کمدی عادی شدن

ترس کودک فلسطینی در جریان بمباران غزه
ترس کودک فلسطینی در جریان بمباران غزه


آتش بس تمام شده و مجدد الجزیره بنا کرده به مستقیم نشان دادن غزه. دوربینشان زوم کرده به در بیمارستان اندونزیایی. هر دم آمبولانسی آژیرکشان می‌آید و آدم‌های خونین و مالین را میگذارد و می‌رود. برخی زنده و برخی شهید. برخی میان این دو حالت و برخی بیهوش. مرگ و میر آدم‌ها را مستقیم میبینم و به آخرین تصویر دنیایشان فکر میکنم که چه شکلی بود؟ به آخرین نور خورشید فکر میکنم که بر آن‌ها می‌تابد. به آخرین تصویری که از دنیا می‌بینند (که اگر قبری باشد البته می‌بینند) و باز به اتفاقات پخش شده در الجزیره می‌نگرم.

در قرون وسطا، کمدی به چیزی می‌گفتند که آغاز مطلوبی ندارد، ولی پایانش خوش است؛ برای همین هم هست که اسم شاهکار دانته شده کمدی الهی. مرگ خنده‌دار نیست، ولی برخی از مرگ‌ها پایانشان خوش است. زندگی هم همین است، مخصوصا زندگی در غزه آن هم این روزها. هم معنی قرون وسطایی زندگی در غزه کمدی است (که شروع بد و پایانی خوش دارد) و هم معنی این روزهای «کمدی» معنای خنده‌دار بودن یک چیزی را می‌دهد و هم این وضعیت ما کمدی است. فرض کن ما آن اوایل چندتا تجمع داشتیم، چقدر ناراحت بودیم و چقدر آتش درونمان بود و حالا عادی شدیم. کمدی‌تر از هرچیزی، خنده‌های از ته دل ما برای آدمی‌ست که نگران کوالاها و تنبل‌ها و آتش سوزی جنگل‌های استرالیا می‌شود، پای عکس آهوخواری مار بوآ اشک میریزد ولی دریغ از یک کلمه که این روزها در حمایت از مظلوم بگوید. کمدی خنده‌داری که استوری گذاشتن و حرف از مظلوم زدنش هم نسبت با جمهوری اسلامی دارد و به لج ج.ا به قول خودشان حرف نمیزند.

ما در کمدی‌ترین حالت ممکنیم و مردم غزه، کمدی قرون وسطایی را می‌بینند. کاش آخرین تصویرشان از این کمدی ما نباشیم؛ مایی که همه چیز برایمان عادی شده، مایی که یادمان رفته، مایی که بی‌خبریم.