یک من بی انتها...

یک من بی انتها...
یک من بی انتها...


دیدید توی فیلما، وقتی میخوان یه کاریو شروع کنن، انگشتارو توی هم قفل میکنن و فشار میدن..تیلیک تیلیک صدای انگشتا در میاد و انگار آغاز طوفانی یه کاره؟...

من توکیو هستم! همونطور که داری اسمم رو میخونی، بدون من یه اوتاکوعم. بعد از اون، میتونی منو به عنوان یه خوره کتاب بشناسی، توی پنل کاربری کتابخونم اسم نزدیک به 3000 تا دوست حک شده که من خوندم شون. اگه همه کارام رو انجام داده باشم، بقیه وقتم رو اختصاص میدم به امر مقدس فیلم دیدن"هرچند اگه کارامم نکرده باشم، بازم میبینم:]" بهترین دوست من لپتاپ و هندزفری منه! در واقع میشه گفت هندزفریم، یه دریچه است واسه رفتن به دنیایی که اصلا به دنیای واقعیم شباهت نداره، اونجا من هم قهرمانم، هم تایتانم، هم یه آدمکش حرفه ای و خلاصه هرچیزی یا شخصیتی که توی فیلم یا انیمه یا کتاب ببینم و خوشم بیاد. از بچگی با دنیای مجازیو و برنامه نویسی بزرگ شدم، همه اعضای خانوادم، بیشتر فعالیت شون توی این حوزه بوده و هست. بخاطر همین از چندماه پیش کنار مامانم شروع به کار کردم توی سایتای مختلف هیچوقت به کارهای هنری علاقه نداشتم و به همین سبب هیچ استعدادی هم توش ندارم(: توی مدرسه"بله بله، یه بچه مدرسه ای داره باهاتون صحبت میکنه:)" وقتی میگن قلاب بافی یا میل، همه میدونن که زنگ تفریح ناله های من شروع میشه و گوش فلک سوت میکشه :|

زیادی حرف زدم:| یه دیالوگ از کتاب مورد علاقم میزارم و تمام

آقای کرپسلی گفت: شکست همیشه قرص تلخی است که باید بلعید.
آقای کرپسلی گفت: شکست همیشه قرص تلخی است که باید بلعید.