هوا بس ناجوانمردانه سرداست

سلام.لطفا متن زیر رو بادقت بخونید.

هواسرداست.من درایوانک کاشانه ام نشسته ام و اندیشگرانه به اخگرهایی که در هیمه سوز،درحال رقص هستندنگاه می کنم.نمی دانم شناسه "نگره نسبیت"را می دانید؟ولی بازگویی همین نگره ؛آغازهٔ هم اندیشی فردای من است.به به !! بوی افشانه ای با عطرمایه بهارنارنج درهواپراکنده شده است.همانی که همیشه پسندم بوده..برایم پیام نگار آمد.ولی قبل از خواندن ،باید خوشابی را که در یخ زن، گذاشته بودم،بیرون بیاورم ،در آوندی بریزم.و درزیرنورافشان با پندارش هم اندیشی فردا شروع به خوردن کنم.

من نشان پنج ستاره میدم، خدمت کسی که تمام متن بالا رو به محاوره امروز دربیاره.کمی سخت و دوراز ذهن بود نه؟ولی عزیزان باید بگم؛ این متن پرازواژه هایی اززبان فارسی ماست.با کمترین احتمال حضورواژه ای غیرفارسی!!!

باورکنید وقتی خودم داشتم می نوشتمش، بعضی جاها نفس کم می اوردم!!!

راستی چرا اینجوریه؟؟این همه "خود بیگانگی" از کجا میاد؟

البته خیلی جاها گفتم.هیچ مقاومت و تعصبی ندارم که همه واژه های غیرفارسی رو از زبانمون بیرون بکشیم.چون تقریبا عملی نیست.چراشو با یه مثال توضیح میدم.فرض کنید یه آقای ایرانی، یک همسرسوئدی می گیره.و از او صاحب فرزند میشه..طبیعیه که فرزندان از دونژاد مختلف شکل گرفته باشن..و این تفاوت ژنتیک و ادغامش ،قطعا در نسل های بعدهم،بروز خواهد کرد..

عزیزان زبان فارسی ما هم ، درطول تاریخ و به دلیل خیلی از وقایع تاریخی و حتی سیاسی مورد یک بی مهری غم انگیز به نام هجوم واژه ای، قرار گرفته.

وجود کلماتی غیر فارسی مانند:

کابین،فاکتور؛پارکینگ؛

اتاق ،باتلاق و دوقلو(که هرسه ترکی هستند)

همچنین کلماتی که ریشه روسی دارند:آسفالت ؛شاسی؛بلیط وبنززززززززززززین ?

و صدها مثال ، از این دست،گواه این ادعایند..در مورد واژه های عربی هم، اونقدر در هم آمیختگی با زبان ما دارن که می تونیم بگیم،جزیی از زبان ما شده اند.

اما چیزی که منو ناراحت می کنه اینه:متن بالارو با واژ هایی غیر فارسی معنی کنم،تا عزیزان متوجه بشن ..واین خیلی دردناکه..یادمه از یکی از هنرجوهام پرسیدم:آرمان شهر یعنی چی ؟گفت خانم نمیدونم..گفتم اگه بگم مدینه فاضله چی؟︎
گفت :اینو که بلد بودم!

دیدید؟؟یه ترکیب واژه فارسی رو با غیر فارسی معنی کردم تا متوجه شد!!

امامتن بالا...(نگفتم ترجمه متن بالا)

هوا سرداست.من دربالکن آپارتمانم نشسته ام و متفکرانه به شعله هایی که در شومینه در حال رقص هستند نگاه می کنم.نمیدانم تعریف تئوری نسبیت را میدانید؟ ولی بازگو کردن همین تئوری،اساس سمینار فردای من است.به به بوی اسپریی با اسانس بهارنارنج در هوا پراکنده شده است.همانی که همیشه سلیقه من بوده است.برایم ایمیل آمد.ولی قبل از خواندن باید کمپوتی که در فریزرگذاشته بودم بیرون بیاورم.در ظرفی بریزم،و زیر نور لوستر با خیال همایش فردا،شروع به خوردن کنم.

.................

حالا اینکه یه نفر توی هوای سرد رفته توی بالکن نشسته و تازه می خواد کمپوت یخ زده هم بخوره که ،دیگه داستانش یه چیز دیگه ست!!!،

تاهست نام عشق به دیوان آدمی

ازهر گزند وبند مبراست پارسی