یک آدم معمولی و کنجکاو، همین
پادکست اپیتومیبوکس (Epitomebooks) و تاریخی که دردناک است
قسمت 18 از پادکست اپیتومیبوکس (Epitomebooks) با خلاصه کتاب "اختناق ایران" نوشته "مورگان شوستر" و ترجمه "حسن افشار" منتشر شد. این قسمت به نظرم یکی از بهترین قسمتهای اپیتومیبوکس بود و از شنیدنش لذت بردم. موضوع کتاب آنقدر جذبم کرد که در ردیف کتابهایی که باید تهیه کنم، قرار گرفت تا در اولین فرصت کتاب را بخرم و بخوانم.
این قسمت از پادکست اپیتومیبوکس، من را به یاد قسمت دوم از پادکست هیستوری پنل انداخت. قسمت دوم پادکست هیستوری پنل با عنوان نوز بلژیکی به کارهای این مستشار بلژیکی در ایران و مشخصاً در گمرکات ایران اشاره دارد و از لحاظ زمانی خیلی به اتفاقات کتاب اختناق ایران و زمان مورگان شوستر نزدیک است. در پادکست هیستوری پنل از کتاب اختناق ایران هم به عنوان منبع یاد شده است و در کتاب اختناق ایران از نوز بلژیکی و در نهایت موسیو مورنارد بلژیکی که در آن زمان گمرک را در اختیار داشت، یاد میشود.
پیچیده شد؟ پیچیده نیست، مظفرالدین شاه که به سلطنت میرسد، اوضاع مالی مملکت به سامان نبوده است. رجل سیاسی کشور یا سمت روس یا سمت انگلیس غش میکردند و منافع آنها را بر منافع مملکت ترجیح میدادند. به قول مورگان شوستر که ما در ایران طبقه حاکم حرفهای (دائمی) داریم. در مناسب مختلف مدت زیادی نمیمانند ولی هیچ وقت هم از مناسب دور نمیمانند. برای همین به محض رسیدن به منسبی، تا جا داشته، بار خودشان را میبستند و فکر باقی ماندن و پاسخگویی و این قرتی بازیهای امروزه نبودند.
در زمان مظفر الدین شاه، امین الدوله (پدربزرگ علی امینی) صدر العظم بود و برای سر و سامان دادن به امور گمرکی کشور، اقدام به استخدام مستشار از کشور بلژیک کرد. دوست نداشت به او برچسب انگلوفیل و روسوفیل زده شود، برای همین به سمت بلژیکیها رفت. نوز هم در مدتی کوتاه امورات گمرک را سروسامان داد و عایدات گمرک افزایش یافت. اما...
اما شاه دلش فرنگ میخواست. با قرض از روس و انگلیس و بستن قراردادهایی که مصداق بارز فروش مملکت بود، برای شاه ایران امکانات سه سفر اروپایی را فراهم کردند. تمام عایدی گمرک ایران که به خاطر کارهای نوز افزایش یافته بود، پیش پیش اموال دولت روسیه شده بود به جای قرض سفر شاهنشاه. در پادکست هیستوری پنل، معاد طبری به خوبی اشاره میکند که وقتی در قرض آخر برای سفر سوم شاه به فرنگ، مبلغی که قرض گرفته بودند، کم بود، مدت اقامت شاه در فرنگ هم کم شد. یعنی شاه مملکت، تا وقتی که پول داشته، در فرنگ میمانده و وقتی پولشان ته میکشیده، بازمیگشتند.
بعد از مرگ مظفرالدین شاه و به قدرت رسیدن محمدعلی شاه، اوضاع مملکت بهم ریخت. محمدعلی شاه بنای کنار آمدن با مشروطه را نداشت و پشتش به دولت فخیمه روس گرم بود. داستان محمد علی شاه را بگذاریم به وقت پادکستی دیگر. اما بعد از محمدعلی میرزا، احمد شاه به سلطنت رسید و به خاطر صغر سن، برایش نایب السلطنه انتخاب کردند. قدرت به دست مشروطه خواهان افتاد و این جماعت نو طلب و ترقیخواه این بار برای سر و سامان دادن به امور مالی کشور، دست به دامان آمریکا شدند. و این شروع کار مورگان شوستر در ایران بود.
مورگان شوستر روی هم رفته هشت ماه در ایران ماند. هشت ماه در هر اشلی که نگاه کنیم، کم است اما نامش در تاریخ ماند. شوستر اقداماتی انجام داد، برای بهبود امور مالی کشور. از جمله بودجه بندی و لوایح مالی که حداقل فایدهی این لوایح خارج کردن بیت المال از حالت بیدر و پیکری بود. هر شازده قاجاری برای خودش مقرری داشت، هر کس که به وزیر مالیه نزدیک بود، مقرری داشت و هر کسی که در دولت پول میخواست، عایدی داشت. از اینها گذشته حقوق کارمندان دولت و قسط انواع و اقسام قرضها هم هیچ وقت به موقع پرداخت نمیشد.
شوستر در همان مدت کوتاه اقدامات خوبی انجام داد، حالا تمام کسانی که به واسطه کارهای او، از سفره پهن شدهی قاجار بی بهره بودند، دشمنش شدند. این حساب و کتاب درست و درمان، به نفع دولت روس هم نبود.
توضیح داستان روسیه و اولتیماتوم به دولت ایران جهت اخراج شوستر خارج از حوصله این یادداشت است. به نظرم به محتوای پادکست دو نکته را باید برجستهتر دید.
اول، غم و بغض ما بعد از بیشتر از صد سال برای کشورمان است. رفتار دولتمردان که جز خودشان و منافعشان چیزی را نمیدیدند. دردناک است گوش دادن به این تاریخ و این حاکمان. پیروز شدند اما ذلیل بودند.
دوم وقتی که قرار است اولتیماتوم روس به امضای مجلس برسد. یک نماینده روحانی بلند میشود و با آگاهی به این که چارهای ندارد جز پذیرش اولتیماتوم روسیه، به باقی نمایندگان میگوید: حالا که ظاهرا ارادهی خداوند بر این قرار گرفته که آزادی و استقلال ما را به زور از چنگمان درآورند نگذاریم با امضای خودمان باشد! شکست خوردند، اما آزاده بودند.
از این قسمت پادکست اپیتومی بوک لذت بردم و پیشنهاد میکنم که قسمت دوم هیستوری پنل را هم گوش کنید، به این خاطر است که حداقل آن اشتباهات را دوباره در مورد خودمان مرتکب نشویم. همین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادکست رواق - من از مرگ میترسم
مطلبی دیگر از این انتشارات
گزارش اجرای زنده پادکست پرچم سفید
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرور هفتگی پادکست های فارسی (16 تا 22 آذر 98) - کارمای خانه پدری