الگوی زندگی من
میتوانم همین الان فکر کنم که آیا تا به حال الگویی در زندگی داشته ام یا نه ؟
آیا الگوی زندگی از آن چیز هایی ست که همه باید داشته باشند ؟ میشود فقط یک نفر را الگوی خود بدانیم ؟ شما چه فکر میکنید ؟
چون جواب شما را نمیدانم بگذارید از خودم بگویم. بچه که بودم دوست داشتم بزرگ شدم مثل مادرم بشوم . مادرم چادری بود ، پوستی صاف و لطیف ، اخم ظریفی در پیشانی اش و نگاهی مسمم و روبه جلو داشت . آن موقع ها در نگاه منِ خردسال او بهترین آدم روی زمین بود . الان که بزرگتر شدم ، او هنوز کم و بیش همان خصوصیات را دارد ؛ هنوز مهربان است ، چین و چروک های ریزی در صورتش به چشم میخورد و نگاه گرم و مطمئنش آرامبخش است ، ولی بهترین آدم دنیا نیست ، این را با وجود اینکه خیلی دوستش دارم میدانم.
خوب میدانم اینکه بخواهم دنبال آدمی کامل برای الگو بودن بگردم غیر ممکن و بینتیجه است ؛ اما اگر شما هم مثل من الگوی مشخصی ندارید باید به شما بگویم از نظر من خصوصیاتی که میتوانیم الگو خود قرار دهیم در یک نفر جا نمی شود . حتی قهرمان های داستان ها هم نمیتوانند همه ی خوبی ها را برای خود بردارند ، همینطور که شرور ها هم نمیتوانند همهی بدی را در خود جمع کنند و با یک لبخند شیطانی تحویل دهند.
دیده اید میگویند برای اینکه مشکل حل شود بیایید فکر هایمان را روی هم بگذاریم ؟ خوب اگر از شما کسی هست که فکر میکند بدون الگو بودن مشکل بزرگی است میتواند از هرچیزی که دوست دارد در کوله بار سفرش بگذارد . میتوانید دو عدد سیب صداقت ، یک پرتقال صبوری ، سه تا کیوی روشن فکری و نیم کیلو توت فرنگی شوخ طبعی بردارید انتخاب با خودتان است . برای من همینکه یکبار از هرکدام بچشم کفایت میکند ، میدانید که حمل کوله بار سنگین در این مسیر دراز کار سختی ست ، شاید هم وسط راه ذائقه ام عوض شود .
در پایان این همه حرف سخن آویزه ی گوشم را برای شما هم می گویم :
مهم نیست الگو در زندگی دارم یا نه مهم این است که اگر وسط راه شکی در دلم افتاد ، به بی راهه رفتم یا اینکه دیگر طعم هیچ میوه ای را حس نکردم ، به خودم برگردم و نگاهی دوباره به گذشته ام بندازم . شاید چندان خوشایند نباشد ولی من خود معصوم گذشته ام که همه چیز را دوست داشت الگو میدانم.
M.K.H
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویا
مطلبی دیگر در همین موضوع
مهاجرتم(قسمت چهارم) کپی رایت
بر اساس علایق شما
آدمهای درست،زمانِ اشتباه!