حالا من اینجام

حالا من اینجام حتی دستمم به نوشتن نمیره میخوام تا این حس تازه هست براش گریه کنم

حالا من اینجام بعد از ۵ ماه تلاش ، بدون هیچ دست آوردی

حالا من اینجام با حس پوچی و سرگردونی باید سر و کله بزنم

به اینکه بعد این باید چیکار بکنم فکر کنم

به اینکه دیگه هدفی برام نمونده ، به اینکه آیا واقعا ارزششو داره ؟ به اینکه من واقعا میتونم ؟

میدونین خیلی برنامه ریخته بودم خیلی زیاد ، تا تهش رفته بودم

ولی شاید بعضیا درست میگن که نباید تو دروغی که برای خودت ساختی زندگی کنی

من خیلی تو خیالهام پرسه میزدم ، خیلی از خودم توقع داشتم و همین رو بهونه خیلی از کارهایی که توشون خوب نیستم میکردم

میگفتم چون رو فلان چیز تمرکز کردم نمره خوبی تو فیزیک نگرفتم

چون رو فلان چیز تمرکز کردم نمره دینی افتضاحی دارم ولی الان که تموم شده چیکار کنم ؟ الان که تموم شده چی بگم ؟ چجوری خودم رو قانع کنم ؟

چجوری هنوز به خودم امیدواری بدم که تو میتونی؟ تو بلدی فقط مشغله زیادی داری ؟


( چند روز نیازه تا دوباره به حالت اولیه برگردم و ادامه بدم به این مسیر )

(اینکه فردا باید برم مدرسه و با خیلیا چشم تو چشم شم و مجبور شم لبخند بزنم

یا مجبور باشم تو جمع دوستام با صدای بلند بخندم خیلی تو مخه )