نَوَسان‌های خون‌بار تمدن غرب

از نشانه‌ها چنین برمی‌آید و مطالعات تاریخی این برداشت را تأیید می‌کند که فرهنگ و تمدن غرب در وجه غالب خود، دست‌کم در هزار سال اخیر و در تعامل با غیر خود، نتوانسته در مسیر و بر مدار اعتدال و به دور از افراط و تفریط حرکت کند.

در روزگاری که در تاریخ غرب به قرون وسطا شهرت یافته خروجی و محصول برداشت جاهلانه، تحریف‌شده و ناقص غرب از مفاهیم دینی در صورت جنگ‌های صلیبی نمود یافت و ده‌ها سال جنگ و کشتار را به غرب و شرق و جامعه‌ی بشری تحمیل کرد.

پس از آن، غرب با فاصله گرفتن از باورهای قرون وسطایی خود به سمت علم و هنر و صنعت و تکنولوژی رفت و البته در این دوران نیز گرفتار سلطه‌ی علم و تکنولوژی و کم‌رنگ شدن عقل و اخلاق و غلبه‌ی رویکردها و رفتارهای نژادپرستانه شد و توهّم خودبرتربینی و فرودست‌انگاری دیگران بر او غالب آمد. چنان‌که جان برنال در کتاب علم در تاریخ چنین نوشت: «انسانِ عصرِ عظمت علم تا حد شریرترین نوع وحشیان سقوط کرده است.»

محصول فرهنگ و تمدن امروز غرب برای جامعه‌ی بشری، صدها سال استعمار و تبعیض نژادی، تحمیل دو جنگ ویرانگر جهانی و فجایعی هم‌چون هیروشیما و امروز هم غزه است.

آنچه این روزها در غزه می‌گذرد، اوج شکوفایی و ارمغان فرهنگ و تمدن غرب است برای انسان:

معجونی از نژادپرستی، منفعت‌جویی، خودبرتربینی، ریاکاری و مردم‌فریبی و البته با به خدمت گرفتن تازه‌ترین دستاوردهای علم و تکنولوژی در رسانه و جنگ روانی و توپ و تفنگ و تسلیحات.

صد سال پیش اندیشمندانی از درون فرهنگ و جامعه‌ی غرب از «انحطاط غرب» سخن گفتند. هر چند بسیاری از این هشدارها در زرق و برق خیره‌کننده‌ی تکنولوژی قرن بیستم گم شد و به چشم نیامد اما امروز کشتار کودکان غزه تکرار همان هشدار است و گویا این هشدار خونین و دردناک مخاطبانی از وجدان‌های بیدار و گوش‌های شنوا را در جامعه‌ی انسانی متوجه خود ساخته است.

اقبال لاهوری ده‌ها سال پیش چه زیبا و عمیق گفته است:

«اگر در دل جهانی تازه‌ای داری برون آور

که افرنگ از جراحت‌های پنهان بِسمِل افتاده است.»