عوامل مؤثر در شکل گیری تعارض میان اخبار معلوم الصدور

نویسنده: حمزه علیجانی احمدآبادی
مجله مدرسه‌ای اندیشه پژوه - شماره اول/آذر 1403

چکیده

مبین و مفسر حقیقی احکام امامان معصومی هستند که در عصمت ایشان از خطا و اشتباه هیچ گونه شکی وجود ندارد ولی با این وجود، ملاحظه می شود که در میان احادیث معلوم الصدوری که از ایشان برای تبین احکام شریعت به ما رسیده معظلاتی مثل تعارض، تباین ، تنافی و تضاد وجود دارد که از طرفی هرگز با عصمت ایشان در این امر خطیر سازگاری ندارد و از طرف دیگر وجود این معظلات در میان آن احادیث نقل‌شده غیر قابل انکار است و این خود دستاویزی برای هجوم طعنه‌ها از ناحیه مخالفین به مکتب تشییع شده است تا جایی که برخی به خاطر وجود این تعارضات و نیافتن راه حلی برای آن در حقانیت این مکتب دچار تردید و سردرگمی شده بلکه بعضی به همین خاطر از مکتب تشییع خارج شده‌اند و حال آنکه منشأ پیدایش بعضی از این معظلات از ناحیه خود ائمه (علیهم‌السلام) به عنوان آسیب‌های حدیثی به پیروان وشیعیان گوشزد شده است و برخی را نیز علمای آگاه به تاریخ تدوین حدیث، مانوس به روایات و آشنا به لسان اهل‌بیت علیهم السلام در کتب روایی، فقهی و اصولی، رجالی و تاریخی خود بیان کرده‌اند. ما در این گفتار با روش کتابخانه‌ای به جمع‌آوری و تبین بعضی از این عوامل موجود درکتب روایی، فقهی و اصولی رجالی و تاریخی علماء شیعه می‌پردازیم و اثبات می‌کنیم که وجود این معارضات تماما منشأ خارجی دارد و نقصی از این ناحیه متوجه حضرات معصومین (علیهم السلام) و مکتب سترگ تشییع نیست .

واژگان کلیدی:
تعارض، نقل معنا، تقیه، قرینه، تحریف.

مقدمه

از جمله شبهاتی که ممکن است به ذهن آشنایان با احادیث صادرشده از معصومین (علیهم السـلام) خطور کند، وجود تعارض بین این نصوص است. در حالی‌که بر اساس اعتقادی که ما به عصمت حضرات معصومین (علیهم السـلام) داریم وجود چنین تعارضی قابل قبول نیست؛ زیرا ازطرفی أهل‌بیت (علیهم السـلام) که مبین و مفسر حقیقی احکام شریعت هستند از هرگونه خطا و اشتباه در این امر خطیر مبرا هستند و از سویی وجود تعارض میان نصوص نقل‌شده از ایشان قابل انکار نیست.

وجود این شبهه از قدیم مورد توجه موافقین و مخالفین مکتب تشییع بوده است، مخالفین با اطلاع و آگاهی از وجود این معارضات راه را برای واردکردن طعنه‌ها به مکتب تشییع هموار دیده و زبان به طعنه و تنقیص آن مکتب گشوده‌اند؛ که مکتب تشییع مکتبی است پر از تناقضات در روایاتی که از سوی پیشوایان آنها صادر شده است.

برخی برای دفع این شـبهه به بیراهه رفته و گفته‌اند ائمه (علیهم السلام ) هم مثل سایر مجتهدین و فقها هسـتند و فرمایشات صادره از آنها چیزی جز نظرات اجتهادی و فقهی آنها نیست و همانطور که بین نظرات فقهاء وجود اختلاف امری کاملا طبیعی و معمولی است، وجود تعارضات بین نصوص صادره از ایشان نیز امری معمول و طبیعی است ولی این پاسخ هرگز با اعتقاد به عصمت آن بزرگواران از هرگونه خطا واشتباه سازگار نیست. برخی از بزرگان شیعه هم مثل مرحوم شیخ طوسی (متوفی 460 ق) به منظور پاسخ به این شبهه و حفظ شأن و منزلت ائمه معصومین علیهم السلام به عنوان امام و پیشوای مصون از خطاء و اشتباه، کتابی مجزا با عنوان «تهذیب الاحکام» نگاشته و عواملی که باعث بروز تعارض میان نصوص منقول شده است را بررسی کرده‌اند (ایشان در مقدمه تهذیب الاحکام آوره‌اند : «ذَاكَرَنِي بَعْضُ الْأَصْدِقَاءِ أَيَّدَهُ اللَّهُ... مَا وَقَعَ فِيهَا [ الاخبار و الاحادیث]مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّبَايُنِ وَ الْمُنَافَاةِ وَ التَّضَادِّ حَتَّى لَا يَكَادُ يَتَّفِقُ خَبَرٌ إِلَّا وَ بِإِزَائِهِ مَا يُضَادُّهُ وَ لَا يَسْلَمُ حَدِيثٌ إِلَّا وَ فِي مُقَابَلَتِهِ مَا يُنَافِيهِ حَتَّى جَعَلَ مُخَالِفُونَا ذَلِكَ مِنْ أَعْظَمِ الطُّعُونِ عَلَى مَذْهَبِنَا وَ تَطَرَّقُوا بِذَلِكَ إِلَى إِبْطَالِ مُعْتَقَدِنَا... حَتَّى دَخَلَ عَلَى جَمَاعَةٍ مِمَّنْ لَيْسَ لَهُمْ قُوَّةٌ فِي الْعِلْمِ وَ لَا بَصِيرَةٌ بِوُجُوهِ النَّظَرِ وَ مَعَانِي الْأَلْفَاظِ شُبْهَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ رَجَعَ عَنِ اعْتِقَادِ الْحَقِّ لِمَا اشْتَبَهَ عَلَيْهِ الْوَجْهُ فِي ذَلِكَ وَ عَجَزَ عَنْ حَلِّ الشُّبْهَةِ فِيهِ... أَنَّهُ إِذَا كَانَ الْأَمْرُ عَلَى هَذِهِ الْجُمْلَةِ فَالاشْتِغَالُ بِشَرْحِ كِتَابٍ يَحْتَوِي عَلَى تَأْوِيلِ الْأَخْبَارِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَحَادِيثِ الْمُتَنَافِيَةِ مِنْ أَعْظَمِ الْمُهِمَّاتِ فِي الدِّينِ وَ مِنْ أَقْرَبِ الْقُرُبَاتِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لِمَا فِيهِ مِنْ كَثْرَةِ النَّفْعِ لِلْمُبْتَدِي وَ الرَّيِّضِ فِي الْعِلْمِ» (طوسی، 1407ق: مقدمه). و برخی دیگر مثل مرحوم کلینی ( متوفی 329ق) یا مرحوم طبرسی ( متوفی 588ق) بابی از ابواب کتب و جوامع حدیثی خود را اختصاص به این کار قرارداده و ابوابی با عناوینـی مثل «باب اختلاف الحدیث» (کلینی، 1407ق: 1/ 62) یا «باب علل اختلاف اخبـار و....» (طبرسی، 1403ق: 2/ 220؛ كِتَابِ الْعِلْمِ، الْبَابِ 29، بَابُ عِلَلِ اخْتِلَافِ الاخبار) را تدوین نموه‌اند و درصدد پاسـخ به این شبهه برآمده‌اند.

برخی از علماء اصولی هم در ضمن مباحث مربوط به تعادل و تراجیح و بیان فرق میان تعارض و تزاحم به مناسبت به تبیین عوامل موثر در شکل‌گیری تعارضات میان اخبار معلوم الصدور پرداخته‌اند. به عنوان مثال مرحوم شهید صدر (ره) در کتاب بحوث فی علم الاصول تالیف مرحوم هاشمی شاهرودی (1426ق: 7/ 28) به مواردی اشاره فرموده اند) ما مجموعه‌ای از این عوامل را که در کتب روایی، فقهی و اصولی بیان شده است را یکجا جمع‌آوری نموده و با ذکر مثال‌هایی برای هرکدام به تبین و توضیح آنها می‌پردازیم.

عوامل مؤثر در شکل‌گیری تعارض

1. پیشـینه ذهنی نامناسـب مسـتنبط

در بسیاری از موارددرواقع و نفس الامر هیچ‌گونه تعارضی بین نصوص وجود ندارد ولی ممکن است کسـی که با پیشینه ذهنی نامناسبی که بر فضای ذهنی او حاکم است به سراغ روایات برود و میان آن‌ها تعارض ببیند که این پیشینه ذهنی نامناسب براثر عوامل متعددی حاکم بر فضای ذهنی مستنبط از روایات می‌شود .

از عواملی که پیشینه نامناسبی را حاکم بر فضای ذهنی مستنبط می‌کند و او را در فهم صحیح از روایت به خطا می‌اندازد ناآشنایی به لغت، ظرایف و دقائق آن است . به‌طور مثال چه‌بسا ممکن است لغتی بر اثر گذر زمان از معنای اولیه (و زمان صدور روایت) خود به معنای جدیدی انتقال‌ یافته باشد ولی مستنبط از این تغییر معنا اطلاع نداشته و روایت را بر اساس معنای جدید درنظر بگیرد و درنتیجه شاهد وقوع تعارض میان نصوص خواهد شد (هاشمی شاهرودی 1426ق: 7/ 29).

2. عدم ملاحـظه حالات روای

در بعضی از موارد احکام شرعیه بر اثر حالات مختلف مکلف از حیث علم و جهل، نسیان، عذر و... تغییر می‌کند لذا در بعضی از موارد حضرات معصومین (علیهم السلام) با ملاحظه این مهم به سوالات سائل پاسخ متناسب با حالت سائل را بیان می‌فرمودند و وظیفه شرعیه مقرره بر اساس آن حالت خاص سائل را تبین می‌کردند ولی متاسفانه موقعی که آن سائل می‌خواسته پاسخ امام (علیه السلام) را برای دیگران نقل‌کند بدون توجه به اینکه امام (علیه السلام) این پاسـخ را برای آن حالت خاص بیان فرموده، پاسـخ امام (علیه السـلام) را به صورت مطلق برای دیگران بیان می‌کرد و همین کار او باعث بروز تعارض این روایت با روایاتی می‌شد که در آنها همان امام یا معصوم قبلی یا بعدی (علیهم السلام) از ابتدا پاسخ را به صورت مطلق بیان فرموده یا می‌فرمودند تا جایی که در بعضی از مواردی که اصحاب علت تعارض بعضی از اخبار را بر حضرات معصومین عرضه می‌کردند ایشان به همین نکته تنبه می‌دادند. به عنوان نمونه در این روایت به نکته فوق به خوبی اشاره شده است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَـيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ قَالَ حَدَّثَنِي سَلَمَةُ بْنُ مُحْرِزٍ أَنَّهُ كَانَ تَمَتَّعَ حَتَّى إِذَا كَانَ‏ يَوْمُ‏ النَّحْرِ طَافَ‏ بِالْبَيْتِ‏ وَ بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى مِنًى وَ لَمْ يَطُفْ طَوَافَ النِّسَـاءِ فَوَقَعَ عَلَى أَهْلِهِ فَذَكَرَهُ لِأَصْحَابِهِ فَقَالُوا فُلَانٌ قَدْ فَعَلَ مِثْلَ ذَلِكَ فَسَـأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَمَرَهُ أَنْ يَنْحَرَ بَدَنَةً قَالَ سَلَمَةُ فَذَهَبْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَـأَلْتُهُ فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْكَ شَيْ‏ءٌ فَرَجَعْتُ إِلَى أَصْحَابِي فَأَخْبَرْتُهُمْ بِمَا قَالَ فَقَالُوا اتَّقَاكَ وَ أَعْطَاكَ مِنْ عَيْنٍ كَدِرَةٍ فَرَجَعْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ إِنِّي لَقِيتُ أَصْحَابِي فَقَالُوا اتَّقَاكَ فَقَدْ فَعَلَ فُلَانٌ مِثْلَ مَا فَعَلْتَ فَأَمَرَهُ أَنْ يَنْحَرَ بَدَنَةً فَقَالَ صَدَقُوا مَا اتَّقَيْتُكَ وَ لَكِنْ فُلَانٌ فَعَلَهُ مُتَعَمِّدا وَ هُوَ يَعْلَمُ وَ أَنْتَ فَعَلْتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ فَهَلْ كَانَ بَلَغَكَ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا كَانَ بَلَغَنِـي فَقَالَ لَيْـسَ عَلَيْكَ شَـيْ‏ءٌ» (طوسى، 1407ق: 5 / 486).

مستفاد از روایت فوق چنین است که سلمه بن محرز نقل می‌کند که مشغول به حج تمتع بودم تا اینکه روز عید قربان فرا رسـید. در آن روز طواف بیت و سعی بین صفا و مروه را به جا آوردم و در حالیکه اعمال طواف نسـاء را انجام نداده بودم به سرزمین منا بازگشتم و با زوجه خود هم‌بستر شدم . بعد از آن متوجه شدم که طواف نساء را انجام نداده‌ام شرح حال خود را برای اصحاب بیان کردم و از آنها تقاضا کردم وظیفه مرا در قبال این واقعه بیان کنند اصحاب در پاسخ به درخواست من گفتند مثل همین واقعه که برای تو اتفاق افتاده برای شخص دیگری نیز اتفاق افتاده بود و ما وظیفه او را از امام صادق (علیه السلام) سوال کردیم ؛ امام (علیه السلام) در پاسخ امر به نحرکردن یک شتر کردند.سلمه‌بن محرز ادامه می‌دهد با این حال به محضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شدم و سوال خود را مجدد از ایشان پرسیدم؛ امام در پاسخ فرمودند در قبال این واقعه چیزی بر عهده‌ات نیست. آنچه را حضرت بیان فرموده بودند برای اصحاب نقل کردم ایشان گفتند که لابد حضرت این جواب را از روی تقیه بیان فرموده‌اند؛ سلمه ادامه می‌دهد دوباره به محضر حضرت رسیدم و آنچه را اصحاب در مورد حمل جواب اخیر امام بر تقیه و پاسخ اولی اصحاب در مورد وجوب نحر بدنه را برای امام بازگو کردم؛ امام در پاسخ فرمودند آنچه اصحاب گفته‌اند صحیح است و جوابی هم که به تو دادم از روی تقیه نبوده، منتهی باتوجه به این نکته‌ای که اضافه می‌کنم تعارضی میان دو جواب وجود ندارد در مورد آن شخص که نحر بدنه واجب شد به خاطر این بود که از روی تعمد و علم به مساله چنین کرده بود ولی برتو که چیزی واجب نشد به خاطر این است که تو در مورد این مساله جاهل قاصر هستی.

از روایت فوق به‌خوبی می‌توان دریافت که اصحاب جواب امام (علیه السلام) را برای سلمه نقل کرده‌اند بدون التفات به احتمال دخالت حالتی که فلانی بر آن حالت بوده (یعنی حالت تعمد و علم به مساله) پاسخ امام (علیه السلام) را بصورت مطلق برای سلمه نقل کرده‌اند و سلمه نیز در نقل پاسخ امام (علیه السلام) دچار همین بی‌توجهی شده است که در نتیجه تعارضی بین دو نص حادث شده و اصحاب برای رفع تعارض به وجود آمده پاسخ دوم را حمل بر تقیه کرده‌اند که در نهایت امام (علیه السلام) تنبه به نقش حالات سائل در اختلاف احکام می‌دهند .

3. از بین رفتن قرائن لفظیه و حالیه

در زمان صدورِ روايات، قرائنى همراه آن بوده خصوصاً قرينه سياق كه با تقطيع روايات یا غفلت راوی اين قرائن ضايع شده و بین نصوص تعارض به وجود می‌آید: «من جمله ما یکون سببا فی نشوء التعارض بین النصوص ایضا ضیاع کثیر من القرائن» (هاشمی شاهرودی 1426ق: 7 / 30).

به عنوان مثال نبوی منقول به این عبارت است که «انت و مالک لابیک» (شیخ حرعاملی 1409ق: 17/ 263) که فقهاء با استناد به این روایت که مجرد از سیاق و قرائن همراه آن است ولایت أب در مساله معروف ولایت پدر در تصرف در مال فرزند صغیرش را اثبات می‌کنند در حالیکه به همراه این روایت قرائنی وجود داشته که با ملاحظه آن قرائن مدلول روایت از اساس تغییر می‌کند و چنین حکم شرعی از آن قابل استنباط نیست و نهایت چیزی که از روایت با لحاظ قرائن همراه آن استفاده می‌شود یک مساله اخلاقی و تنبه به مقام بالای پدر است.

در روایتی از حسین‌بن ابی‌العلاء حضرت امام صادق (علیه السلام) به همین نکته اشاره فرموده و اصل روایت «انت و مالک لابیک» را به همراه قرائن و سیاق همراه روایت چنین بیان می‌فرمایند که: «جاء في رواية الحسين ابن أبي العلاء أنه قال: «قُلتُ لأبي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام: ما يَحلّ للرّجُلِ مِن مال وَلِدِهِ؟ قال: قُوتُهُ بِغَيرِ سرَف إذَا اضطرّ إليهِ. فَقُلتُ لَهُ قولُ رَسولِ اللَّه صلى اللَّه عليه و آله للرّجُلِ الّذي أتَاهُ فَقَدّمَ أبَاهُ فَقَالَ لَهُ: أنتَ وَ مَالُكَ لأَبِيكَ فَقَالَ: إنّما جَاءَ بِأبِيهِ إلى النّبيّ صلى الله عليه و آله فَقَالَ: يا رَسُولَ اللَّهِ هذَا أبِي ظَلَمَنِي مِيراثي مِن أمّي، فَأخبَرَهُ الأبُ أنّهُ قَد أنفَقَهُ عَلَيهِ وَ عَلى نَفسِهِ. فَقَالَ النّبيّ صلى الله عليه و آله:أنتَ وَ مَالُكَ لأبِيكَ، وَ لَم يَكُن عِندَ الرّجُلِ شئ، أوکَانَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَحبِسُ الأبَ للابنِ؟» (همان).

بر اساس روایت فوق حسین‌بن ابی‌العلاء میان پاسخ امام (علیه السلام) به سوالش با روایت نبوی مجرد از قرائن تهافت و ناسازگاری احساس می‌کند؛ زیرا اگر روایت را مجرد از سیاق آن لحاظ کنیم، ولایت پدر بر اموال فرزند بلکه بر نفس فرزند قابل استفاده است، در حالیکه حضرت در پاسخ به سوال «ما يَحلّ للرّجُلِ مِن مال وَلِدِهِ؟» چیز دیگری فرمودند که اصلا سازگار با ولایت پدر بر اموال فرزند بلکه بر نفس فرزند نیست، لذا حضرت برای اینکه این تهافت و ناسازگاری بدوی شکل‌گرفته در ذهن حسین‌بن ابی‌العلاء را برطرف کنند روای را متوجه به این نکته می‌کنند که درست است که نبوی معروف از پیامبر(صلی الله علیه و آله) صادر شده ولی محفوف با سیاقی بوده که به همراه روایت نقل نشده است و همین منشاء تهافت میان پاسخ امام (علیه السلام) با آن نبوی شده است.

حضرت (علیه السلام) سیاق مفقود در روایت را چنین نقل می‌فرمایند که پسری به همراه پدرش به محضر رسول الله شرفیاب شدند، پسر از پدرش نزد رسول خدا شکایت کرد و به عنوان تظلم و دادخواهی به رسول خدا عرضه داشت که این پدر در میراثی که از مادرم به من ارث رسیده بوده به ناحق دخل و تصرف کرده است در این هنگام پدر به عنوان رفع اتهام از خود عرضه داشت آن سهم الارث را برای نفقه خودش و خودم هزینه کردم، در اینجا بود که پیامبر برای آشتی دادن این پدر و پسردر حالی که نزد پدر هیچ چیزی باقی نمانده بود خطاب به پسر فرمودند: «أنتَ وَ مَالُكَ لأبِيكَ» و در ادامه فرمودند که آیا انتظار داری رسول خدا پدر را به خاطر شکایت پسر، حبس کند؟ أوکَانَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَحبِسُ الأبَ للابنِ؟ این به دور از ادب است ... .

همانطور که ملاحظه می شود با این توضیح امام (علیه السلام) آن تهافت و تعارضی که میان پاسخ امام(علیه السلام) به سوال حسـین بن ابی العلاء و روایت نبوی وجود داشت دفع می شود زیرا از نبوی معروف هیچـگونه ولایت پدر بر اموال فرزند فهمیده نمی‌شود .

تنها چیزی که در اینجا باقی می‌ماند این است که با وجود این مشکل تمام روایات ما دچار اجمال می‌شوند زیرا در هر موردی احتمال اینکه قرینه ای در کار بوده باشد وجود دارد و همین باعث اجمال روایات می‌شود. برای دفع این مشکل باید گفت عمده راویان در مقام نقل روایت دقت داشته‌اند تا تمام قرائنی که دخیل در فهم روایت بوده است را بیان کنند لذا عقلاء در مواردی که راوی قرینه ای را بیان نکرده است آنرا نوعی شهادت سلبی بر نبود قرینه می‌گیرند منتهی باید توجه داشت که در همه موارد نمی‌شود احتمال قرینه را با اصالت عدم قرینه دفع کرد زیرا بعضی از قرائن از نوع قرائنی هستند که در زمان صدور روایت از مرتکزات عامه محسوب می‌شدند و آنقدر محسوس و واضح بودند که راوی از فرط وضوح عنایتی به اینکه باید این قرائن رانیز نقل کند نداشت ولی بر اثر مرور زمان و دور شدن از زمان صدور روایت آن قرائن محسوس و واضح کم‌کم از ارتکازات عامه مردم بیرون رفته و به امور نامحسوس و ناملموس تبدیل می‌شدند لذا در مواردی که احتمال چنین قرائن ارتکازیه عامه وجود دارد اگر راوی قرینه را نقل نکرد نمی‌توان آن را شهادت سلبی بر نبود قرینه قلمداد کرد .

4. نادیده گرفتن آهنگ سخن

ما در سخنان روزمره از آهنگهای متفاوت کلامی سود می‌بریم و در مقام پرسش و انکار سخن خود را با آهنگی متفاوت از هنگامی که در مقام پاسخ یا تایید هستیم بیان می‌کنیم به عنوان مثال کلمه «می‌توانی» را در مقامهای مختلف با آهنگی متفاوت از مقام دیگر بیان می‌کنیم .گاه در مقام پرسش از کسی که می‌خواهد کاری را انجام دهد با آهنگ سوال می‌پرسیم می‌توانی؟ و گاه در مقام تشویق و تحریک مخاطب با آهنگی متناسب از این کلمه بهره می‌بریم وگاه درمقام تعجب از کسی که می‌خواهد کاری را که از توانش خارج است انجام دهد با آهنگی همراه با تعجب از او می‌پرسیم می‌توانی؟ اما این آهنگ در نوشتن قابل انتقال نیست و تنها از طریق علائم مناسب به خواننده انتقال داده می‌شود . این علائم در گذشته نبوده است و از این رو گاه گفته استفهامی امام (علیه السلام)، به صورت یک جمله خبری خوانده و فهمیده شده و همین موجب پدید آمدن تعارض میان بعضی از اخبار شده است .

مرحوم شیخ طوسی (رحمه الله) از همین نکته برای جمع میان چند روایت متعارض فقهی سود برده و به یاری قابلیت حمل یکی از دو طرف تعارض بر معنای اسـتفهامی یا تعجبی و انکاری میان روایتی با روایات متعدد هم موضوع سازگاری ایجاد کرده‌است. به عنوان نمونه ایشان بعد از نقل روایت به ظاهر متعارض با سایر روایات هم موضوع فرموده‌اند: «فَأَمَّا مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ‌عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ خُطَّافاً فِي الصَّحْرَاءِ أَوْ يَصِيدُهُ أَ يَأْكُلُهُ فَقَالَ هُوَ مِمَّا يُؤْكَلُ وَ عَنِ الْوَبْرِ يُؤْكَلُ قَالَ لَا هُوَ حَرَامٌ‌ فَالْوَجْهُ فِي قَوْلِهِ ع هُوَ مِمَّا يُؤْكَلُ أَنْ نَحْمِلَهُ عَلَى التَّعَجُّبِ مِنْ ذَلِكَ دُونَ الْإِخْبَارِ عَنْ إِبَاحَتِهِ وَ يَجْرِي ذَلِكَ مَجْرَى أَحَدِنَا إِذَا رَأَى إِنْسَاناً يَأْكُلُ شَيْئاً تَعَافُهُ الْأَنْفُسُ هَذَا شَيْ‌ءٌ يُؤْكَلُ وَ إِنَّمَا يُرِيدُ تَهْجِينَهُ لَا إِخْبَارَهُ عَنْ جَوَازِ ذَلِكَ» (طوسی، 1390: 4/ 66) در اینجا عمار موسی‌ از امام صادق (علیه السلام) درباره مردی پرسید که پرستویی را در صحرا می‌زند یا صید می‌کند، آیا می‌تواند آن را بخورد؟ امام (علیه السلام) فرمود: آن از چیزهای خوردنی است؟ مرحوم شیخ طوسی (ره) در اینجا عبارت اخیر را نه بر إخبار بلکه بر تعجب حمل کرده‌اند. درحالی که این حمل خلاف ظاهر است و اگر چنین بود که شیخ فرموده است، بر راوی یا امام (علیه السلام) بود که ما را به این نکته توجه بدهند.

به هر حال این بحث نه تنها در احادیث بلکه در قرآن نیز جاری است. از جمله در مورد گفته حضرت ابراهیم (علیه السلام): «هذا ربی»، در خطاب به مشرکان و یا در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) در آیه «أیتها العیر إنکم لسارقون» مورد استفاده قرار گرفته است. عده‌ای لحن این دو پیامبر معصوم را انکاری و استفهامی دانسته و بدین وسیله ساحت مقدس آن دو بزرگوار را از دروغ پاک داشته‌اند . به عنوان نمونه مرحوم مجلسی ره در مورد این دو آیه فرموده‌اند: «لعل المراد من قولهم‏ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ‏ الاستفهام كما في قوله حكاية عن إبراهيم‏ هذا رَبِّي‏ و إن كان ظاهره الخبر و أيد ذلك بأن في مصحف ابن مسعود أإنكم بالهمزتين...» (مجلسی 1403ق: 69/ 241).

5. نقل به معنا

نقل به معنا اصطلاحی مشهور نزد محدثان بوده و به معنای نقل محتوای یک خبر، بدون اصرار بر واژه‌ها و عبارت‌های آن است. این شیوه در نقل شفاهی رایج بوده و در نقل کتبی نیز هنگام نقل غیرمستقیم به‌کار می‌رود. حضرات معصومین (علیهم‌السلام) این شیوه عقلائی را تائید فرموده و دست‌کم درغیر ادعیه، رساله‌ها و نامه‌های مکتوب، کلمات قصار و کوتاه بر آن صحه گذاشته‌اند. به عنوان نمونه به دو روایت صحیح السنداز مرحوم کلینی (ره) در کتاب شریف الكاف که صریح در این‌باره است اشاره می‌کنیم. روایت نخست از محمد بن مسلم است که می گوید: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَسْمَعُ‏ الْحَدِيثَ‏ مِنْكَ‏ فَأَزِيدُ وَ أَنْقُصُ قَالَ إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ مَعَانِيَهُ فَلَا بَأْسَ» (كلينى، 1407ق: 1/ 51) به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: حدیث را از شما می‌شنوم و سپس [هنگام باز گو کردن آن] کم و زیاد می‌کنم [حکمش چیست؟]. امام فرمودند: اگر مقصودت رساندن همان معانی [که من گفتم] باشد اشکالی ندارد.

در حدیث بعدی همین مساله را داوود بن فرقد با امام (علیه السلام)در میان می‌گذارد و می‌گوید: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أَسْمَعُ الْكَلَامَ مِنْكَ فَأُرِيدُ أَنْ أَرْوِيَهُ كَمَا سَمِعْتُهُ مِنْكَ فَلَا يَجِي‏ءُ قَالَ فَتَعَمَّدُ ذَلِكَ قُلْتُ لَا فَقَالَ تُرِيدُ الْمَعَانِيَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا بَأْسَ» (همان) به امام صادق (علیه السلام)عرض کردم: من از شما سـخنی را می شنوم و می خواهم آن را همانگونه که از شما شنیده ام روایت کنم ، اما [الفاظـش به زبانم] نمی‌آید؛ حضرت فرمودند اشکالی ندارد.

امامان معصوم (علیهم السلام) به دلائلی نقل به معنی را اجازه دادند که از مهمترین آنها تسهیل نقل و ترویج حدیث است. بی‌تردید اگر معصومین (علیهم السلام) خواستار نقل لفظی همه متون احادیث خود می‌شدند، اقدام به نقل حدیث کاهش می‌یافت و کمتر کسی حاضر به پاگذاشتن در این میدان حسّاس می‌شد تا جائی که برخی از حسن بصری نقل کرده‌اند که: اگر نقل به معنا نبود، ما حدیث نقل نمی‌کردیم. این سخن نشان از صعوبت نقل لفظی حدیث دارد به ویژه با امکانات آن زمان که همراه داشتن ابزار و ادوات ضبط و کتابت محدود و همیشه در دسترس نبوده است.

تمام مطالبی که در نقل معنا تا اینجا بیان شد مقدمه‌ای بود تا به مطلب اصلی که گستره نقل معنا و نقش آن در اجمال و یا تعارض میان نقلهاست بپردازیم. گاهی تفاوتهای ناشی از نقل معنای یک حدیث، آن نقلها را به اجمال یا تعارض می‌کشاند. اما باید به این نکته بسیار مهم توجه داشت که وقوع چنین تفاوتهایی دست‌کم در حوزه حدیث شیعه، فراوان نیست و بیشتر نقلها حتی با تفاوتهای متعدد لفظی، اختلاف معنوی مهمی با هم ندارند و این به خاطر این است که تحمّل و نقل حدیث در این حوزه بیشتر بر کتابت و قرائت نسخه ها متکی بوده است تا حفظ و نقل شفاهی. این شیوه با تاکید امامان معصوم (علیهم السلام) و به ویژه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به نوشتن سخنانشان گسترش یافت.

افزون بر اخبار پر شماری که این سفارشها را نقل کرده‌اند، گزارش‌هایی نیز از تلاش راویان برای عمل به آنها و ثبت سخنان ائمه(علیهم السلام) در دست است. مانند آنچه ابو طفیل از اما باقر (علیه السلام) نقل کرده که فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع اكْتُبْ‏ مَا أُمْلِي‏ عَلَيْكَ‏ قَالَ عَلِيٌّ ع يَا نَبِيَّ اللَّهِ وَ تَخَافُ النِّسْيَانَ قَالَ لَسْتُ أَخَافُ عَلَيْكَ النِّسْيَانَ وَ قَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ لَكَ أَنْ يَحْفَظَكَ فَلَا يَنْسَاكَ لَكِنِ اكْتُبْ لِشُرَكَائِك» ‏(صفار1404ق: 1/ 167). در برخی از این خبرها از وجود راویانی از خواصّ امامان را گـزارش می‌دهد که قلم و دواتـی آماده داشتند و عین سخنان امام (علیه‌السلام) را می‌نوشتند . به‌عنوان نمونه کشی درباره زراره چنین نقل کرده است: «دَخَلَ زُرَارَةُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّكُمْ قُلْتُمْ لَنَا فِي الظُّهْرِ والعصر عَلَى ذِرَاعٍ وَ ذِرَاعَيْنِ، ثُمَّ قُلْتُمْ أَبْرِدُوا بِهَا فِي الصَّيْفِ، فَكَيْفَ الْإِبْرَادُ بِهَا وَ فَتَحَ أَلْوَاحَهُ لِيَكْتُبَ مَا يَقُول» ‏(كشى، 1409: 144). حتی گاهی راویانی که توان کتابت نداشتند مانند ابو بصیر که نابینا بود، کاتبی برای خود استخدام کرده بود تا احادیث را در همان مجلس برایش بنویسد تاجائیکه در مجلسی که کاتبش همراهش نبود و از نام و شهر و مکانهای یاران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سوال پرسید حضرت امام صادق (علیه السلام) به فرمودند همراهت که برایت می نوشت کجاست و چون ابو نصیر گفت کاری برایش پیش آمده است امام به یکی از افراد حاضر در مجلس دستور داد که سخنان را برای ابوبصیر بنویسد.

این واقعه را محمد بن جریر طبری در دلائل الامامة از ابوبصیر چنین نقل می‌کند: «قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَخْبِرْنِي بِعَدَدِهِمْ‏ وَ بُلْدَانِهِمْ‏ وَ مَوَاضِعِهِمْ، فَذَاكَ يَقْتَضِى مِنْ أَسْمَائِهِمْ؟. قَالَ: فَقَالَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ فَائْتِنِي. قَالَ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ أَتَيْتُهُ، فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ أَتَيْتَنَا لِمَا سَأَلْتَنَا عَنْهُ؟ قُلْت نَعَمْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ. قَالَ إِنَّكَ لَا تَحْفَظُ، فَأَيْنَ صَاحِبُكَ الَّذِي يَكْتُبُ لَكَ؟ قُلْتُ أَظُنُّ شَغَلَهُ شَاغِلٌ‏(في« ع، م»: شغل شغله.)، وَ كَرِهْتُ أَنْ أَتَأَخَّرَ عَنْ وَقْتِ حَاجَتِي، فَقَالَ لِرَجُلٍ فِي مَجْلِسِهِ: اكْتُبْ لَه» ‏(طبرى آملى 1413ق: 555).

افزون بر این در بسیاری از موارد نقل به معنا میسر نیست یا کمتر به کار می‌رود. مثلا در مکاتبات که تعداد آنها هم کم نیست نقل به معنا توجیهی ندارد و یا در احادیث بلند و خطبه های حکومتی و البته طولانی مانند برخی خطبه های امیر المومنین و امام رضا (علیهما السلام) کاتبان حضور داشته‌اند و کمتر کسی به حفظ شفاهی آنها اقدام می‌کرده است . هچنین بسیاری از ادعیه، اذکار و مناجاتها، راز و نیاز امامان با خدای سبحان بوده و از این رو، کلمات آنچنان دقیق و زیبا انتخاب شده‌اند که کمتر کسی توان انتقال همان معانی را در قالبی دیگر دارد لذا علماء بزرگی چون شهید ثانی (ره) یا مرحوم مامقانی نقل معنا در اینگونه احادیث را مجاز ندانسته‌اند .

کلام شهید ثانی در الرعایة فی علم الدرایة (1408ق: 351) چنین است: «الروایة المنقولة فی المصنفات لا تغیر اصلا و إن کان بـمعناه». و سخن مرحوم مامقانی در مقباس الهدایة (1428ق: 3 / 250) چنین است: «لا کلام ظاهـرا فی عدم جـواز نقل الأحادیث الواردة فی الأدعـیة و الأذکار و الأوراد بالمعنی ، ولا تغییرها بزیادة و لا نقصان».

در احادیث کوتاه و نه چندان بلند نیز نقل لفظی بیشتر از نقل معناست؛ زیرا به یاد ســپردن سخنی شـیوا ، رسا و کوتاه ، اگر با همان شکل و واژه‌ها باشد راحتر از آن است که واژه‌ها تغییر یابد و در غالبی نو ریخته شود. بنابراین از این میان آنچه باقی می ماند درصد کمتری از روایات دستخوش نقل به معنا شده است که از آنها هم درصد تغیّر وتصرف راوی در نص روایت صادره از معصوم (علیه السلام) به حسب قدرت راوی در ضبط تمام معنا و نقل آن بدون آنکه خللی در مضمون آن رخ دهد متفاوت است . به عبارتی دیگر شرط اصلی نقل به معنا، عدم تغییر معنا و محتوای حدیث است که در واقع رکن اصلی نقل معنا و فارق آن با تدلیس، اضطراب، تصحیف و تحریف است چرا که در هیچ یک از این گونه نقلها، معنا و مقصود اصلی گوینده حدیث به درستی منتقل نمی‌شود. این شـرط با چندین نقل معتبر برخواسـته از کلام امام (علیه السـلام) است که ایشان در صورتی اجازه نقل به معنا را به راوی داده‌اند که او معنا را فهمیده و اراده کرده باشد هرچند در به خاطر آوردن و بازگو کردن عین الفاظ ناتوان باشد. به عنوان نمونه در روایت داوود بن فرقد این شرط به صراحت بیان شده است : عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أَسْمَعُ الْكَلَامَ مِنْكَ فَأُرِيدُ أَنْ أَرْوِيَهُ كَمَا سَمِعْتُهُ مِنْكَ فَلَا يَجِي‏ءُ قَالَ فَتَعَمَّدُ ذَلِكَ قُلْتُ لَا فَقَالَ تُرِيدُ الْمَعَانِيَ‏ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا بَأْس‏ (كلينى، 1407ق: 1/ 51).

اما قدرت و اسـتعداد راویان در تحقق این شرط به حسب میزان شناخت و تسـلط آنها به زبان عربی و فنون گوناگون آن؛ علم به دقائق لغت و آگاهی و توجه به ظرف صدور نص متفاوت است و هر چقدر راوی از توانای و استعداد بیشتری در این امور برخوردار باشد احتمال تغییر در آنچه برای ما نقل می‌کند کمتر و کمتر است و به عکس هر چه این توانایی کمتر باشد احتمال تغییر زیادتر می‌شود تا جایی که به نقل از شهید صدر (ره) روایات عمار ساباطی به چنین چیزی مشهور شده‌اند، به خاطر اینکه با ملاحظه و دقت در روایات منقول از ایشان نوعی از به هم ریختگی در متن و اجمال در دلالت مشهود است .

عبارت شهید صدر (ره) در بحوث در مورد روایات عمار ساباطی چنین است: «...كلما كان الراوي أعلم بدقائق اللغة و أعرف بظروف صدور النص و بيئته، كان احتمال التغيير فيما ينقله إلينا أضعف درجة و أقل خطورة. و مما يشهد على وجود هذا العامل في الروايات ما نجده في أحاديث بعض الرّواة بالخصوص من أصحاب الأئمة عليهم السلام من غلبة وقوع التشويش فيها، حتى اشتهرت روايات عمار الساباطي مثلًا، بين الفقهاء بهذا المعنى، لكثرة ما لوحظ فيها من الارتباك و الإجمال في الدلالة أو الاضطراب و التهافت في المتن في أكثر الأحيان، و قد صار العلماء يعتذرون في مقام الدفاع عن صحة ما يصح عن طريقه و عدم قدح اضطراب متنه في اعتباره، بأنه من عمار الساباطي الّذي لم يكن يجيد النقل و التصرف في النصوص لقصور ثقافته اللغوية» (شهیدصدر، 1426ق: 7/ 33).

به هر حال هرگاه راوی حدیث ،معنا را به درستی تشخیص ندهد و همان برداشت نادرست خود را در قالب الفاظی دیگر عرضه کند زمینه بروز مشکلاتی مثل تعارض میان اخبار به وجود می‌آید که اگر مجتهد یا پژوهشگر حدیث بخواهد بدون مراجعه به نقلهای مشابه و هم مضمون دیگر، بر الفاظ و عبارتهای برخی از گزارشهای نه چندان دقیق اصرار بورزد و مثلا کوهی از نتیجه‌ها را بر یک ضمیر یا تقدّم و تأخّری بارکند، با پیداشدن نخستین متن متفاوت اما مشابه، پایه استدلالش فرو می‌ریزد و روند استدلال را باید از نو بپیماید لذا برای رفع مشکل نقل به معنا ها تشکیل خانواده احادیث مشابه و هم مضمون امر لازم وضروری می‌باشد.

6. تقیه

تقیه یکی از عوامل مهم در شکل گیری تعارض میان اخبار صادره از معصومین (علیهم السلام) است چرا که اکثر ائمه معصومین (علیهم السلام) در شرایط بسیار وخیم و بحرانی بسر می بردند بگونه ای که تقیه بر ایشان از حیث قول و فعل امری واجب و ضروری می نمود و آن بزرگواراندر مواردی به خاطر مصلحتی مهمتر (مثل حفظ دماء شـیعیان: إنما جعلت التقية ليحقن بها الدم) ناگزیر از ابراز حکم بصورت مخالف و تقیه ای می‌شدند. ما در اینجا در صدد بررسـی عوامل تاریخی که منجر به اعمال تقیه از ناحیه أئمه (علیهم السلام) شده است نیستیم وتنها به تبیین گستره تقیه و نقش آن در شکل گیری تعارض میان اخبار صادره از معصومین (علیهم السلام) می‌پردازیم .

تقیـّه فقط به خاطر وجود احكام سـياسى مربوط به فرمانروايان و سـياستمداران ظالمی مثل بنی‌امیه و بنی‌عباس نبوده بلکه از احكام عامی كه به‌صورت شـعار مذهب يا گروه خاصى از مسلمين درآمده بود با اینکه هیچ ارتباطی با شئون خلافت نداشت؛ نیـز تقيّـه از ناحیه ائمه (علیهم‌السلام) اعمال می‌شد به‌گونه‌ای که به تعبیر شهید صدر (ره) احکامی که منجر به تحدی با معتقدات عامه و مخالفت با مرتکزات دینی آن‌هامی‌شد ،ازناحیه ائمه (علیهم‌السلام) صادر نمی‌شد.

با تتبع در حیات ائمه (علیهم السلام)این نکته بخوبی قابل درک است که ایشـان برای اینکه بتوانند نقش اصلی خود در تبیین احکام را ایفاء کنند با ظرافت بسـیار زیادی این نقش را بدون اینکه تنازعی اتفاق افتد به‌خوبی ایفاء می‌کردند و با اینکه به خطاء و اشتباهات مذاهب و فتاوای رایج و شایع در میان امت اسلامی آگاه بودند ولی باز مراعات مذاهب مختلفه را می‌کردند؛ در پوشش بیان و ملاحظه فتاوای شایع در عصر خویش مثل اینکه فتوای اهل عراق چنین است و فتوای اهل مدینه چنان است. و در بعضی مواقع اصرار داشتند تا آنچه را فتوا می‌دهند به اسناد به پدران بزرگوارشان به پیامبر (صلی الله علیه و آله) برسانند. ایشان با این روش مکانت و جایگاه علمی خود را به عنوان نماینده پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تبیین و بیان احکام در میان امت اسلامی حفظ می‌کردند به گونه‌ای که علماء فرق و سایر طوایف نیز به این مکانت و جایگاه والای علمی اعتراف داشتند. اما از طرفی دیگر برای این که امر برای اصحاب روشن شود بصورت آکد مخالفت با عامه را مقیاسی برای ترجیح یکی از دو روایت متعارض عنوان می‌کردند .

ایشان علاوه بر اینکه خود اقدام به تقیه می‌کردند اصحاب خویش را نیز در قول و عمل امر به تقیه می کردند تا آنها نیز بتوانند در پوشش تقیه حفظ شوند و برای بعضی از فقهاء از اصحاب فضایی برای تبلیغ و بیان احکام در آن فضاهای اختناق فراهم شود . به عنوان نمونه به دو مورد از مواردی که ائمه (علیهم السلام) اصحاب خویش را امر به تقیه می‌کردند بیان می‌کنیم: اول «الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْهُ قَالَ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ فِي الْقُنُوتِ فِي الْفَجْرِ إِنْ شِئْتَ فَاقْنُتْ وَ إِنْ‏ شِئْتَ‏ فَلَا تَقْنُتْ‏ وَ قَالَ هُوَ إِذَا كَانَ تَقِيَّةً فَلَا تَقْنُتْ وَ أَنَا أَتَقَلَّدُ هَذَا» (طوسى، 1407 ق: 2/ 161) و دیگری «وَ عَنْ حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمَ ابْنَيْ نُصَيْرٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ مُعَاذ عَنْ أَبِيهِ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ النَّحْوِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِعِ‏فَتُفْتِي النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِي‏ءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْ‏ءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ‏ بِالْخِلَافِ‏ لَكُمْ‏ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ وَ يَجِي‏ءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ يَجِي‏ءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ لِيَ اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ» (شيخ حر عاملى، 1409 ق: 16/ 223).

حاصل کلام اینکه شکی نیست که تقیه یکی از عوامل مهم در تعارض میان نصوص و اخبار مطرح است لذا است که از ناحیه ائمه (علیهم السلام) به صورت آکد مخالف با عامه را یکی از مقیاس‌ها برای ترجیح روایات متعارض قرار داده‌اند، منتهی باید توجه داشت که حمل یک روایت بر تقیه تنها در گستره تقیه اتفاق افتد و در جاهایی که این گستره وجود ندارد بی جهت روایتی حمل بر تقیه نشود.

7. دستبرد و تحریف احادیث

پدیده جعل حدیث و ورود سیل‌آسای اخبار ساختگی، از همان آغاز و در زمان پیامبر (صلی‌الله علیه و اله)، نشان‌دهنده نفوذ سودجویان فرصت‌طلب در صفوف مسلمانان است. این افراد از علاقه شدید مسلمانان به حدیث آگاه بودند، علاقه‌ای که پیامبر اکرم نیز از آن خبر داده و برای پیشگیری از سوءاستفاده سودجویان از آن تحذیر و هشدارهایی شدیدی را در حیات خود ابراز نمودند. به عنوان نمونه در این مورد فرمودند:منْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ‏ فِي‏ النَّارِ (مجلسى، 1403ق: 82/ 267).

با این وجود فرصت طلبان سود جو، از حرکت بالنده و شتابدار اسلام که قلب ها را تسخیر می‌کرد و محبت ها را جلب می کرد، سوء استفاده نموده و با همراهی نمودن با آن، چشم طمع به ریاست مادی و معنوی آن دوخته یا در پی ضربه زدن به این نفوذ چشم گیر اسلام برآمدند.

این جریان همیشگی تاریخ است که فرصت طلبان، با ورود به جرگه پیروان مذهب، مقصود پلید خود را اندک‌اندک در حقیقت ناب آن داخل نموده و گوهر پاک حق را آلوده می‌کنند. حضرت امیرمومنان (علیه السلام) در فرمایشی گوهربار از راه و روش این‌گونه جریانهای انحرافی پرده برداشـته و پیـروان خود را به عبرت از این اقدامات فرا می‌خوانند آنجا که فرمودند: «فلو أَن الباطل‏ خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و لو أن الحق خلص من لبس الباطل إنقطعت عنه ألسن المعاندین...» (نهج‌البلاغه، خطبه 50).

اگر باطل خالص بود، بر هیچ عاقلی پنهان نمی‌ماند و اگر حق خالص بود ،هیچ اختلافی نبود ؛ولکن بخشی از این و بخشی از آن گرفته و در هم می آمیزند و آنگاه که با هم عرضه می‌شوند، شیطان بر دوستانش مسلط می‌گردد و کسانی نجات می‌یابند که احسان خدا برایشان پیشی گرفته بود . از این‌رو امامان معصوم ما از سوی مخالفان و بد اندیشان مبتلابه دو مصیبت نفاق و عناد گشتند و برای حفاظت از گروه حق جویان و سرپرستی از طالبان علم حقیقی نقادی آنچه را حدیث خوانده می‌شـد برعهده گرفتند و اصحاب ویاران خویش را ترغیب به عرضـه حدیث نموده و به این نکته متوجه کردند که پیش از دریافت حدیث، مجرای آن را بررسی کنند تا جایی که حضرت امام باقر (علیه‌السلام) این موضوع را مسـتند به قرآن می‌سـازد و بررسـی نقادانه در علم را از مصادیق این آیه شـریفه «فلینظر الانسان الی طعامه» می‌داند و در پاسـخ به سؤال زید شـحام که از معنی طعام پرســیده بود فرمودند: «علمه‏ الذي‏ يأخذ عمّن يأخذه» (فيض‌كاشانى، 1415ق: 5/ 287).

در پایان به چند نمونه از روایات اشاره می‌شود که حاکی از راه‌یابی احادیث جعلی به بعضی کتب اصحاب أئمه است: «عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ‏ أَنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا سَأَلَهُ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا أَشَدَّكَ‏ فِي‏ الْحَدِيثِ‏ وَ أَكْثَرَ إِنْكَارَكَ لِمَا يَرْوِيهِ أَصْحَابُنَا فَمَا الَّذِي يَحْمِلُكَ عَلَى رَدِّ الْأَحَادِيثِ‏فَقَالَ حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا حَدِيثَنَا إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِيثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَسَّ فِي كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِي أَحَادِيثَ لَمْ يُحَدِّثْ بِهَا أَبِي فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا مَا خَالَفَ قَوْلَ رَبِّنَا تَعَالَى وَ سُنَّةَ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ ص فَإِنَّا إِذَا حَدَّثْنَا قُلْنَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص. قَالَ يُونُسُ‏ وَافَيْتُ الْعِرَاقَ فَوَجَدْتُ بِهَا قِطْعَةً مِنْ أَصْحَابِ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ وَجَدْتُ أَصْحَابَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مُتَوَافِرِينَ فَسَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ أَخَذْتُ كُتُبَهُمْ فَعَرَضْتُهَا بَعْدُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَأَنْكَرَ مِنْهَا أَحَادِيثَ كَثِيرَةً أَنْ يَكُونَ مِنْ أَحَادِيثِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَالَ لِي إِنَّ أَبَا الْخَطَّابِ كَذَبَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ كَذَلِكَ أَصْحَابُ أَبِي الْخَطَّابِ يَدُسُّونَ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا فِي كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا خِلَافَ الْقُرْآنِ ...» (مجلسى، 1403ق: 2/ 90).

از جمله دانشمندان و حدیث پژوهانی که در عرصه بررسی و شناسایی احادیث جعلی تلاش نموده مرحوم علامه‌امینی است که حدود 200 صفحه از جلد پنچم کتاب گرانسنگ الغدیر را به این موضوع اختصاص داده اند. او تعداد زیادی از جاعلین حدیث را نام برده است که به هفتصد تن می‌رسد (امینی، 1416ق: 5/ 209). هم‌چنین در سه بخش معیارهای مصدری، سند و محتوا به شناسایی احادیث جعلی پرداخته است. براین اساس از مهم‌ترین معیار‌های ساختگی‌بودن حدیث در حوزه مصدری می‌توان به اخذ حدیث از آثار وضّاعین و عدم نقل حدیث از کتب غیرمعتبر اشاره کرد. در حوزه سندی، جعلی‌بودن اصل سند، محّرف و مصحّف‌بودن راو، شهرت‌راوی به فسق، وضع و کذب، مجهول‌بودن راوی و... اشاره کرد. در حوزه محتوایی هم به مخالفت با آیات قرآن، سنت و تاریخ قطعی و موازین عقل، مسلمات مذهب و .. . باید اشاره کرد (ر.ش به محمدی، 1400).

نتیجه

شکی نیست که در خصوص جمع آوری و تصحیح و تنقیح متون نوشتاری حدیثی، اصحاب و روایان زحمات زیادی کشیده‌اند تاجایی که به فرموده مرحوم صاحب حدائق این احادیثی که به دست ما رسیده بعد از شب بیداری‌های بسیار در تصحیح آن و ذوب شدن بدنها در تنقیح آنها و بعد مهاجرت‌های طولانی که همراه با ترک دیار و اولاد و زن و فرزند، گردآوری و تدوی شده است. با این وجود از یک طرف سالیان بسیار متمادی از زمان صدور، جمع‌آوری و نگارش آنها می‌گذرد و همین امر باعث از بین‌رفتن برخی قرائن موثر در فهم متن شده است مثل قرائن، آهنگ و لحن کلام که بعضا راوی از آنها غفلت کرده یا اصلا التفات به انعکاس آن نداشته است و آنرا به وضوح واگذار کرده است یا به خاطر اجازه در نقل به معنا، راوی در انعکاس پیام معصوم قدرت کافی نداشته و پیام را به صورت کامل منتقل نکرده است ( مثل عمار ساباطی که عرب زبان نبوده و به ظرافت های کلامی اشراف کامل نداشته است) و از طرفی وجود معاندین و مخالفین در زمان صدور یا زمانهای بعد باعث شده که برخی از روایات از روی تقیه صادر شود و یا مورد دستبرد و تحریف قرارگیرد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که وجود این دو عامل نقش بسیار کلیدی در بروز تعارضات بین متون مکتوب روایی ما داشته است و الا خود کلام معصوم (علیه‌السلام) مصون از هر گونه اشتباه است و عمده این موارد با مطالعه عمیق در خصوص شناخت فضای صدور روایت و پی‌جویی از قرائن و گزارشات تاریخی و توجه به نظرات فقهاء عامه در عصر صدور روایت، قابل رفع است.

منابع

- نهج‌البلاغه (1392). ترجمه: دشتی، محمد، قم: انتشارات أمیرألمؤمنین.

- الأمینی شیخ عبدالحسین النجفی (1416ق). الغدیر فی الکتاب و السنۀ و الأدب (الطبعه الثالثه)، قم: مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه.

- زین‌الدین، الشهید الثانی (1408ق). الرعایه فی علم الدرایه (الطبعه الثانیه)، قم: مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی.

- صدر، سید محمدباقر و هاشمی‌شاهرودی، محمود (1426ق). بحوث فی علم‌الاصول (الطبعه الثالثه)، قم: دائره معارف فقه السلامی اهل البیت (علیهم السلام).

- صفار، محمدبن حسن (1404ق). بصائرالدرجات في فضائل آل محمّد (صلّى الله عليهم) (الطبعه الثانیه)، المصحح: كوچه باغى، محسن‌بن عباس‌على‏، قم: مكتبة آيه‌الله المرعشي النجفي.

- طباطبائی سید محمدکاظم (1393). تاریخ حدیث شیعه عصر غیبت (چاپ دوم)، قم: دارالحدیث.

- طبرسى، احمدبن على (1403ق). الإحتجاج على أهل اللجاج، مصحح: خرسان، محمدباقر، مشهد: نشر مرتضی.

- طبری‌آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم (1413ق). دلائل الإمامه (ط - الحديثة)، مصحح: قسم الدراسات الإسلاميه، قم: المؤسسه البعثه.

- طوسى، محمدبن‌الحسن ‏(1390ق). الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، تهران: دار الكتب الإسلاميه. ‏

- طوسی محمدبن‌حسن (1407ق). تهذیب الاحکام (الطبه الرابعه)، تهران: دارالکتب الاسلامیه.

- طوسی محمدبن حسن (1427ق). رجال شیخ طوسی، قم: جامعه مدرسین.

- عاملى شيخ حر (1409ق). محمدبن حسن‏، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، قم: مؤسسة آل‌البيت (عليهم‌السلام).

- فيض‌كاشانى، محمدبن شاه مرتضى (1415ق). تفسير الصافي، مصحح: اعلمى، حسين‏، تهران‏: مكتبه الصدر.

- کشی محمدبن عمر (1490ق). اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، مشهد: نشر دانشگاه.

- کلینی محمدبن یعقوب (1407ق). الکافی، قم: دار الکتب الاسلامیه.

- مامقانی، عبدالله (1428ق). مقباس‌الهدایه فی علم الدرایه، قم: دلیل ما.

- محمدی روح‌الله (1400). واکاوی معیارهای شناخت احادیث جعلی از متظر علامه امینی در الغدیر، پژوهشنامه علوم حدیثی تطبیقی، سال هشتم پاییز و زمستان، شماره 15.

- مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحارالانوارالجامعه لدررالاخبارالائمه (ع) (الطبعه الثانیه)، بیروت: دار إحياء التراث العربي.

- مسعودی عبدالهادی (1391). در پرتو حدیث، قم: دارالحدیث.

نویسنده: حمزه علیجانی احمدآبادی
مجله مدرسه‌ای اندیشه پژوه - شماره اول/آذر 1403