سلام، من یاشار هستم و اینجا از بازیهایی که انجام میدم مینویسم.
معرفی و بررسی بازی Far Cry 6
انقلابی که نیاز به یک انقلاب دارد!
انقلابها شاید یکی از جذابترین رویدادهایی باشند که جوامع بشری آن را تجربه میکنند و این بار برخلاف نسخههای قبلی، یوبیسافت ترسی از گفتن اینکه Far Cry 6 داستان یک انقلاب تمام عیار است ندارد.
بسیاری از المانها و اتفاقاتی که در جزیره یارا شاهد آن هستیم، رنگ و بویی از کشور کوبا و انقلاب تاریخی آن کشور دارد. این البته گفته خود سازندگان بازی است و علاوه بر انقلاب کوبا، از انقلاب ایران نیز برای نوشتن سناریوی این بازی الهام گرفته شده است.
در مقایسه با نسخههای قبلی این فرانچایز میتوان گفت که این بار سناریوی بازی واقعیتر است. ساختار حکومت آنتون کاستیو ملقب به ال پرزیدنته (با بازی ژان کارلو اسپوزیتو) شباهت زیادی به یک حکومت دیکتاتوری واقعی دارد. خود آنتون کاستیو نیز شخصیت ملموستری نسب به شخصیتهای منفی اغراق شده در نسخههای قبلی دارد. متکبر، بی رحم، خود رای و با کولهباری از عقده که از دوران بچگی با خود حمل کرده.
دشمن اصلی او آمریکاست و موی دماغش هم شورشیهای ضعیف، نامنظم و نامتحدی که تا قبل از ورود شما به بازی عملا دستاورد خاصی هم نداشتهاند. برای دور نگه داشتن قدرتهای خارجی، در حال ساخت اسلحهای مخفی و قدرتمند است که به دروغ ادعا میکند استفاده درمانی دارد و برای شورشیها هم هزاران سرباز و گشت و پادگان نظامی تدارک دیده که اجازه تکان خوردن به کسی نمیدهند.
"یارا"، جزیرهای که وقایع بازی در آن اتفاق میافتد، به چهار بخش تقسیم شده که هر کدام از آنها شامل یک دشمن نه چندان قدرتمند و یک یا چند رهبر شورشی است که به کمک شما میآیند. هر کدام از این رهبران، شیوه خودش برای مبارزه را دارد و شما نیز باید به او کمک کنید تا به روش خودش، فرمانده حکومتی منطقهاش را شکست دهد.
ورود شما به بازی همزمان شده است با شبی که دنی قصد دارد تا مانند بسیاری از هموطنان خود، کشورش را ترک کند و به سمت آمریکا برود اما لحظه آخر، پس گرفتن وطن را به فرار کردن از آن ترجیح میدهد. پس از آن وارد کمپ رهبر اصلی شورشیان یعنی "کلارا گارسیا" میشوید؛ یک زن جوان، کاریزماتیک و یک رهبر قدرتمند که نویسندگان بازی شخصیت او را به خوبی ساخته و پرداختهاند.
پس از آشنایی با مکانیزمهای بازی در کمپ گارسیا، باید به سمت یکی از چهار منطقه بازی حرکت کرده و ماموریتهایتان را شروع کنید. فعالیتهایی که شما در بازی میتوانید انجام دهید با اینکه از نظر کمیت زیاد هستند اما از نظر تنوع محدودیت دارند.
ماموریتهای اصلی که هدف آنها همراه کردن رهبر یا رهبران منطقه با جریان تحت هدایت گارسیا و آمادهسازی فضا برای باس فایت و آزاد کردن آن منطقه از چنگ نیروهای کاستیو است. این ماموریتها معمولا تعداد کمی دارند اما طولانی و زمانبر هستند. اگر بخواهید فقط در جریان داستان بازی قرار بگیرید، میتوانید به انجام همین ماموریتها بسنده کنید.
ماموریتهای جانبی و کوئستها که علاوه بر اینکه برای جلوگیری از خسته شدن شما از یکنواختی حاکم بر جریان بازی طراحی شدهاند، مقدار خوبی پول، اسلحه، مهمات و مواد اولیه برای ارتقای ابزارآلات جنگی مورد نیازتان را هم به عنوان پاداش به شما اهدا میکنند.
همچنین بارها و بارها و بارها آزادسازی ایستهای بازرسی و پادگانهای نظامی که برخلاف نسخههای قبلی هیچ نتیجهای در کم شدن تعداد دشمنان در خیابانها ندارند و در نهایت بخش چند نفرهای که میتوانید در آن سربازان شورشی یا همان آمیگوهای مختلف را رهبری کنید تا کار خاصی را انجام دهند و یک جایزه در ازای آن دریافت کنید. شخصا در هنگام تجربه بازی هیچ رغبتی به دوباره انجام دادن این بخش نداشتم و جذابیتی برایم نداشت اما شاید راه خوبی برای شما باشد تا زمان بیشتری را در بازی صرف کنید.
و البته علاوه بر همه اینها میتوان به رویاروییهای ناگهانی شما یا آمیگوها با سربازان کاستیو و شروع جنگهای خونین و متعدد خیابانی اشاره کرد که در بعضی از مواقع در انجام ماموریتهای اصلی بازی ایجاد مشکل میکرد حتی به یک از نقاط ضعف بازی نیز تبدیل میشد.
مکانیک بازی را میتوان در اکثر موارد قابل قبول خواند. در بخش شوتینگ یا تیراندازی هر چند که اسلحههای مختلفی برای استفاده در بازی در نظر گرفته شده اما تقریبا چارهای جز استفاده از اسلحههایی که صدا خفهکن دارند، ندارید. اولین تیری که از تفنگ شما شلیک شود و صدای آن در یارا بپیچد، لشگری از سربازان سواره و پیاده را روی سر شما میریزد که هیچ شانسی در مقابل آنها ندارید.
در بخش رانندگی میتوان گفت که پیشرفتهایی نسبت به Far Cry 5 داشتیم اما تا رسیدن به مکانیزم رانندگی در GTA V نیز خیلی فاصله داریم. قابلیت خودران که از نسخه پنجم به بازی اضافه شده همچنان غیرقابل استفاده و پر از باگهای اساسی است اما اگر چایی ریختید و دارد سرد میشود میتوانید چند لحظهای از آن استفاده کنید. رانندگی با قایق و جت اسکی نیز تجربه خیلی جذابی نیست اما خب آزاردهنده هم نیست.
و همچنین وسیله نقلیه مورد علاقه خودم یعنی اسب که میتوانستید آن را به وفور در نقشه پیدا کنید. سرعت بالا، محدودیتهای حرکتی کمتر و در دسترس بودن اسب باعث شد که گزینه اول من برای جابجایی باشد؛ هر چند که آن هم بینقص نبود و گاهی حتی بسیار اعصاب خردکن بود.
شخصیتهای غیرقابل بازی یا NPCها نیز هر چند از نظر ظاهری پیشرفت کردهاند اما همچنان تنوع کمی دارند و باعث میشود که چند ورژن مختلف از یک نفر را بارها در یک خیابان ببینید. دیالوگها، جز در بخشهای سینمایی، خیلی تعریفی نیست و گویا لهجه اسپانیایی آنها نیز نتوانسته بود نظر گیمرهای اسپانیایی زبان را جلب کند.
خود "دنی" نیز مونولوگهایی در ذهن خود دارد که جالب است و میشود احساس نزدیکی بیشتری با او کرد. برای مثال گاهی نظراتش را درباره اتفاقات بازی یا سختی ماموریتی که پشت سر گذاشته بود میگوید و یا با آهنگی که از رادیو پخش میشود همراهی میکند تا سواریهای طولانی مدت را برایتان از یکنواختی خارج کند.
محیط یارا از نظر گرافیکی بسیار جالب و چشمنواز است. یک جزیره خشن و زیبا که جزئیات زیادی دارد و اسرار زیادی را در خود پنهان کرده است. طبیعت وحشی یارا هر چند منطقی به نظر میآید اما گاهی حملههای متعدد حیوانات وحشی میتواند کلافهکننده باشد.
منظرهها بسیار زیبا طراحی شدهاند و با اینکه گاهی مجبورتان میکند تا چند لحظه ای بایستید و به آسمان یا افق های دوردست خیره شوید اما آن پویایی لازم برای اینکه چند دقیقه بیشتر در همین حالت بمانید را ندارند. برای مقایسه میتوان محیط بازی RDR2 را مثال زد که میشد نبض زندگی را در شهر یا طبیعت آن کاملا احساس کرد.
گرافیک آب اقیانوس یا بارانی که بر زمین میبارد همچنان کیفیت خارقالعادهای ندارد که میخکوبتان کند اما به شکلی هم نیست که در ذوق بزند.
به طور کلی میتوان گفت که از یک بازی AAA نسل نهمی انتظار گرافیک بیشتری میرفت اما متاسفانه نتیجه بیشتر شبیه یک بازی با کیفیت نسل هشتمی بود. همچنین دست سازندگان برای استفاده از قابلیت پردازش 4K کنسولهای نسل نهم باز بود اما گویا خیلی رغبتی به استفاده از آن نداشتند.
موسیقیهای متن بازی به خوبی انتخاب شدهاند و در مواقع مختلف با توجه به شرایط بازی، حس و حال هیجان، مخفی کاری و یا آرامش و صلح را به گیمر منتقل میکنند. موسیقیهایی که از رادیو پخش میشود نیز به شکل عجیبی یادآور موسیقیهای متن بازی Far Cry 3 است که با برگشتن به آن بازی، متوجه شدم اتفاقی نبودند. بعضی نوتها و ریتمها در موسیقیهای نسخه ششم از نسخه سوم قرض گرفته شدهاند و یک المان نوستالژی نیز در خود دارند.
علاوه بر این از المانهای نوستالژی دیگری مثل عروسکهای روی داشبورد ماشین، آویزهای اسلحه، لباسها و موارد دیگری نیز استفاده شده بود که میتوانست طرفداران این فرانچایز را سر ذوق آورد. همچنین المانهایی مثل یک ساعت ویژه که کمپانی همیلتون برای دنی طراحی کرده بود و حضور آقای "دنی ترخو"، بازیگر فیلمهای اکشن هالیوودی در یکی از مراحل این بازی نیز جالب توجه بود.
در بخش کارگردانی نیز میتوان گفت که تیم کارگردانان این بازی خوب عمل کردند و به زیبایی سناریوی بازی را به تصویر کشیده بودند. بخشهای سینماتیک بازی واقعا چیزی از یک فیلم کوتاه کم نداشتند.
جمع بندی
فارکرای 6 یک پوسته گرافیکی جدید با سناریوی متفاوت و نقشه بزرگتر برای نسخههای قبلی این فرانچایز است. اگر از طرفداران این مجموعه هستید قطعا از زمانی که برای این بازی صرف میکنید پشیمان نخواهید شد، اما اگر از طرفداران این مجموعه نیستید و نمیخواهید آن را تجربه کنید، بدانید که چیز خاصی از دست ندادید.
نسخه ششم Far Cry در روایت این انقلاب کم و کاستی ندارد اما در بخش خلاقیت و نوآوری واقعا مشکل اساسی دارد. روند تکراری آزادسازی پادگانهای دشمن که بیشترین وقت و انرژی را از گیمر میگیرد، در طی این سالها هیچ تغییری نداشته و همچنان همان ساز و کاری را دارد که در نسخههای قبلی دیده بودیم.
نمره من به این اثر 6 از 10 است و امیدوارم که در نسخههای بعدی شاهد یک تحول اساسی از طرف یوبیسافت باشیم. انقلابی برای یک انقلاب.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی و بررسی بازی The Bookwalker: Thief of Tales
مطلبی دیگر از این انتشارات
منطقه کشتار ؛ Kill Zone شوتر جذابی که دیده نشد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چشیدن شیرینی موفقیت یا انکار تلخی واقعیت؛ چه آیندهای در انتظار ایکس باکس است؟