محمد علی هستم، متولد سال ۸۳. عاشق هنر،گیم، تکنولوژی، فیزیک و ریاضیات
چرا بازی last of us یک شاهکار است؟
خب پس از چند ماه غیبت با یک پست گیمینگ برگشتم. از آنجایی که درس هایم زیاده شده بنابراین فکر نکنم تا بعد از دی ماه بتوانم باز هم پستی بنویسم. تقریبا دو ماهی میشود که بازی لست او اس 2013 را تمام کرده ام. یک بازی که فراتر از شاهکار حرکت کرده و به عنوان اولین بازی تیم نیل دراکمن، یک اثر فوق العاده و انقلابی را برایمان ساخته است. توی این پست میخواهیم دلایل انقلابی بودن این بازی را بیان کنیم.
توجه: پیشنهاد میشود که موسیقی متن بازی را هنگام خواندن پلی کنید.
این پست اسپویل ندارد و قبل از خواندن متن اسپویل دار به شما اخطار داده میشود.
اول از همه سراغ گیم پلی بازی میرویم. گیم پلی بازی به دو بخش تقسیم میشود. از یه طرف مخفی کاری و گشتن در بازی و از طرف دیگر گان پلی و مبارزات بازی. مخفی کاری بازی با توجه به زمان ساخت بازی به شدت خوب بوده و هنوز هم با استاندارد های امروزی صنعت گیم تناسب دارد. مخفی کاری عموما به خاطر وجود اینفِکتِد ها (زامبی ها) به وجود میاید و باید در سکوت و بدون اینکه کسی متوجه بشود اینفکتد ها را از بین ببرید. یکی از مهمترین چالش های سازندگان درون بازی، هوش مصنوعی اینفکتد ها است. یعنی آنها نباید آنقدر باهوش باشند که تبدیل به یک انسان بشوند و نه آنقدر خنگ که کلا چالشی برای پلیر نگذارد. سازندگان به خوبی هوش مصنوعی اینفکتد ها را طراحی کردن و به قول معروف کاری کردن که نه سیخ بسوزد نه کباب. یکی دیگر از کاری های لذت بخشی که درون بازی میتوانید انجام دهید، گشت و گذار در محیط و سیستم کرفتینگ است. درست است که لست او اس یک بازی خطی است و عملا گشت و گذار در محیط معنایی ندارد، اما تیم سازندگان بازی طوری مراحل و محیط بازی طراحی کردند که شما خودتان خودجوش علاقه مند به این باشید که هی درون هر خانه بروید و انواع تیر ها و لوازم کمکی و یدکی را پیدا کنید. همچنین شما وقتی گشت گذار انجام میدید، چندین وسیله پیدا میکنید که به تنهایی هیچ فایده ای ندارند. اینجا است که با سیستم جذاب کرفتینگ بازی آشنا میشوید. شما باید با پیدا کردن چند وسیله دیگر، این چند تا را با هم مخلوط کنید و ابزار جدیدی خلق کنید. اینکه یک بازی سیستم کرفتینگ داشته باشد چیز جدیدی نیست اما همینکه بتواند هچون بازی لست او اس یا زلدا این سیستم را جذاب طراحی کند خودش به تنهایی کار سختی است. میرسیم به بخش اکشن بازی. شما درون بازی برای مبارزه دو روش دارید، یا اینکه با سلاح سرد و ضربات مشت خود به سراغ دشمنان بروید یا اینکه با انوع تفنگ هایی که دارید بلایی بر سر زامبی ها بیاورید. شاید با خودتان بگویید اصلا تا وقتی کلی تفنگ مانند ریوالور، شاتگان و ... داریم از سلاح های سرد استفاده کنیم. درون بازی تیر به شدت محدود است و شما نمیتوانید هر موقع خواستید از تنفگ ها استفاده کنید. همین موضوع که هی بین انواع مبارزات سوییچ کنید گیم پلی را به شدت جذابتر کرده و عملا از تکراری شدن آن جلوگیری کرده است. همچنین گاهی اوقات خودتان ترجیح میدهید که از سلاح سرد استفاده کنید چرا که گاهی اوقات میتوانید حرکات کمبو مانند بزنید و از بازی بیشتر لذت ببرید.
یکی دیگر از نقاط قوت بازی فضای سازی و طراحی محیط بازی است. ژانر بازی ترسناک و بقا است (survival horror). بازی طوری در این ژانر ساخته شده اسکه نه آنقدر ترسناک باشد که صرفا کسانی که به این ژانر علاقه دارند جذب بشوند و نه طوری که بازی از ترس لوس به نظر برسد و کلا مخاطب آن را پس بزند. لست او اس یک تعادل خوبی بین هر دو قشر مخاطب بر قرار کرده و همین باعث محبوبیت بالای آن میان تمامی گیمر ها شده است. حس ترس و آخرالزمانی کاملا به خوبی به شما انتقال داده میشود، هم جامپ اسکر های خوبی طرف هستیم و هم هنگام مبارزات خصوصا مبارزاتی که با اینفکتد ها دارید، کاملا به شما استرس را وارد میکند و هر لحظه از این میترسید که یکهو یک اینفکتد از راه برسد و به شما آسیب برساند. همچنین از آنجایی که بازی برای PS3 ساخته شده است، محدودیت هایی از نظر تکسچر ها و بافت های موجود داشته، اما باز هم سازندگان کم کاری نکرده اند و طوری بازی را ساخته اند که در جای جای آن میتوانیم دقت نظر و جزئیات خوبی را پیدا کنیم.
و اما میرسیم سراغ داستان. اگر که بازی را تجربه نکردید، یک خلاصه بدون اسپویل برایتان میگویم تا با داستان کمی آشنا باشید. در سال 2013 ویروسی به نام «کوردوسِپز» در جهان پخش میشود، به واسطه همین شیوع شخصیتی به نام جوئل همان اول کار دختر خود را از دست میدهد، سپس در سال 2033 قرار داریم، حالا جوئل مسئول میشود دختری به نام الی را به گروه مخفی برساند ...
داستان درون بازی یک داستان جدیدی است که تا به حال نشنیده اید. اصلا همین که یه مرد بخواهد از یک دختر نوجوان که هیچگونه نسبتی با او ندارد محافظت کند خودش به خودی خود عجیب و جذاب است. به هر حال آن مرد باید نهایت جنتلمن باشد که و دختر پیش او کاملا احساس آرامش کند و دقیقا جنتلمن بودن از سر و روی جوئل میبارد. شخصیت پردازی جوئل از همان اول بازی برای شما سوپرایز کننده است، کسی که در اثر حادثه ای دلخراش دختر خود را از دست داده است، دیگر عملا چیزی برای از دست دادن ندارد، دیگر برایش اتفاقات اطرافش آنچنان مهم نیست و در زندگی او تاثیر خاصی نمیگذارد. همچنین الی نیز یک دختری است که در یک دنیای آخرالزمانی به دنیا آمده است، او عملا چیزی به نام کودکی ندارد. همچنین الی یک دختر خاص است، او کسی است که عملا از بیماری معصوم است و حالا باید این موضوع رو قایم کند. همچنین شخصیت الی طوری طراحی شده که شبیه یک سری دختر لوس و جنسی درون برخی بازی ها نیست که صرفا برای جذب مخاطب باشد بلکه او یک دختر خود ساخته است، او میتواند تا حدودی از خودش محافظت کند، البته که باید حواسمان باشد او یک دختر است و به هر حال نباید خوی های دخترانه از او گرفته شود و سازندگان نیز به این موضوع توجه داشته اند و در کل از الی یکی از بهترین شخصیت های دختر در صنعت گیم را ساخته اند.
توجه: در ادامه بخش هایی از داستان بازی اسپویل میشود، اگر که بازی را تجربه نکرده اید پست را ذخیره کرده و بعدا بخوانید.
و اما مهمترین بخش بازی، پایان فوق العاده آن است. از آنجایی که الی از ویروس منتشر شده معصوم است، هدف اصلی این بوده که جوئل الی را به یک گروه خاصی به نام "فایر فلای" ها برساند تا بتوانند از طریق الی واکسن بسازند. پس از کلی اتفاقات عجیب غریب بالاخره جوئل و الی به فایر فلای ها میرسیند. جوئل آنجا متوجه میشود برای ساخت واکسن باید بخشی از مغز الی را خارج کنند و عملا الی هیچ شانسی برای ادامه حیات ندارد. خب اگر هر بازی دیگری بود به احتمال زیاد فاز فداکاری برمیدارند و عملا الی را فدا میکنند و همزمان دنیا را نجات میدهند. اما تفاوت ناتی داگ با باقی استودیو ها همینجا مشخص میشود. دست روی پایانی میگذارد که کمتر استودیویی جرئت حتی نزدیک شدن به آن را دارد. جوئل گروه فایر فلای را با خاک یکسان مینکند و از تولید واکسن جلوگیری میکند. او نمیخواهد که الی را از دست بدهد، او عملا با الی خو گرفته و هیچ چیزی جلودار او نیست. شاید با خودتان بگویید که جوئل چقدر انسان خودخواه و سنگ دلی است که برای جلوگیری از کشته شدن باقی انسان ها از الی نگذشت، اما شما خودتان را جای جوئل بگذارید، اگر تنها کسی که در این دنیا دارید که عملا او عضو خانواده شما است و تنها کسی است که با او وابسته هستید را حاضرید فدا کنید؟ آیا واقعا شما یک قهرمان هستید؟ جوئل دقیقا خود ما است، همه ما اگر جای او بودیم نمی گذاشتیم که عزیزترین فرد در زندگی ما فدا شود.
خیلی ممنون که پست را مطالعه کردید، اگر که از پست خوشتان آمد یادتان نرود که پست را لایک کنید و اگر نظری درباره این پست و بازی دارید حتما با من در قسمت کامنت ها به اشتراک بگذارید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحلیل فنی ریمستر سه گانه جی تی ای
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا بازی های راک استار به یادماندنی هستند؟(بخش دوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش ۱۲ کتاب مورد علاقه|پرواز دائم پروانه های درونی