چرا بازی‌های رومیزی نیاز امروز جامعه‌ی ماست؟

قبل از این که به سوال اصلی جواب بدم و بگم چرا فکر می‌کنم که ترویج این فعالیت باید خیلی اولویت بالایی داشته باشه،بذارین یکم تعریف‌هامون رو یکی کنیم و یکم قصه بگم براتون


بازی رومیزی ترجمه‌ی غیر رسمی و نسبتا مناسبی برای Tabletop games یا به صورت مَجاز بوردگیم (board game) است.
بازی رومیزی به هر نوع بازی جمعی (دو نفره و بالاتر) می‌گیم که با کارت و تاس و مهره و صفحه و هرچیزی از این قبیل انجام می‌شه.(خیلی گسترده‌تر از این تعریف دم‌دستی‌ای که گفتمه ها ولی حالا) هر جور سرگرمی تعاملی دورهمی جزو این اتفاق محسوب می‌شه. البته این که می‌گم بازی عملا هر رنج سنی ای رو شامل می‌شه و ربطی به کودکان نداره و خیلی‌هاش اصلا برای کودکان ممکنه مناسب هم نباشه(بعدا مفصل راجع بهش می‌نویسم) مثال‌های خیلی پر رنگی ازش تو زندگی ما هست. مهم‌هاش می‌شه تخته نرد و حکم و شلم (و اصولا هر بازی با کارت‌های پاسور یا همون ورق خودمون )شطرنج و دومینو تا دوز و دبرنا و اسم‌فامیل و مافیا (همون بازی محبوب اردوهای مدرسه و دورهمی‌های دانشجویی) و مثلا چیزی مثل راز جگل و منچ و مارپله .
اما تعداد این بازی‌ها در جهان خیلی بیشتر از این تعداده . توی سایت بوردگیم گیک که مرجع این بازی‌هاست چیزی بیشتر از 96400 تا بازی ثبت شده. (خیلی زیاده و هر سال بیشترم می‌شه.)

مقادیری بوردگیم
مقادیری بوردگیم

قدمت این بازی‌ها به مصر باستان و 3100 BC بر می‌گرده و از اون زمان ما بازی رومیزی داریم تا کنون.


حالا بیاین یه داستان تلخ براتون تعریف کنم .
جنگ جهانی دوم سال 1945 تموم شد.چیزی که از آلمان باقی مونده بود رسما تل خاکستر بود.
آمارها (ویکی‌پدیایی می‌گم) می‌گن که تعداد کشته‌های آلمان بیش از 7میلیون نفر بوده و در واقع 10.5% از جمعیت آلمان طی جنگ کشته شده بوده، و حدود همین تعداد هم بی‌خانمان شده بودن و از ظرفیت زراعی کشور فقط 35% باقی مونده بوده.
حالا تو همین بدبختی و کشتار و آوارگی، کشور با یه دیوار به دوقسمت تقسیم می‌شه. چیزی که شبیه یه شوخیه اما اتفاق افتاده.

شرایط اقتصادی و سیاسی نابه‌سامان به کنار . بیاین یه تخمینی از شرایط اجتماعی آلمان بعد از جنگ داشته باشیم. جامعه‌ای که 10% افرادش کشته شده 10% افرادش بی‌خانمان شده ، به خاطر جنایات جنگی در سطح بین‌المللی بی‌آبرو شده و روی سرزمینی از خاکستر ساکن شده.
افسرگی و ناامیدی اجتماعی کلیدواژه‌ی اون روزهای آلمانه. وضعیت اقتصادی بسیار بد ،افسردگی‌های شخصی و جمعی به علت مرگ و تجزیه کشور و غیره همه باعث شده که مردم به شدت از آینده ناامید و افسرده و غم‌زده باشن.

اما دولت جدید تو آلمان غربی شروع به کارهای جذابی می‌کنه که بهش می‌گن بازسازی آلمان. واحد پول رو تغییر می‌ده (1948). اهداف توسعه‌ی پایدار رو از کشاورزی به صنعتی تغییر می‌ده. با اتحادیه اروپا و امریکا روابطش رو مستحکم می‌کنه(طرح مارشال 1950 و عضویت تو ناتو 1955).تصویر خودش رو تو جامعه‌ی اروپا بازسازی می‌کنه و در نهایت در سال 1973 به عضویت سازمان ملل متحد در میاد.

خیلی هم خوب اما همه‌ی این فعالیت‌‌ها که گفتم سیاسی/اقتصادی بوده. پس بازیابی بعد اجتماعی و روحیه جمعی چی ؟

تو بعد اجتماعی یکی از جذاب‌ترین اتفاقاتی که تو آلمان افتاد جا انداختن فرهنگ بازی‌های رومیزی بود.
به چند دلیل این کار اتفاق خوبی بود: این بازی‌‌ها چند تا ویژگی خوب دارند که به این مشکل کمک می‌کنه اولیش نزدیک کردن انسان‌ها و ارتباط گرفتن با هم دیگه‌ست دومیش تزریق شادی و نشاطه. سومیش این که این بازی‌ها خرجی ندارند (به نسبت تولید یک فیلم سینمایی که 2 ساعت سرگرمی ایجاد می‌کنه) و تکنولوژی پیچیده تولیدی ندارن (چاپ و مهره سازی) و زمان زیادی سرگرمی رو تولید می‌کنن.(یه بازی نیم ساعته ممکنه 500 بار در سال توسط یک نفربازی بشه مثلا تخته نرد)
یکی دیگه از این ویژگی‌ها اینه که تمرین زندگی توشون هست و می‌شه باهاشون فرهنگ‌سازی کرد. مثلا توی یک بازی بازیکن یه کشاورزه و یاد می‌گیره با اون یکی کشاورز چجوری تعامل و هم‌زیستی بکنه. و این خیلی خوبه برای آموزش دادن به نسلی که می‌خوان کشور رو از صفر بسازن .

طراح‌های بازی تو آلمان شروع کردن به تولید اینجور محصولات سرگرم‌کننده و انقدر تلاش کردن که تونستن تا سال 1978 ینی 5 سال بعد از عضویت تو سازمان ملل حرف اول رو تو این حوزه در جهان بزنن و جایزه‌ی ( Spiel des Jahres ) یا "بازی سال" رو راه اندازی کنن که امروزه با عنوان اسکار بازی‌های رومیزی ازش یاد می‌شه.

اما بازی‌هایی که آلمانی‌ها دنبالش بودن حتما باید ویژگی هایی فراتر از چیزی که گفتیم رو می‌داشت.
آلمانی‌ها از جنگ بیزار بودند و نباید بازی‌هاشون تم جنگی می‌داشت و نباید بازیکن ها حین بازی هم دیگه رو نابود می‌کردن یا به هم آسیب می‌زدند و خیلی ویژگی‌های جالب دیگه که در نهایت منجر شد به بازی‌های رومیزی آلمانی یا اروپایی (Eurogame) که یک رسته‌ی عظیم از بازی‌های رومیزی رو تشکیل می‌دن،با ویژگی های داستانی ،بصری، و حتی تولیدی خودشون که امضای آلمان رو دارن.


از بحث دور نشیم چون من می‌تونم ساعت‌های بی‌پایانی درمورد یوروگیم ها حرف بزنم .
جامعه‌ی ما امروز خیلی کمتر از آلمان بعد از جنگ دوم بین‌الملل درگیر مشکلات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی شده اما به وضوح ناامیدی جمعی و افسردگی اجتماعی رو می‌شه توش دید.(اظهر من الشمسه اما نمود مهمش برای من اینه که همه دنبال رفتن اند و کسی امیدی به موندن و ساختن نداره و هزار تا نمود دیگه). درمان کردن این ناامیدی اجتماعی امروز با همون روش که آلمان‌ها انجامش دادند خیلی شدنیه چرا که از اقبال بلند ما موج دوم توجه جهان به بوردگیم ها از سال 2005 شروع شده و الان در بازار دنیا و ایران بحث این سرگرمی داغ و مشتری پسنده.(شاهد مثالم کافه بازی‌هایی که روز به روز بیشتر می‌شن و تولیدات داخلی تو همین حوزه).

من به شخصه ترویج این فرهنگ(فرهنگ بازی‌های رومیزی) رو یکی از راهکارهای جدی رهاندن بخشی از جامعه از اون ناامیدی و افسردگی جمعی می‌بینم و براش تلاش می‌کنم . و به نظرم خیلی خوبه که بقیه هم یه نگاهی به این بازار درحال رشد بندازند، حداقل محض رصد کردن مارکت‌های احتمالی.


خلاصه کنم:

عصر، عصر سرگرمیه. جامعه‌ی ما امروز به این نوع سرگرمی جمعی نیاز داره (برای بازیابی هویت جمعی و فرار از افسردگی اجتماعی و آموزش).این سرگرمی‌ها تو جهان داره گسترش مجدد پیدا می‌کنه و فرصت خوبیه برای ما که ازش استفاده کنیم .
بازی‌های رومیزی نیاز جامعه‌ی ماست چون جامعه‌ی ما افسرده و ناامیده.