در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
دل تنگ 02/11/11
در غروبی گریه کردم، هیچ کس یادم نکرد
آرزوی مرگ گردم، مرگ هم یادم نکرد
هعی!... دلم تنگ شده براش... نباید بشه ولی شده... میدونی... اون روز که بهم گفتی امیر دیگه حسش نیست فهمیدم تموم شده ام. تاریخ انقضام گذشت، نه؟... مگه چیکار کردم که یهویی گذاشتی منو کنار؟ غیر این بود که قول دادم درس بخونم؟ قول دادم آدم شم؟
خیلی دلم میخواد فحشت بدم ولی نمیتونم چون عاشقتم...
دلم میخواست نفرینت کنم اما نه!... بهترین زندگی رو خودم برات آرزو کردم. حتی بدون منم که هستی بهترین زندگی رو داشته باش... میدونی؟... من رو بیخیال. مواظب خودت باش! میخواستم بهترین رو برات بسازم... هعی... بیخیالش :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
بدون اتصال
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفینامه 03/04/07
مطلبی دیگر از این انتشارات
خدایا صدای مرا میشنوی؟