تهیه کننده رادیو آکواریوم، قصههای از نو و داستان آکواریومیها
روزها در راه، به یاد حسن کامشاد

در این صفحه، علاوه بر نوشتههای خودم، نوشتههایی از دیگر همکاران گفتوگو در باغ را هم خواهید خواند. این نوشتهای است از دوستم، امیر، که متنهایش را با صدای خودش در هر اپیزود گفتوگو در باغ شنیدهاید.
حسن کامشاد، نویسنده و مترجم نامآشنا، درگذشت. بعید است کسی علاقهمند به ادبیات و تاریخ باشد و به آثار کامشاد برنخورده باشد. از "پایهگذاران نثر جدید فارسی" دربارهی تاریخ ادبیات ایران برای خوانندگان انگلیسیزبان گرفته تا ترجمههای کامشاد از باربارا تاکمن و یوستین گوردر و دیگران برای خوانندگان فارسیزبان تا کتاب خواندنی "حدیث نفس" با آن نثر زیبا و صمیمانه.
اما جنبهی دیگری از حسن کامشاد هم هست که نمیتوان از آن غافل شد: دوستی عمیق و دیرین او و شاهرخ مسکوب. میان این دو دوست و همکلاسی دوران دبیرستان و بعدها دو مترجم و نویسنده، چنان رفاقت رشکانگیزی برقرار بود که هر دو نقشی انکارناپذیر در رشد و بالیدن دیگری داشتند. مسکوب در "روزها در راه" بارها از دوستی حسن نوشته، و کامشاد در "حدیث نفس" بارها از تأثیر شاهرخ بر خودش یاد کرده است.
در زمانهای که خود مسکوب غربتنشین بود و مهمترین آثارش در لندن و پاریس چاپ میشد، این کامشاد بود که در "حدیث نفس" از مسکوب نوشت و نسلی را که از حضور مسکوب در ایران و مهمترین آثارش در کتابفروشیهای ایران محروم شده بود با او آشنا کرد. پس از مرگ مسکوب هم، این کامشاد بود که در چاپ آن بخشی از آثار مسکوب که از نظر وزارت ارشاد "قابل چاپ" بود سنگتمام گذاشت و ما "سوگ مادر" و "ارمغان مور" مسکوب را مدیون کامشادیم.
رفاقت مسکوب و کامشاد یکی از آن دوستیهای نادری است که آدم را به یاد این بیت حافظ میاندازد: "دریغ و درد که تا این زمان ندانستم / که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق".
مطلبی دیگر از این انتشارات
جعفر پناهی، کسی که مثل هیچکس نیست
مطلبی دیگر از این انتشارات
مقدمهای برای گفتگو در باغ 🍃
بر اساس علایق شما
شوخی بنام مرگ