چگونه چراغ گفتگو را روشن کنیم

سلام. از مدتها قبل،شاید از سال 95 تا حالا،دارم واژه جمع آوری میکنم...دیدین توی فیلم ها(یا شاید هنوز توی روستاهامون)، هیزم جمع میکنن، تا زمستون بتونن ازش گرما و روشنایی بگیرن؟؟منم دقیقا به همین دلیل اونقدری واژه جمع می کنم، تا یه روزی ، یه جایی برام چراغی روشن کنه...چراغی به نام

گنجینه واژه

این چراغ هم نور داره هم گرما...بله اگر مشعلِ واژه دستمون باشه، مسیر گفتگو رو راحت تر پیدا می کنیم...

خلاصه این واژه ها، لیست و ذخیره شدند..و گاه گاهی،باهاشون جمله می سازم...دراین پست هم قصد دارم که ،بخشی از این لیست رو تقدیم کنم...


حرف " ن"

ندا، نما، نسَب، نقاب، ندامت، نجابت، نصیحت، نشت، نهفته، نبوده، نهاد،نوید، نژند(افسرده،غمگین)، نبرد، نقد، نهد، ندار، نثار، نگار، نظر، نهر، نادر، ناز، نوروز، نفیس، نرگس، نیایش، نوازش، نمناک، نسیم، نشین، ننگین، نشان، نان، نسیان(فراموشی)، نگهبان، نهایت، ندامت(پشیمانی)، نجیب

مرا نیست کن ای ندامت نجیب

حرف"گ"

گلشن، گفتگو، گاه و بیگاه، گران، گمان، گریه، گلایه، گناه، گواه، گام، گُم، گُزید(انتخاب کرد)، گشود، گوارا، گذر، گذار،گُهر، گسست، گستر، گریز، گراز، گنجایش، گشایش، و گل

و حیفه از کلمه گل رد شم، و ترکیباتشو بهتون نگم :گل بانو، گل چهره، گلِ گلاب، گلرنگ، گلریز، گل دم، گلدار، گلدان، گلبو، گل نساء

حرف "ش"

شانه، شقایق، شیوع، شمایل(شکل و صورت)، شال، شور، شب گیر، شکر، شهر، شمس، شناس، شبنم، شیرین، شَفاعت(خواهش و پادرمیانی)، شتاب، شکیب، شوکت، شهامت، شِفا(تندرستی)، شجاعت، شکایت، شصت(60)،شست(انگشت دست)، شهد، شاید، شکار، شرر، شاداب، شادبخت، شادگار(خشنود)، شورانگیز،شایا ( نام کاربری من درویرگول، تا همین دیروز? به معنی سزاوار، شایسته)

کی خسته ست؟.....دشمن

حرف"د"

درود، داد، دمید، دوید، دلبند،درد، دانایی، دهر(روزگار دراز)، دیار، دلبر، دوا، دیانت، دست، دعا، دامن، دشت، دوران، دکان، دوری، دیر، دلنواز(این کلمه رو خیلی دست دارم)، دف، داغ، دام، دوام، دلیر، دلخواه، دیوانه، داوری، دلگشا، دبستان، دلواپس

و بالاخره چند ترکیبی که با واژه های بالا ساختم(حرف د):

دچار درد دانایی شده بود

دچار دلبری دلپسندشده است

دست به دامن دعاییم

دود درد دوری از دلش برخاست

در دامن دشت دعا پرسه میزد

دلبر دلخواه دیرین من است

به قول بزرگی: هنر خوب سخن گفتن را سه کار ضمانت کند

تمرین، تمرین، تمرین