مثل خاطره

سلام.زیاد پیش اومده که هنرجوها ازمن بخوان برای استودیوشون متنی بنویسم..وخُب منم استقبال میکنم،چون حداقلش اینه که یادم می مونه: "یک گوینده باید نویسنده خوبی هم باشه."یکی از این بچه ها میخواست برای پدربزرگش که ازدنیا رفته بود ،یک اثرضبط کنه..و یه توضیحاتی هم درباره علاقه ش به پدربزرگ و خاطره های کودکیش داد..منم براش نوشتم:

اگرچه حال ثانیه ها در هوای نیامدنت وخیم است؛اماتو آنقدر سبکبال و آرام به "مرگ"این حقیقت تلخ؛لبخندزدی ؛که غرورش را شکستی!

و مرگ پایان تو نشد.

نگاه کن !در محراب خاطره هایت دو زانو نشسته وبه عبور عبارتهای عاری از تو، دخیل بسته ام..

زیارتم قبول؛اگر

نذرکرده باشم گوشه گیرخلوت"یادت "باشم.

افسوس! داشتنت آن میوه کالِ بر درخت بود ،که برای رسیدن فقط تحمل مرا کم داشت..

فقط......

عزیزانتون سلامت و شاد باشند...