قسمت دوم، بنی اسرائیل

این مطلب ادامه قسمت قبل میباشد و این مطالب سلسه وار هست، اگر قسمت قبلی را نخوانده اید از لینک زیر میتوانید به آن دسترسی داشته باشید.

قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

قسمت پنجم

قسمت ششم (آخر)

پس از اینکه یوسف عزیز مصر شد، بسیاری از آیین های خرافی مصر را از بین برد، دین یکتا پرستی را برفرعون آن زمان مسلط کرد و بساط جادو را برچید، اما طولی نکشید که پس از یوسف، جادوگران و کاهنان دوباره سر کار آمدند. دشمنان قطعی این کاهنان بنی اسرائیل و نوادگان یعقوب (ع) بودند که متضاد با بی دینی، بی بند و باری،

شکم سیری و قدرت طلبی کاهنان بودند پس در نتیجه کاهنان باید این قوم را از سر راه برمیداشتند. همچنین آنها میدانستند که روزی فرزندی مانند یوسف خواهد آمد و تمام حکومت آنها را دوباره ساقط خواهد کرد، بنابراین بنی اسرائیل را در مضیقه و سختی بینهایتی قرار دادند که در نزدیکی تولد موسی به بیشترین شدت خودش رسید که قرآن از آن به نام عذاب عظیم یاد میکند.

بساط جادوگری و جنگیری آن زمان آنقدر رایج و زیاد بود که تعدادی از بنی اسرائیل هم دچار آن شدند و به آموختن آن اعمال رجوع کردند تا بتوانند زندگی بهتری را برای خود نسبت به بقیه اعضا بسازند.

حدود 4 نسل و به عبارت برخی منابع بیشتر از 10 قرن از زمان فوت یوسف تا زمان آمدن موسی و نجات بنی اسرائیل از فقر و ظلم های شدیدی که به آنها روا میشد زمان گذشت.

از کشتن کودکان گرفته، تا بیماری های شدید، به بردگی گرفتن مردان در ساخت برج های عظیم و به کنیزی بردن دختران و حتی همسران آنها، از ظلم هایی است که به نوادگان یعقوب شده است.

پس از اینکه دیگر توانی در آنها نماند، آنقدر زجه و زاری کردند برای خداوند که خداوند منجی را برای آنها فرستاد و موسی آنها را نجات داد، هرچند هنوز آماده نبودند . . .

پس از اینکه از مصر فرار کردند و به سمت کنعان حرکت کردند، خداوند از موسی (ع) خواست که 30 روز در کوه عبادت کند تا به او لوح هدایت را بدهد. پس از 30 روز به دستور خداوند موسی مکلف شد 10 روز دیگر در کوه بماند و عبادت کند.

در روز سی و یکم، مردم آشفته شدند و عصبی به سمت هارون رفتند و حتی قصد کشتن او را داشتند و موسی را از او طلب میکردند! شخصی به نام سامری که در گذشته جادوگری آموخته بود، مرد ثروتمند و دست و دلبازی بود و به همین علت میان بنی اسرائیل مورد احترام بود، گفت که موسی دیگر برنمیگردد و یک گوساله از طلا را ساخت و مردم را دوباره به گاو پرستی فریب داد!


پس از ده روز ، موسی باز گشت و بسیار ناراحت و عصبانی شد سامری را به شدت توبیخ و تنبیه کرد و از آن خداوند خواست آنان را ببخشد و عذابشان را به زمانی دیگر واگذار کند!

موسی به قومش میگوید : اگر از اجرای احکام تورات سرپیچی کنید خداوند با شما چنان می کند که از سایه خود بترسید و دائما به این سو و آن سو فرار کنید و در میان امت ها هلاک خواهید شد و زمینِ دشمنان شما، شما را خواهد خورد.


پس از این، بنی اسرائیل به رهبری موسی مشغول کوچ به سمت ارض موعود می شوند. بنی اسرائیل صحرا به صحرا و بیابان به بیابان را طی کردند تا بالاخره به صحرای فاران (در نزدیکی کنعان) رسیدند دستور توقف و اردو داد و تعدادی جاسوس به کنعان فرستاد که اوضاع را متوجه شود. این جاسوس ها چند روزی در منطقه به شناسایی پرداختند و سپس به اردوگاه بازگشتند و اطلاعات خود را برای موسی و بنی اسرائیل بازگو کردند و گفتند : مردمان این زمین بسیار ظالم و ستمگر و بی رحم اند. آن ها بسیار قد بلندند به نحوی که ما در مقابل آنان مثل حشره هستیم.

قوم بنی اسرائیل با شنیدن این اخبار شروع به همهمه و سر و صدا کردند و به موسی گلایه می کردند و می گفتند ای کاش در همان مصر می ماندیم و بدست این ها هلاک نمی شدیم. ای کاش در همین بیابان بمانیم و با آن ها نجنگیم. این عهد شکنی بنی اسرائیل در قرآن نیز با همین بیان وارد شده و قرآن کریم در این باره می فرماید: «(بنی اسرائیل) گفتند: ای موسی تا آنها در آن (شهر) هستند ما هرگز وارد آنجا نخواهیم شد، پس تو و پروردگارت بروید (با آنان) بجنگید، ما در همین جا خواهیم نشست.» (24 مائده). پس از این خداوند آنان را 40 سال در بیابان سرگردان نمود که هم تنبیه کند هم نسلی جدید و جوان تر جایگزین آنان شوند. ( تاریخ انبیاء)



قسمت سوم (بعدی)