از استکانی که سالها پیش شکستی هنوز شراب میریزد، استکان قلم شکستهی من است که خونش بند نمیآید...🥀
دنیای خاکستری
دنیای خاکستری
پر از احساسات نا هموار
درد و دل های بیکران و زندگی ناهماهنگ
دنیای خاکستری من این چنین سیاه شد
با ادمهایی که نه میشد حذفشان کرد نه میشد ترک.....
دنیای سیاه من این چنین رنگ خون گرفت با دوستان نا سازگاری که نه میتوانست دوستشان نداشت نه میشد قبولشان کرد
و دنیای خونینم آنگونه شد که از من فردی افسرده ساختند
افسردهای که حالش از مرغان مریض هم بدتر و از گوسفندان قربانی نیز قدمی انطرف تر بود
افسردگی آنگونه مرا داغان کرد و همانگونه از پای در آورد توضیح دادن پرحرفی بیش نیست
فقط خواستم آرام شوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
reborn star
مطلبی دیگر از این انتشارات
می ترسم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
...🔗🌚