده زمانی رخ میده که ما بر مبنای ادراک و براساس شنیدههای قبلیمون، ارتباطی بین دوتا پارامتر برقرار میکنیم که هیچ ربطی بهم دیگه ندارن. همبستگی توهمی خیلی وقتا براساس استریوتایپها یا باورهای عمومی جامعه شکل میگیره. یه مثال سادهاش، صفتهاییه که ما خودمون توی ایران به قومیتهای مختلف نسبت میدیم. حالا برای این که به کسی هم برنخوره فرض کنیم ما یک استان ایکس داریم و با یک از این استان آشنا میشیم. طرف هم از ما دزدی میکنه. ما هم میگیم آهان چون این یارو اهل استان ایکس بوده و دزدی کرده پس همهی اهالی این استان دزدن.
در مورد این که چرا ذهن ما همچین ارتباطی رو برقرار میکنه هم از دکتر میترا کامران سوال کردیم:
داشتم فکر میکردم که چه افرادی؟ چرا اثر ماه یه همچین اثری رو خیلی پررنگ میبینن؟ همهی آدمای این کار و نمیکنن. آدمایی این کار میکنن که یه نیاز کنترل دارن و زندگیشون یعنی نیاز دارن که بدونن کجای زندگی محرکی داره تحریک میشه؟ و نیاز دارن که بتونن این پیش بینی کنند…
من میتونم بگم که میتونم اینجوری فکر کنم که این آدما نیاز به پیشبینی کردن و نیاز به کنترل کردن دارن و انگار از چیزی میترسن. پس حالا از این به بعد هر موقع ماه کامله ما این کار رو نمیکنیم که اتفاق بدی برامون نیافته.
میشه حالا به شغلشون هم ربط داشت؟ مثلا طبق گزارشهایی که دیدیم به اورژانس و نیروهای پلیس و خیلی موقعهایی که ماه کامله شلوغه. یعنی شبهایی که ماه کامله پس جرم و جنایت هم زیاده. شغلشون پر استراسه و انگار میخوان که یک آمادگی روانی داشته باشن و این موضوع رو برای خودشون پیشبینی پذیری کنن. انگار که این سه روز قرار شلوغ بشه، پس ما انرژیمون رو باید ذخیره کنیم.
میتونیم اینجوری بهش نگاه کنیم یا اینکه هر موقع که ماه کامل بوده یه اتفاقاتی افتاده بهخاطر اینکه وقتی که خرافه یا فرهنگ داره میگه که وقتی ماه کامله یکسری شرایط بهوجود میاد. وقتی همچین جملهای رو داریم در نتیجه افرادی که مبتلا به اختلال روانی هستند. وقتی ماه کامل میشه حالاتشون بیشتر میشه.
یعنی همون قاتلان زنجیرهای یا همین گرگینهها خب وقتی ماه کامل میشه بیشتر دست به کشت و کشتار میزنن. در نتیجه آدمای بیشتری مجروح میشن و میرن توی اورژانس یا به پلیس زنگ میزنن. در واقع یک سیکله که یک بکگراندی طرف داره و روش تاثیر میگذاره و میره یک کاری رو انجام میده و اون کار دوباره روی بکگراندش تاثیر میگذاره و این بحث هی دوباره تکرار میشه.
کارآگاه کوپر نیز مثل سایر همکارانش قتل و جنایت را مرتبط با ماه کامل میدانست. در واقع او به قدری بهدنبال برقراری ارتباط میان ماه و آدمکشی بود که دیگر به سایر عواملی که ممکن بود در افزایش جنایتهای مرگبار دخیل باشند، توجهی نمیکرد.
او به مشکلی دچار بود که بسیاری از ما در زندگی روزمره به آن دچار هستیم. این که بر مبنای ادراک محیطی و محدودمان، نتایجی دربارهی روابط میان پدیدهها میگیریم که در اکثر موارد صحیح نیستند.
این اپیزود پنجم از پادکست فیلکست و قسمت دوم از سهگانهی نفرین ماه بود که شنیدید. تنظیم متن و انتخاب موسیقی متن رو من شیرین شاطرزاده انجام دادم. ادیت و هماهنگیها به عهده حسین خلیلی بوده. صدایی روایتهای ابتدا و انتهای پادکست رو برامون خوند، صدای سعید جعفریه که در بخش ارتباطات و مارکتینگ پادکست به ما کمک میکنه. حامد پارسائیان هم تازگیا به ما پیوسته که در نقش آچار فرانسه هرجا کمک بخوایم به دادمون میرسه.
در نهایت هم از کارشناسای برنامه تشکر میکنیم که برای تهیهی این اپیزود به ما کمک کردن. یادتون باشه که فیلکست پادکستیه برای افرادی که میخوان بیشتر و عمیقتر فکر کنن. تصمیمگیری نهایی درباره حرفهایی که زدیم به عهده شماست؛ اما اگر کنجکاو هستید و میخواین بیشتر بدونید، پیشنهاد میکنم سری به منابعی که در متن توضیحات پادکست ذکر کردیم بزنید. در ضمن میتونید اینستاگرام فیلکست رو به آدرس Fillcast_ فالو کنید چون اونجا عکسها و مطالب تکمیلی هم اپیزود رو قرار میدیم.
مرسی که تا اینجا همراه ما بودید. فیلکست هنوز راه زیادی تا رسیدن به کیفیت ایدهآل در پیش داره و ما خوشحال میشیم اگه پیشنهادها و انتقادهای شما رو دربارهش بشنویم. از خودتون مراقبت کنید و گوش به زنگ باشید، چون فیلکست اینبار زودتر از همیشه، یعنی هفتهی آینده همین روز، با یک اپیزود جدید برمیگرده!
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت سوم-مردی درون مرکز (بخش اول)
مطلبی دیگر از این انتشارات
علم و شبهعلم در پزشکی - گفتوگو با دکتر کیارش آرامش
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت پنجم-در پوست گرگ (قسمت اول نفرین ماه)