بگذار در خیال های خام خود زندگی کنم

می دانم این دنیا جای زیبایی برای زندگی نیست

می دانم سرشار از بی رحمی ، دورویی و دروغ است

می دانم اطرافیانم تا ابد در کنار من نخواهند ماند

می دانم نباید به آنها وابسته شوم

می دانم نباید به آنها دلبسته شوم

می دانم باید رها کنم و به فکر زندگی خود باشم

می دانم نباید زندگی خود را قمار کنم

اما بگذار در خیال های خام خود زندگی کنم...

به من هیچ مگو بگذار آن گونه که دنیا را در ذهنم تصور کرده ام ببینم

بگذار به همه لبخند بزنم و لبخند آنها را به معنای خوبی برداشت کنم به من از پشت پرده آن لبخند مگو

بگذار در خیال های خام خود زندگی کنم...

بگذار همواره به دیگران توجه کنم و وجودم را وقف کمک به آنان کنم

ولی تو هیچ مگو از اینکه رفتارهایم چه افکاری را در ذهن دیگران رشد می دهد

بگذار در خیال های خام خود زندگی کنم...

بگذار خیال کنم انسانها فقط به دنبال محبت کردن به یکدیگرند و کسی نمی خواهد دیگری را به زمین بزند

بگذار خیال کنم اطرافیانم مرا با تمام وجود دوست دارند و به زور حضور مرا تحمل نمی کنند

می دانی عزیزدل

زندگی آنقدرها هم که تو فکرش را می کنی بد نیست

فقط کافی است چشمانم را قرض بگیری و به جای چشمان قهوه ای سوخته ات قرار دهی و با آنها دنیا را بنگری

چیزهای جدید و جالبی خواهی دید

حتی از دیدن قاصدکی کوچک نیز احساس شادی میکنی و با دیدن منظره بیرون از قطار اشک خواهی ریخت

آری زندگی از چشمان من همینقدر ساده است به شرطی که بگذاری

در خیال های خام خود زندگی کنم...

مرگ نتپیدن قلبمان نیست مرگ ما لحظه ایست که در آغاز پایان را انتخاب میکنیم
مرگ نتپیدن قلبمان نیست مرگ ما لحظه ایست که در آغاز پایان را انتخاب میکنیم


+نور

_ رفت

+ صدا

_رفت

+دوربین را اما بگذار خاموش بماند

بگذار همه چیز را آن گونه که می خواهم به خاطر بسپارم نه این گونه که اتفاق می افتد