گوینده، مدرس مهارت های ارتباطی... راستی؛ دنیا بدون «دکلمه» چه شکلیه؟
لطفا شنونده خوبی باش
سلام..خدارحمت کنه اموات شمارو، مادربزرگم همیشه میگفت:«از قدیم گفتن؛ یکی بگو،دوتا بشنو.»
الان تو این لحظه،مطمئنم پیش،خودتون میگید: ببین این اصغرزاده، از کوچیکی،یه برنامه هایی برای سخنران شدن داشته،چون خیلی به حرفای مادربزرگش دقت میکرده!!
چی؟
نگفتید؟؟؟
تو رو خدا راست میگید؟!
.........
ولی،از شوخی گذشته،می خوام یه حرف جدی بگم..
در ارتباطات، سهم گوش دادنِ( و نه شنیدن)، ما باید بیش از سهم حرف زدنمون باشه...مگر در موارد ویژه ای مثل زمانی که سخنران هستیم..که برای اون هم اگر سناریوی سخنرانی درست، به قاعده و هوشمندانه طراحی بشه،حتما بهره قابل توجهی برای مخاطب در نظر گرفته میشه.
یه سوال؟
قدرتِ، عطش حرف زدن،چقدره که خیلی اوقات و در خیلی اشخاص، بر هر حسّّ و میل دیگری فائق* میشه...؟
اجازه بدید بهتون بگم،پاسخ سوال بالا،دغدغه من توی چندسال گذشته بوده..هم به واسطه کارم،هم دقتم به روابط آدمهاکه مهمه برام..به یه نتایجی هم رسیدم..که با شما به اشترک میذارم:
ببینید،به نظر میرسه،غلبه روحیه همه چیز دانی،بر رفتار آدمها،یکی از اصلی ترین دلایل باشه..و خُب شاید؛اولین پیامد همه چیز را دانستن، اظهار نظر کردن باشه.
حالا که قراره،پیرامون یه موضوعی و حومه!!، بسیار اطلاعات داشته باشیم،کمی سخته که اون وزنه سنگین رو خودمون، به تنهایی حمل کنیم.و متواضعانه! اصرار داریم اونو با همه درمیون بگذاریم..و طبیعیه که مطرح کردن تمام این پکیج، زمان بر و طولانیه...زمانی بیش از گوش دادن.
مورد بالا،یه «مگری» هم داره،
مگر کنترل بشه.....بله. مگر اینکه این روحیه کنترل و مدیریت بشه..که عرفانی می طلبه در حد عرفان شمس و مولانا..
دلیل دوم؛ شاید بحث های فرهنگی،باشه..اینکه ما در بیشتر موارد،آدمهایی هستیم، احساساتی و عجول.. عجول در سخن گفتن..شتابزده در گوش نگرفتن..
دلیل سوم، رو یه چیزی توی مایه های،غرور میدونم،نه از نوع خیلی ناپسندش ها،نه..
از اون جنس غروری، که دیگه برامون سخت میشه بشینیم،تا یه نفر کلی برامون حرف بزنه..یا یه قدم جلوتر؛ بخواد چیزی یادمون بده..
البته در بوجود اومدن این غرور، فاکتورهایی مثل، موقعیت اجتماعی ویژه و دانش وافر* موثرند..
و حتی ردپای آفت های رفتاری مثل حسادت هم بی تاثیر نیست در:
زایشِِ غروری که دیگه عملا نمیذاره،شنونده ای ساکت باشیم که به دقت به حرفهای مخاطبش گوش میده.
رفع این معظل هم،عرفان و خودشناسی می طلبه.
یه چیز بامزه بگم؟
نگید که منتظر بودید بگم: کشک بادمجون دلپذیر!!
میخواستم بگم:من همین دیروز، توی جلسه دوشنبه های صحنه،بیش از دوساعت پای صحبت های همکارم نشستم که برای هنرجوها مقوله «مخاطب شناسی» رو آموزش میداد.با اجازتون بیش از ۹٠درصد مطالبش رو هم بلد بودم..
تازه، نُت هم برداشتم..که برای خودم یاد آوری بشه:
حتما نکته ای جدیدی یاد میگیری.
اما چه کنیم که گوش دادن ما از نوع فعال بشه؟
*تذکر این نکته به خودمون:
همه چیز،همگان دانند...
ما اصلا قرار نیست،همه چیز رو بدونیم یا بفهمیم..که اگر اینجورباشه،زندگی سخت میشه.تعریف یه مسیر درست با دانشی هدفمند و به اندازه نیاز فردی و اجتماعی ما،هم روند، شاخه شاخه پریدن مارو اصلاح میکنه،و هم هیجان بازگو کردن دانستنی های تلمبار شده رو به میزان قابل توجهی مدیریت..
**کاری کنیم،کارستون..
من خودم به واسطه اینکه علم ژنتیک کارشو خوب انجام داده،تا همین چندسال پیش،آدم عجولی بودم..(خدابیامرز پدربزرگم، فرد عجولی بوده) هرکاری که به من سپرده میشد،در اولین فرصت انجامش میدادم،تقریبا برام سخت بود، بنشینم تا یه نفر حرفاش تموم بشه و از این قبیل..
حالا کارِ کارِستون من چی بود؟
خیلی با خودم کلنجاررفتم،حتی خودمـو دعوا کردم...بارها..
و نتیجه این شد که هر وقت شخصی داره حرف میزنه،تو دلم تا 100بشمارم..اوایل شاید این شمارش باعث میشد،حتی به حرفای طرف دقت نکنم.
ولی بعداز یه مدت شرطی شدم،چه جوری؟ یعنی عملا نمیتونم دیگه، قبل از اون تایمری که خودم فعالش کردم،شروع به حرف زدن کنم..و به راحتی فرآیند گوش دادن فعال میشه..
***برای مشکل سوم هم باز دیدم یه تک مصرع،نسخه من شد:
بیرون ز تو نیست، آنچه در عالم هست
بله همه چیز عالم در خود ماست.خیر و شر، ازخودما شروع، و به خودمون هم ختم میشه..
برای اون هم،دیدم خیلی بهتره که غرور ی که قرار بوده مثلا به دنبال موقعیت اجتماعی من بیاد،جای خودشو به حس مردمی بودن بِده..و برای این جایگزینی هم،چندسالیه درگیرم..
با خودهای مختلف خودم..
دیگه الان از اینکه فعالانه به مخاطب خودم که فوق العاده متنوع،باهوش و نکته سنجه،گوش بدم،معذب نیستم،سختم نیست..بلکه برعکس مشتاقانه به استقبالش میرم..
............
و با احترام معنی یکی دو واژه رو یاد آوری میکنم:
فائق آمدن: برتری یافتن،چیره شدن
وافر: فراوان.بسیار
پ ن :
ای نسخه نامه الهی که توئی
وی آینه جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
مولانا
......
مطلبی دیگر از این انتشارات
این پُست، یک مرور است...
مطلبی دیگر از این انتشارات
در احوالپرسی، خسیس نباش
مطلبی دیگر از این انتشارات
ادب گفتاری،فانتزی یا ضرورت