موفقیت در DNA تو نیست

هیچ وقت روزی را فراموش نمیکنم که این کلمات را به من گفت. در کلاس ادبیات سال یازدهم بودم. آخر هفته بود. مشتاق بودم زنگ کلاس زودتر بخورد و بروم سراغ تمرین بیسبال ام. آن شب بازی مهمی داشتیم. وقتی زنگ خورد، معلم از من خواست بروم دفترش. میدانستم اوضاع جالب نیست. وقتی کنارش نشستم، برگه ی آخرین امتحان انشا را داد دست ام؛ برگه ای که نمره ای پایین تر از حد انتظارم در آن بود؛ درشت و به رنگ قرمز. به من گفت ناامید نباشم و بدانم که هر کس مهارت های متفاوتی دارد و انشا کار من نیست.

ادامه داد: ولی اگر حتی در نوشتن موفق نباشی، میتوانی در چیزهای دیگر موفق شوی؛ مثل بیسبال. مگر هفته ی پیش موفق نبودی؟ میدانستم میخواهد در حق ام ثواب کند؛ ولی در حرف های اش چیزی بود که خوش ام نمی آمد لحن اش طوری بود که انگار قبلا درباره ی این موضوع تصمیم گیری شده است؛ نه این که در آن مقطع خاص در انشا موفق نبوده ام بلکه هیچ وقت نمیتوانم در آن موفق باشم.

هیچ وقت. و وقتی از او پرسیدم جواب داد این نوع از موفقیت در DNA تو نیست، دارن. درست است قطعا DNA من خارق العاده نبود. مادرم پیش ام نبود و چند هزار کیلومتر دورتر از من زندگی میکرد. فکر میکنم پیشخدمت بود و گاهی هم در بار کار میکرد.

پدرم یک مربی فوتبال دانشگاه بود و رفتارهای بچه گانه ی خاص خودش را داشت. اگر قرار بود احتمال موفقیت ام را بر اساس پیشینه ام بررسی کنید، چیز دندان گیری نصیبتان نمی شد. معلم هم قبلا این حساب کتاب ها را کرده بود.

نه DNA من ویژه نبود ولی یک بار دیگر میگویم:

  • ریچارد برانسون خوانش پریشی داشت و دانش آموز ضعیفی بود. مدیرش به او گفته بود احتمالا کارت میکشد به زندان و همانجا می میری.
  • پدر و مادر استیو جابز دو دانشجو بودند که نمیخواستند بزرگ اش کنند. بنابراین سرپرستی اش را واگذار کردند.
  • مارک کوبان از پدری متولد شد که حرفه اش تولید روکش صندلی اتومبیل بود. اوایل در یک بار کار میکرد، بعد، کاری در زمینه‌ی فروش نرم افزار پیدا کرد که بعدها از آن اخراج شد.
  • پدر سوز اورمان مرغدار و مادرش منشی بود. سوز اوایل به عنوان یک پیشخدمت کار میکرد.
  • ژنرال بازنشسته کالین پاول در محله هارلم از پدر و مادری جاماییکایی متولد شد و نمره های پایینی در درس های مدرسه می‌گرفت.
  • هوارد شولتز، مدیر عامل استارباکس در خانه های موقت برونکس متولد شد. پدرش یک راننده کامیون بود.
  • تونی هاوک چنان بیش فعال بود که او را به خاطر مشکلات روانی آزمایش کردند.
  • باربارا کورکوران، معروف به ملکه ی شهر نیویورک، یکی از یازده فرزند والدین اش بود و به عنوان پیشخدمت شروع به کار کرد و صادقانه میگفت تعداد شغل هایی که از آنها اخراج شده از تعداد کل شغل های اغلب آدم ها در طول زندگیشان بیشتر بوده.
  • پیت کش مور، مدیر عامل سایت مشیبل، از بچگی بیمار بود و به خاطر مشکلات پزشکی دو سال دیرتر دبیرستان را تمام کرد و هیچ وقت هم دانشگاه نرفت.

برای رفتن به بخش مقالات رشد فردی کلیک کنید

کل آدمهای این لیست در شروع کار، بخت کمی برای موفقیت داشتند، ولی عکس همه شان رفت روی جلد مجله ی ساکسس. از خودم میپرسم آیا معلم های هیچ کدام شان کنارشان نشسته تا به آنها بگوید موفقیت در DNAشان نیست؟ به نظرتان اگر این حرف را باور میکردند و نمیخواستند برای ایجاد این زندگی های خارق العاده تلاش کنند، دنیای ما چه قدر با الان فرق میکرد؟

یادت باشه که DNA هیچ ربطی نداره به موفقیت. ژن‌های‌تان را فعال کنید و دست به کار شوید.

نمیدانم تا حالا کسی این موضوع را به شما گفته یا نه. سال هایی از عمرم را صرف این موضوع کرده ام که زندگی موفق ترین مردان و زنان زنده دنیا را مطالعه کنم و پیش نیازهای کارآفرین شدن را بفهمم. اجازه دهید اطمینان دهم که در طول آن سال های مطالعه، بحث جزییات مربوط به نوکلئوتیدهای DNA هیچ وقت مطرح نشده است. حتی یک بار. هرگز.

قضیه این جوری ست. مهم نیست DNAتان چیست. مهم نیست چه کسی شما را میبرد به دفترش، این شما هستید که همیشه باید تصمیم گیری کنید. تا وقتی در این دنیا زندگی میکنید خالق سرنوشت تان هستید. تصور ذهنی «آنها به دنیا آمده اند تا موفق شوند، ولی من نه» کلک تخیلات است. یعنی بدترین شکل دام و تنها راه فرار از آن، ایجاد روز به روز و ساعت به ساعت «ذهنیت سرنوشتی موفق» است.


منبع: کتاب دیوانگان ثروت ساز - دارن هاردی

امیدواریم که از این مقاله لذت برده باشید. برای مشاهده مقالات بیشتر می تونید هدفمند رو در ویرگول دنبال کنید.
نشانی سایت: hdafmandclub.com