علاقه مندی های من خلاصه میشه در : برق الکترونیک، برنامه نویسی، نقاشی و موسیقی ، شنا و شمشیر بازی
فریلند، معجزه زندگی من
شاید برای نوشتن از فریلند کمی دیر شده اما دوست داشتم اولین نوشته ام در ویرگول از فریلند باشه.
22 شهریور ماه سال 97 یک نقطه عطف در زندگی من بود، تا قبل از اون من همیشه به خودم و درستی کاری که انجام میدادم شک داشتم، همیشه برنامه های کاری و درسیم عقب بود و من دنبال راهی بودم تا از این عذاب وجدانِ نرسیدن به برنامه هام خلاص بشم.
به جرات میتونم بگم تموم این مشکلات پیش پا افتاده که شاید هممون دچارش هستیم به راحتی حل شد.
هر کدوم از برنامه ها و سخنرانی ها یه مشکل رو مطرح میکرد و براش راه حل میداد، از مشکلات کار کردن تنها در منزل تا مزایای فضای کاری مشترک، از نداشتن برنامه مشخص و بدون زمان بندی تا اپلیکیشن های مدیریت زمان و چندین موضوع دیگه...
و اما نکاتی که من ازشون استفاده کردم تا تو این دو هفته به طور کامل عادات بد زندگیم رو ترک کنم و زنگی جدیدی رو شروع کنم :
- از "ایمان داوودیان" یاد گرفتم که اگر کار کردن و درس خوندن تو خونه برام مشکله، اگر نیاز دارم حین کار کردن با افراد مختلفی آشنا بشم و ازشون کمک بگیرم و باهاشون مشورت کنم از یه فضای کاری مشترک استفاده کنم.
تو شهر ما رشت، فضای کار مشترکی سراغ نداشتم بنابراین رفتم دانشگاه از استادم خواهش کردم که در دفتر کارش جایی رو به من بده تا هم بتونم به کار و درسم برسم هم کمکی باشم در دفتر کارش.
- از "میلاد نوری" یاد گرفتم که چطور مثل یک کارمند یا شخصی که ساعت کاری مشخصی داری و برای فعالیت های دیگه ی زندگیش هم وقت کافی داره زندگی کنم تا نه به کار و درسم لطمه بخوره و نه از فعالیت های دیگه مثل ورزش، تفریح و غیره بمونم.
بنابراین خودم رو ملزم کردم از 8 صبح الی 4 بعد از ظهر در دفتر کاری که در دانشگاه پیدا کرده بودم حضور داشته باشم و بعد از ساعت کاری به باشگاه، خرید و کارای شخصیم برسم.
- از "علی حاجی محمدی" یاد گرفتم که چجوری از زمان بیشترین استفاده رو بکنم و ببینم در روز چند ساعت مفید کار میکنم، در یه بازه زمانی مشخص تا چه حد از برنامه ام پیش رفته و چقدر زمان دارم.
بنابراین تصمیم گرفتم به طور روزانه برنامه ام رو در سررسید با ساعت و موضوع کاری که انجام دادم بنویسم، در انتهای روز میتونم ساعات رو جمع کنم و خودم رو نسبت به روزای قبل ارزیابی کنم. یک نرم افزار مدیریت زمان هم رو گوشیم نصب کردم تا ببینم در روز چقدر وقتم برای گوشی، چک کردن پیغام ها، وقت گذروندن در فضای مجازی و غیره میگذره؛ اولش تایم ها خیلی ترسناک بود! روزی 4 الی 5 ساعت با گوشی مشغول بودم!!! اما الان به روزی 1 الی 2 ساعت کاهش پیدا کرده و به طور مفید روزی 4 الی 5 ساعت درس میخونم.
- از "جادی" یاد گرفتم که چطور با افراد دور و برم ارتباط برقرار کنم، خودم رو تو خونه پشت سیستم و کتاب و غیره قایم نکنم و در مورد موضوعاتی که ذهنم رو در گیر کرده با طرف مقابلم صحبت کنم و حلشون کنم.
- از "کاوه یزدی فرد" یاد گرفتم که باید مدل T خودم رو گسترش بدم، نباید یه اقیانوس با عمق 1 متر باشم، باید در یه مهارت خیلی عمیق و حرفه ای باشم اما تک بُعدی نباشم و مهارت های دیگه ای که در طول کار بهشون نیاز دارم مثل حسابداری، مدیریت و غیره رو هم در حد نیاز مسلط باشم.
الان به جرات میتونم بگم که از راهی که دارم میرم راضی ام و دیگه به خودم و کارام شک ندارم. احساس میکنم موفق ام و آماده چالش های بزرگتری هستم.
از #پونیشا ، #فریلند ، #نیما_نور_محمدی و همه کسایی که برای برگزاری این رویداد زحمت کشیدن ممنونم. همشون در این اتفاقات خوبی که برام افتاد سهم دارن و من از صمیم قلبم دوستشون دارم و براشون آرزوی موفقیت های بیشتر دارم.
بی صبرانه منتظر رویداد بعدی هستیم .....:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مدرسه فریلنس
مطلبی دیگر از این انتشارات
فریلنسر عزیز! بیمه رو چه کردی؟! (2)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فریلنسینگ در هزارهٔ پهپادها و رباتها!