من حدیثه سادات حسینی هستم، عاشق قهوه و بهترین دوستم کتاب! به زبان فارسی و انگلیسی مینویسم. کانال تلگرامم: https://t.me/HadisehWrites
پسر عصبانی کرهای پس از درگیری با مادرش، 6 نفر را به طرز عجیبی کشت
خانه در آتش میسوخت و رو به ریزش بود. آتشنشانها روبهروی خانه، در تلاش برای سرکوبکردنِ آتشِ خشمگین بودند که صدایِ زنیِ شصتوششساله را شنیدند:
خواهش میکنم، پسرم درون خانه است. نجاتش دهید!
آتشنشانها میدانستند هر دقیقهای ممکن است خانه سقوط کند، اما آتشنشانها در هر شرایطی آمادهی قربانیشدن برای نجاتِ کسیِ دیگر بودند.
ده آتشنشان به درونِ ساختمان رفتند و در آخر ۶ نفر از آنها جانشان را از دست دادند.
اما پسرِ خانمِ شصتوششساله، هیچوقت پیدا نشد.
او کجا بود؟ آیا وجودِ خارجی داشت؟ آیا مادرش از غیبتِ او خبر داشت؟ چه کسی آتش را شروع کرد؟

ساعتِ ۴ صبح بود، آتشنشانها نیرویِ کمکی درخواست کردند. ماشینِ آتشنشانیِ دوم هم مثلِ ماشینِ اول نمیتوانست به ساختمان نزدیک شود.
ساختمانِ آتشگرفته تنها یک ورودی داشت و بهدلیلِ پارکِ ماشینهایِ زیاد در دو طرفِ خیابان، امکانِ رد شدنِ ماشینِ آتشنشانی نبود.

پس شلنگ، کپسول های اکسیژن و هرچیزی که میتوانستند را به خودشان وصل کرده و با پایِ دوان به سمتِ محلِ آتشسوزی دویدند. یکی از نیروهایِ آتشنشانی را از زیرِ آوار بیرون آوردند. او با تمامِ صدماتی که زیرِ آوار متحمل شده بود، شروع به کندنِ چاله برای نجاتِ دیگران از زیرِ آوار کرد.
هر ماشینی که به آنها در کندنِ چاله کمک میکرد، از صفِ ماشینهایِ پارکشده در دو طرفِ خیابان رد نمیشد.
بعد از پنجاه دقیقه کندن، صدایِ فریادِ یکی از آتشنشانها را میشنوند، او را از زیرِ آوار خارج و به بیمارستان میفرستند.

تمام آتش نشان ها در سکوت به جان زمین افتاده بودند.

بعد از دو ساعت، آتشنشانِ آسیبدیده درونِ چاله رفت و اطرافِ آن را لمس کرد تا اینکه دستش به دستی خورد. دومین آتشنشان هم نجات پیدا کرد.
تا ساعتِ ۸ صبح، بقیهی آتشنشانها را هم پیدا کردند. ۶ آتشنشان از ۱۰ آتشنشان، جانشان را از دست داده بودند.
اما هنوز پسرِ زنِ شصتوششساله را پیدا نکردهاند. تا این موقع، تمامِ کُره از اخبارِ این حادثه خبر دارد.
درحال کوبیدن پتک هایشان روی زمین به صدای رادیو گوش میدادند:
آتشنشان اپاچینو، ۳۲ ساله: برای ۸ سال آتشنشان بود. آتشنشانی دقیقاً خواستهی او در زندگی نبود، اما بهخاطر کمکِ مالی به والدینش، این شغل را انتخاب کرد. یک هفتهی دیگر، با همسرش ازدواج میکردند. آخرین پیامِ او به همسرش: «من همیشه از تو محافظت خواهم کرد.»
آتشنشان اپاچینو در بیمارستان، مُرده اعلام شد.

اشک در چشمان آتش نشان ها حلقه زد و دوباره پتک به زمین کوبیدند تا پسرِ زن شصت و شش ساله را پیدا کنند.
آتشنشان کیم چانگ هیو، ۳۸ ساله: او شغلِ آتشنشانی را دوست داشت. برای داروهایی که مادرش به آن نیاز داشت، سخت کار میکرد تا ۳۰۰ دلار اضافهحقوق بگیرد.
آتشنشان کیم چانگ هیو در بیمارستان، مُرده اعلام شد.

اشک در چشمان آتش نشان ها حلقه زد و دوباره پتک به زمین کوبیدند تا پسرِ زن شصت و شش ساله را پیدا کنند.
آتشنشان تانگ هوک چان، ۳۶ ساله: او صاحبِ دو بچه بود، در کنارِ آتشنشانی، دامپزشک هم بود و همسرش همیشه قبل از کار به او تشر میزد: «عزیزم، آیا میتوانی برای اولین بار کمککننده نباشی؟ کمی استراحت کن.»
آتشنشان کیم تانگ هوک چان در بیمارستان، مُرده اعلام شد.

اشک در چشمانِ آتشنشانها حلقه زد و دوباره پتک به زمین کوبیدند تا پسرِ زنِ شصتوششساله را پیدا کنند.
آتشنشانها با خواندن دعای مخصوص، ادامه دادند:
«وقتی که برای انجام وظیفه فراخوانده میشوم، خدایا هر جا که شعلهها زبانه میکشند، به من قدرت بده تا نجات دهم.
یک زندگی، هر سنی که باشد، به من کمک کن تا کودکِ کوچک را قبل از اینکه خیلی دیر شود در آغوش بگیرم یا یک فردِ مسن را از وحشت نجات دهم.
تا هوشیار باشم تا ضعیفترین فریاد را بشنوم و به سرعت و بهطورِ مؤثر آتش را خاموش کنم.
میخواهم رسالتِ خود را انجام دهم و بهترینهایم را برای محافظت از همسایهام و
اموالش و اگر طبقِ خواستِ تو مجبور شوم جانم را از دست بدهم، با دستِ محافظِ تو خانوادهی دوستداشتنیام را برکت دهم.»
نیروی تحقیقِ آتشنشانی به صحنهی حادثه میرسد، برای اینکه بعد از این همه مدت هنوز پسر زیر آوار را پیدا نکردهاند.
تمامِ نزدیکانِ مادرِ شصتوششساله اطرافش بودند تا اینکه یکی از آنها با لحنی راحت گفت: «اوه! به من خبر دادند پسرِ زنِ شصتوششساله، در خانهی عمویش است.»
یکی از نیروهای تحقیقِ آتشنشانی، به زمین افتاد و گریه کرد. آنها شش قربانی برای پسری که در خانه نبود، دادند.


اسم پسرِ مادرِ شصتوششساله، تروی بود. او مشکلات روانی داشت و به مادرش شبِ قبل از آتشسوزی حمله کرد. مادرش به طبقهی پایین رفت تا کمی تروی آرام بگیرد؛ اما تروی یک پتو را به آتش کشید و روی تخت پرتابش کرد؛ در آخر، از ترسش، بدون دادن هیچ اطلاعی به مادرش از خانه بیرون زد.
تروی محکوم به فقط ۵ سال زندان شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اسکویید گیم در واقعیت
مطلبی دیگر از این انتشارات
زنی به مدت 12 سال در کاناپه ذوب شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
دانشجویان دانشگاه ربوده شدند تا مورد تجاوز گروهی قرار گیرند