تا رسیدن چقدر راهه؟

سلام..رسیدن به کجا؟به چی؟یا برای بعضی ها؛به کی؟

اینا سوال هاییَن که تا پاسخ ندیم،حرفِ رسیدن فقط یه شوخیه!

سوء تفاهم نشه،خودمو میگم، با تمام ادعایی که دارم، تـوی ۶ و بـــِشِِ این موندم که،این آخرسالی بشینم هدفهایی که داشتم و بهشون نرسیدم رو، لیست کنم یا نه؟زیاد نیستن.ولی مهم هستن..

راستی؛ با فرض شناختن هدف، چی یا چیا، باعث میشه نرسیم؟چرا گاهی هم قدِخودمون و آرزوهامون و لیاقتمون، نمیشیم؟چقدرکم میذاریم؟کجا کم میاریم؟چرا یه جاهایی، کوتاه پریدیم؟و یه جاهای دیگه اتفاقا بلند پروازی کردیم؟

شنیدم یکی تو دلش داره میگه:

شرایط از ما قویتر بوده....

بله که بوده،بله که هست.خیلی جاها.

اینو? یه مدعیِ غَرّه به خود، که اتفاقا شرایط، ضربه فنّیش کرده، داره میگه..ولی از اون طرف هم معتقده هروقت انگشت تقصیررو، رو به کسی گرفتی?دقت کن،فقط یکیش سمت اونه..و سه تای دیگه سهم توئه...پس دلیل نرفتن،نرسیدن،نخواستن،نشدن و خلاصه یه عالمه فعل دیگه که با «ن» شروع میشه، خود ما هستیم...

خودِ خودِ ما..

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی

بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

از اینکه با تمام پس انداز عمر خود

حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

کم کم به سطح آینه برف می نشست

دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود

رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد

من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

شاعر کنار جو گذر عمر دید و من

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

موفق باشید