بذارید بهش فکر کنم. طبقهبندی مطالب در «انتشارات».
اسطورهها و افسانههای کهن فنلاند و حماسهٔ ملی کالوالا
مقدمه
فنلاند سرزمینی با میراث اسطورهای غنی است که ریشه در باورهای مردمان باستانی آن سرزمین دارد. مردمان فنلاند – از جمله قوم فین (فنلاندیهای باستان) و لاپها (مردمان سامی) – پیش از مسیحیت دارای افسانهها، اسطورهها و سنتهای شفاهی گستردهای بودند که دنیای طبیعی پیرامونشان را تبیین میکرد . این باورها و قصههای کهن که سینهبهسینه نقل میشدند، بعدها الهامبخش گردآوری حماسهای ملی به نام کالوالا شدند. کالوالا حماسهای است که در سدهٔ نوزدهم میلادی توسط «الیاس لونروت» بر پایهٔ ترانهها و اشعار شفاهی مردمان فنلاندی و کارلیایی گردآوری و تدوین شد. این اثرِ حماسی که به منظومهٔ ملی فنلاند شهرت یافته است، نه تنها چکیدهای از اسطورهها و افسانههای باستانی فنلاند را در بر دارد، بلکه نقش بزرگی در شکلگیری هویت ملی فنلاند و شناساندن فرهنگ آن به جهان ایفا کرده است. در این مقاله، ضمن مروری بر باورهای اسطورهای مردمان کهن فنلاند (شامل فنلاندیان و سامیها)، به بررسی ریشههای تاریخی شکلگیری کالوالا، محتوای آن و شخصیتها و داستانهای کلیدیاش میپردازیم. همچنین نقش کالوالا در فرهنگ و هویت فنلاند، حضور آن در نظام آموزشی، ترجمههای مهم و تأثیرات جهانی این حماسه، و آثار هنری الهامگرفته از آن مورد بحث قرار میگیرد.
باورها و اسطورههای مردمان کهن فنلاند
اساطیر فنلاندیان باستان: مردمان فنلاند پیش از پذیرش مسیحیت، باورهایی طبیعتمحور و چندخدایی داشتند که در طی قرون به صورت فرهنگ شفاهی (ترانهها و اشعار حماسی) حفظ شده بود. اسطورههای فنلاندی از بسیاری جهات با اساطیر اقوام فینواورال (مانند استونیاییها و مردمان کارلیایی) مشترک است و همچنین از همجواری با فرهنگهای همسایه همچون اقوام بالت و اسلاو تأثیر پذیرفته است. یکی از باورهای بنیادین فنلاندیان باستان، روحانگاری و تقدس نیروهای طبیعی بود. برای نمونه، در فرهنگ آنان خرس حیوانی مقدس بهشمار میرفت و نام واقعی آن را به زبان نمیآوردند؛ بلکه با القابی شاعرانه مانند مسیکممن («پنجهٔ عسلی»)، اوتسو («ابرودار»)، یا کونتیو («ساکن خشکی») خطاب میکردند. جهانبینی اسطورهای فنلاندیان، خلقت جهان را ناشی از یک تخم پرنده میدانست: بنابر یک روایت مشهور، مرغی آبیرنگ بر روی زانوی الههٔ هوا (ایلماتار) تخمی نهاد و از تخم شکستهٔ آن آسمان و زمین پدید آمد. چنین افسانهٔ آفرینشی بعدها در کالوالا نیز بازگو شده است. به طور کلی، در افسانههای فنلاندی، طبیعت زنده و جاندار پنداشته میشد و برای هر پدیدهٔ طبیعی روح یا ایزدبانویی قائل بودند. مثلاً ایزد آسمان به نام اوکّو (Ukko) به عنوان خدای رعد و باران مورد پرستش بود و آکّا (Akka) ایزدبانوی زمین بهشمار میرفت. بسیاری از این خدایان و ارواح محلی تنها در سنت شفاهی حضور داشتند و به شکل نظاممندی مانند اساطیر یونان یا اسکاندیناوی مدون نشده بودند. بخش عمدهای از دانستههای ما دربارهٔ اساطیر فنلاندی مدیون منابع مکتوب قرون اخیر است؛ برای مثال، «میکائل آگریکولا» در سدهٔ شانزدهم میلادی فهرستی از ایزدان فنلاندی ارائه کرد که هرچند بعدها مشخص شد برخی موارد آن صرفاً ارواح محلی یا تحریفاتی از قدیسین مسیحی بودهاند، اما همین تلاشها آغازگر مطالعهٔ اساطیر فنلاند شد.
باورهای مردمان سامی (لاپها): در شمال فنلاند و منطقهٔ لاپلند، مردمان بومی سامی از دیرباز فرهنگ و اسطورههای خاص خود را داشتهاند که در عین اشتراکاتی با سنت فنلاندی، هویتی متمایز دارد. مذهب باستانی سامیها نوعی شمنباوری همراه با چندخدایی و جانانگاری طبیعت بوده است. سامیها باور داشتند که تمامی اجزای مهم طبیعت – از جمله جانوران، گیاهان، سنگها و پدیدههای طبیعی – دارای روح هستند. شمنها (که در زبان سامی نوآیدی نام داشتند) نقش واسطه با جهان ارواح را ایفا میکردند و با ضربآهنگ یکنواخت دفهای مخصوص، به حالت خلسه رفته و با ارواح طبیعت یا نیاکان ارتباط برقرار میکردند. در اساطیر سامی عناصر مقدس متعددی دیده میشود؛ برای مثال، سامیها نیز همچون فنلاندیان به خرس احترام ویژهای قائل بودند و آیینهایی پس از شکار خرس برگزار میکردند. همچنین هوراگالِّس (Horagalles) خدای تندر در باور سامی بود که شباهتی به ایزد اوکّوی فنلاندیان دارد. رانهنییِتا (Rana Niejta) ایزدبانوی حاصلخیزی زمین و لاباُلمای (Laib Olmai) روح جنگل و حافظ جانوران جنگلی از دیگر موجودات افسانهای سامی هستند. جهانبینی سامی یک درخت کیهانی یا ستون جهانی را مجسم میکرد که جهان را به آسمان متصل میساخت و روحها میتوانستند از طریق آن به عالم مردگان (که در برخی افسانههای سامی یابمهآیمو یا توونِلا نامیده میشد) سفر کنند. لازم به ذکر است که فرهنگ سامی و فنلاندی طی قرون در تماس بودهاند و تأثیرات متقابلی داشتهاند؛ چنانکه برخی عناصر اسطورهای (نظیر اسطورهٔ درخت جهان یا تقدس خرس) در هر دو سنت دیده میشود. با این حال، سامیها اسطورههای مکتوب مدونی از خود بر جای نگذاشتند و عمدهٔ اطلاعات ما از گزارشهای مبلغان و سنتهای شفاهی بازسازی شده است.
ریشههای تاریخی اسطورهها و شکلگیری حماسهٔ کالوالا
اسطورهها و ترانههای حماسی فنلاندی سدهها به صورت شفاهی توسط خنیاگران (به زبان فنلاندی: رونونلائولایا) حفظ و اجرا میشد. این خنیاگران اشعار داستانی بلندی را با وزن عروضی خاص (وزن چهاربخشی تروکی) به صورت آوازین میخواندند که به آن سرودهای کولی یا رونو میگفتند. تا اواخر قرن هجدهم، دانش مکتوب از این میراث شفاهی محدود بود و تنها اشارههایی پراکنده در نوشتههای برخی نویسندگان دیده میشد. در سال 1789 میلادی کریستفرید گاناندر فرهنگ اساطیری به نام میتولوگیا فنیکا منتشر کرد که تلاشی برای گردآوری دانش موجود دربارهٔ افسانههای فنلاندی بود. اما نقطهٔ عطف پژوهش در این حوزه، جنبش浪انگرایی و ملیگرایی قرن نوزدهم بود که پژوهشگران فنلاندی را بر آن داشت تا فولکلور و شعرهای عامیانهٔ کشورشان را جمعآوری و ثبت کنند. در صدر این افراد، الیاس لونروت (1802–1884) قرار داشت که یک پزشک و زبانشناس علاقهمند به فرهنگ عامه بود. لونروت طی سالهای 1828 تا 1842 میلادی یازده سفر پژوهشی به نواحی مختلف فنلاند و کارلیا (از جمله کارلیای روسیه که زادگاه بسیاری از سرودهای کهن بود) انجام داد و صدها شعر و ترانهٔ حماسی را مستقیماً از زبان راویان محلی گردآوری کرد. این اشعار عمدتاً مضمونهای اسطورهای، حماسی و جادویی داشتند و نسل به نسل منتقل شده بودند. لونروت پس از گردآوری این گنجینه، تصمیم گرفت آنها را به شکل یک روایت پیوسته تنظیم کند. نتیجهٔ کار او در سال ۱۸۳۵ انتشار نخستین ویرایش کالوالا بود که با عنوان کامل «کالوالا، یا اشعار کهن کارلیا دربارهٔ ایام باستانی قوم فنلاند» منتشر شد. این نسخه که بعدها کالوالای قدیم نام گرفت شامل ۳۲ سروده (رونو) و در مجموع ۱۲٬۰۷۸ مصراع بود. کالوالا با استقبال محافل ادبی و دانشگاهی فنلاند روبرو شد و لونروت را تشویق کرد تا اشعار بیشتری را جمعآوری و به اثر خود اضافه کند. او در سفرهای بعدی خود مواد جدیدی یافت و نسخهٔ تکمیلشدهٔ حماسه را در سال ۱۸۴۹ تحت عنوان کالوالای جدید منتشر کرد که دارای ۵۰ رونو و مجموع ۲۲٬۷۹۵ مصراع بود. این همان متنی است که امروز به نام «کالوالا» میشناسیم و مبنای اکثر ترجمههای بعدی نیز قرار گرفته است. کالوالا از همان زمان انتشار، به عنوان حماسهٔ ملی فنلاند شناخته شد و مایهٔ مباهات فرهنگ دوستان فنلاندی گشت. گفتنی است که نام «کالوالا» به معنای «سرزمین کالوا» است؛ کالوا در افسانههای فنلاندی به یکی از نیاکان اسطورهای یا پهلوانان باستانی اشاره دارد و پسوند -لا به معنای مکان است. به عبارتی، کالوالا را میتوان «سرزمین پهلوانان» یا «سرزمین افسانهای قوم کالوا» تعبیر کرد.
زمان انتشار کالوالا برای مردم فنلاند بسیار معنادار بود. فنلاند در آن دوران یک دوکنشین خودمختار تحت امپراتوری روسیه بود (از ۱۸۰۹ به بعد، پیش از آن نیز قرنها جزئی از پادشاهی سوئد بود). نهضت بیداری ملی فنلاند که در سدهٔ نوزدهم شکل گرفته بود، نیازمند نمادها و میراثی بود که هویت ملی متمایز فنلاندی را تقویت کند. گردآوری و انتشار کالوالا درست در همین راستا صورت گرفت و بهسرعت تبدیل به نماد گذشتهٔ باشکوه، زبان و فرهنگ مردم فنلاند شد. روشنفکران فنلاندی کالوالا را همچون گنجینهای ملی در کنار حماسههای بزرگ جهان نظیر ایلیاد و اودیسه هومر یا ادّای اسکاندیناوی قرار دادند. این اثر توجه اروپاییان را به فنلاند جلب کرد و نشان داد که ملت فنلاند نیز دارای میراث حماسی غنی و کهنی است. برخی محققان حتی کالوالا را یک «حماسهٔ ساختگی استادانه» توصیف کردهاند که هرچند مستقیماً از دل روایتهای شفاهی برآمده، اما در شکل نهایی خود محصول نبوغ تدوینگر آن (لونروت) است. در هر صورت، کالوالا پلی بین جهان اسطورهای باستانی و هویت ملی مدرن فنلاند ایجاد کرد؛ به گونهای که نقش آن در تاریخ اندیشه و فرهنگ ملی فنلاند بیهمتا دانسته شده است.
حماسهٔ کالوالا: خلاصهٔ محتوا، شخصیتهای اصلی و داستانهای کلیدی
کالوالا چیست؟ کالوالا مجموعهای از شعرهای حماسی مرتبط با یکدیگر است که داستانهای اسطورهای و ماجراهای پهلوانان باستانی فنلاند را روایت میکند. این منظومه با یک اسطورهٔ آفرینش آغاز میشود و سپس به سلسله ماجراهایی میپردازد که میان مردم سرزمینهای اسطورهای کالوالا (سرزمین پهلوانان) و پوُهیولا (سرزمین شمالی) رخ میدهد. در کالوالا، قهرمانان با انجام مأموریتهای دشوار، سفرهای ماجراجویانه، نبردهای جادویی، شکستها و پیروزیها، و نیز تراژدیهای عمیق روبرو هستند. پیرنگ اصلی حول شیء جادویی به نام سامپو میگردد که سرچشمهٔ برکت و ثروت بیپایان است و تصاحب آن میان دو سوی ماجرا کشمکش میآفریند. کالوالا به نظم و در بحر خاصی سروده شده است که به «وزن کالوالایی» مشهور است؛ وزن شعری چهارضربی تروکی که با تکرار و واگردهای آوایی، موسیقی درونی خاصی ایجاد میکند. این سبک شعری باستانی دستکم دو هزار سال در سنت فینواورال سابقه داشته است. تمامی ۵۰ بخش (رونو)ی کالوالا در همین وزن سروده شدهاند و خواندن متن حس یک آواز حماسی کهن را به خواننده منتقل میکند.
خلاصهٔ داستان کالوالا: ماجرا از زمانی آغاز میشود که جهان هنوز شکل نگرفته است. ایلماتار (دوشیزهٔ هوا) بر فراز آبهای ازلی در پرواز است که مرغابیای بر زانوی او آشیانه میسازد و تخم میگذارد؛ با شکسته شدن تخمهای زرین، جهان پدید میآید: از پوستهٔ بالایی آسمان و از پوستهٔ پایینی زمین شکل میگیرد. از ایلماتار پسری زاده میشود که همان وَینهموینِن است؛ وی با موهای سپید ولی دلی جوان، اولین موجودِ انسانگونه در جهان است. وینهموینن پهلوان-شاعری داناست که با نیروی آواز و سحر کلام خود طبیعت را به فرمان میآورد؛ او در جهان تازه خلقشده گام مینهد، به خاک جان میبخشد و آغازگر داستانهای حماسه میشود. در ادامه، وینهموینن با رقیبی جوان به نام یوکاهاینِن روبرو میشود. یوکاهاینن گستاخانه ادعای برتری در آواز و دانش میکند و استاد پیر را به مبارزهٔ شعری میطلبد. دو حماسهسرا با خواندن افسونها و ترانههای جادویی به نبرد میپردازند و سرانجام یوکاهاینن مغلوب آواز نیرومند وینهموینن میشود. یوکاهاینن برای نجات جان خود قول میدهد خواهرش آینو را به همسری وینهموینن دهد. اما آینو دختر نوجوان که نمیخواهد به ازدواج پیرمردی درآید، از غم سرنوشت خویش خود را به دریا میاندازد و غرق میشود. مرگ تراژیک آینو، وینهموینن را اندوهگین میکند و او راهی سفری دور و دراز میشود. وی سوار بر قایق خویش سرزمینهای ناشناخته را پشت سر میگذارد تا به شمالیترین نقطه، یعنی پوهیولا (سرزمین شمال، قلمروی جادو) برسد.
در پوهیولا، وینهموینن با فرمانروای آن دیار یعنی لوهِی روبرو میشود؛ لوهی ساحرهای قدرتمند و هراسانگیز است که توان تغییر شکل و افسونگریهای سهمگینی دارد. وینهموینن از لوهی درخواست میکند که دختر زیبایش را به او یا یکی از پهلوانان سرزمین کالوالا بدهد. لوهی این درخواست را مشروط به انجام مأموریتهایی دشوار میکند، از جمله آوردن یک خرس وحشی زنده یا شکار قوی افسانهای در دنیای مردگان. وینهموینن که خود را ناتوان از انجام این مأموریتها میبیند، پیشنهاد دیگری میدهد: ساختن سامپو، آسیاب شگفتآوری که بیوقفه آرد، نمک و طلا بسازد و برای هر کسی که صاحبش باشد سعادت و وفور به ارمغان آورد. لوهی میپذیرد که در ازای ساخت سامپو، دخترش را به همسری پهلوانان کالوالا درآورد. وینهموینن برای عملی کردن این وعده، به سرزمین خود بازمیگردد و به سراغ دوست و خویشاوندش ایلمارینِن میرود که آهنگری چیرهدست است. ایلمارینن ابتدا بیرغبت است، اما سرانجام به تشویق وینهموینن راهی پوهیولا میشود. او طی تلاشی دشوار و با توسل به سحر و هنر آهنگری خود، سامپو را در اعماق کوهستان میسازد. سامپو که ساخته میشود، لوهی از بیم آنکه دیگران از نیروی آن بهره ببرند، آن را در صخرهای پنهان و زندانی میکند تا تنها قوم خودش از برکات آن بهرهمند شوند. در این میان، ایلمارینن در خواستگاری دختر لوهی توفیقی نمییابد و دست خالی به کالوالا بازمیگردد. وینهموینن نیز از این ناکامی آگاه میشود. سالها میگذرد و رونق و ثروت ناشی از سامپو تنها نصیب مردم شمال (پوهیولا) شده و مردمان کالوالا بیبهره ماندهاند. سرانجام وینهموینن تصمیم میگیرد که سامپو را از چنگ لوهی خارج کند.
در خلال این ماجراهای اصلی، حماسه کالوالا به سراغ روایت زندگی دیگر پهلوانان نیز میرود. از جمله، بخشهایی به داستان لَمینکَینِن (Lemminkäinen) اختصاص یافته است؛ لمینکینن جوانی ماجراجو و سرکش است که ابتدا در پی ربودن دختری از قبیلهای همسایه دچار دردسر میشود و سپس چون در زادگاهش آرام نمیگیرد، تصمیم میگیرد شانس خود را در شمال (پوهیولا) برای خواستگاری از دختر لوهی امتحان کند. مادرش با نگرانی تلاش میکند او را منصرف کند، اما لمینکینن با بیاعتنایی به اخطارها رهسپار پوهیولا میشود. لوهی به او نیز مانند دیگران مأموریتهای خطرناکی میسپارد؛ یکی از این مأموریتها کشتن قوی تونِلا (قوی رود جهان زیرین) است. لمینکینن هنگام شکار قوی در قلمرو مردگان غافلگیر شده و توسط موجودی اهریمنی کشته و تکهتکه به رود تونِلا افکنده میشود. اما مادر وفادار لمینکینن پیکر قطعهقطعهٔ فرزندش را از رود جهان زیرین جمعآوری کرده و با نیروی عشق مادرانه و کمک جادویی، او را به زندگی بازمیگرداند. لمینکینن پس از احیا، کینهٔ لوهی را به دل میگیرد و سوگند به انتقام میخورد.

بدین ترتیب سه قهرمان اصلی کالوالا – وینهموینن، ایلمارینن و لمینکینن – همقسم میشوند که سامپو را از چنگ لوهی و مردم پوهیولا درآورند تا ثروتش نصیب مردم خودشان شود. آنها سوار بر کشتی وینهموینن عازم پوهیولا میشوند و در فرصتی مناسب سامپو را از دخمهٔ سنگی میربایند. در راه بازگشت، لوهی ساحره متوجه سرقت سامپو میشود و بهشکل یک پرندهٔ غولپیکر (مانند عقاب یا اژدهای بالدار) در آسمان ظاهر شده و به تعقیب کشتی قهرمانان میپردازد. نبردی سهمگین در میگیرد؛ لوهی طوفان به پا میکند و خود در هیئت هیولایی بالداری به کشتی یورش میآورد. وینهموینن و یارانش با رشادت از خود دفاع میکنند. سرانجام کشتی ضربه میبیند و سامپو به دریا میافتد؛ سنگ آسیاب جادویی در اعماق دریا میشکند و قطعات آن در آب پراکنده میشود. بدین ترتیب، هیچیک از دو طرف بهطور کامل به سامپو دست نمییابند؛ تنها خردههای سامپو به ساحل کالوالا میرسد که هر جا موج آنها را میشوید، ساحل را حاصلخیز میکند، و مردم شمال نیز از برکت همیشگی سامپو محروم میشوند.

پس از این اوج دراماتیک، کالوالا به سوی پایان خود میرود. ایلمارینن برای خود همسری برمیگزیند؛ لمینکینن سرانجام کینهٔ خود را فرو مینشاند؛ و لوهی که ثروت سامپو را از دست داده، در انتقام آخرینش خورشید و ماه را از آسمان میرباید و در صخرهای پنهان میکند. وینهموینن با کمک جادو خورشید و ماه را آزاد میکند و نور را به جهان بازمیگرداند. در واپسین سرود کالوالا، داستان ماریاتّا آمده است: ماریاتا دوشیزهای پاکدامن است که به شکلی معجزهآسا (از خوردن یک توت قرمز) باردار میشود و پسری به دنیا میآورد. بزرگان ابتدا این کودک را قبول ندارند و حتی وینهموینن خواستار مرگ او میشود، اما نوزاد به سخن درآمده و وینهموینن را نکوهش میکند. سرانجام آن کودک به عنوان پادشاه جدید برگزیده و غسل تعمید داده میشود. با ظهور این منجی نوظهور، دوران قهرمانان قدیم به پایان میرسد: وینهموینن بزرگ، که رسالت خود را انجامیافته میبیند، سوار بر قایق آوازش از سرزمین فنلاند رخت برمیبندد و پیش از رفتن، کانتله (ساز موسیقی خود) را به مردم یادگار میدهد تا نسلهای آینده از طریق موسیقی و داستان او را به خاطر داشته باشند. به این ترتیب حماسهٔ کالوالا با آمدن دوران جدید (تعبیری از ورود مسیحیت و پایان عصر اساطیری) خاتمه مییابد.
شخصیتهای مهم کالوالا: حماسهٔ کالوالا سرشار از شخصیتهای اسطورهای و پهلوانی است که هر یک نمودی از وجوه فرهنگ کهن فنلاند هستند. مهمترین چهرهها عبارتند از:
- وَینهموینِن (Väinämöinen): مهمترین قهرمان کالوالا و پیر دانای حماسه است. وینهموینن فرزند ایلماتار (روح هوا) است که پیش از آفرینش دنیا به دنیا آمد و گفته میشود در هنگام تولد پیر بود. او جادوگری توانا و نوازندهای چیرهدست است و صدای آوازش میتواند آفریدن یا ویران کردن کند. وینهموینن نماد خرد و سنت کهن در فرهنگ فنلاندی است و در طول حماسه نقش راهنما و رهبر پهلوانان را بر عهده دارد. او ساز موسیقی افسانهای کانتله را اختراع کرد و با نوای آن موجودات را افسون مینمود. وینهموینن در پایان کالوالا پس از تولد منجی جدید، سرزمین خود را ترک میکند و میراث فرهنگیاش (موسیقی و داستانها) را برای نسلهای آینده به یادگار میگذارد.
- ایلمارینِن (Ilmarinen): آهنگر آسمانی و صنعتگر ایزدی در اساطیر فنلاند است که در کالوالا به عنوان یکی از سه قهرمان اصلی ظاهر میشود. او سازندهٔ ماهر سامپو است و همچنین طبق افسانهها آسمان گنبدین (طاق آسمان) را نیز او کوفته و پرداخته است. ایلمارینن شخصیتی سختکوش، وفادار و نسبتاً کمحرف است. پس از آنکه در خواستگاری دختر زیبای لوهی ناکام میماند، با خواهر وینهموینن ازدواج میکند (هرچند سرنوشت این ازدواج نیز غمانگیز است). مهارت و هنر او در فلزکاری نماد تسلط انسان بر طبیعت از طریق صنعت در فرهنگ عامهٔ فنلاندی تلقی میشود.
- لَمینکَینِن (Lemminkäinen): جوانی جسور، جذاب و ماجراجو که گاه رفتاری خودسرانه و نسنجیده دارد. لمینکینن در کالوالا نمایندهٔ روحیهٔ ماجراجویی و بیباکی است. او ابتدا در زادگاهش دچار مشکلاتی میشود و سپس برای کسب افتخار رهسپار پوهیولا میشود و در آنجا جان خود را از دست میدهد، اما با عشق و تلاش مادرش دوباره زنده میشود). داستان لمینکینن یادآور اسطورههای مرگ و رستاخیز قهرمان است و پیوند عمیق عاطفی میان مادر و فرزند را در فرهنگ فنلاندی مینمایاند. لمینکینن پس از زنده شدن در کنار وینهموینن و ایلمارینن در ماجرای نبرد برای سامپو شرکت میکند و به دلاوری میپردازد.
- لوهی (Louhi): ساحرهٔ پیر و فرمانروای سرزمین شمال (پوهیولا) است که در نقش هماورد و ضدقهرمان اصلی کالوالا ظاهر میشود. لوهی زنی نیرومند و زیرک است که به جادوهای سهمگین مسلط بوده و از سرزمین و مردم خود بهشدت محافظت میکند. او مادر دختر زیبایی است که قهرمانان کالوالا در سودای ازدواج با وی هستند. لوهی برای حفظ سامپو و ناکام گذاشتن وینهموینن و یارانش، دست به هر کاری میزند – از افسون کردن دریا گرفته تا دزدیدن خورشید و ماه از آسمان. چهرهٔ لوهی به عنوان «پیرزن شمال» در فرهنگ فنلاندی نمودی از نیروی مخرب طبیعت و چالشهایی است که قهرمانان باید بر آن فائق آیند. با این حال، او نیز در پایان مغلوب تغییر زمانه میشود.
- آینو (Aino): دوشیزهٔ جوان و زیبایی که خواهر یوکاهاینن است. سرنوشت آینو تراژیکترین بخش آغازین کالوالا را رقم میزند؛ خانوادهاش او را مجبور میکنند به عقد وینهموینن سالخورده درآید، اما آینو درمانده ترجیح میدهد خود را در دریا غرق کند تا از سرنوشت ناخواسته بگریزد. مرگ آینو اندوهی عمیق در داستان بر جای میگذارد و تم امتناع از ازدواج تحمیلی و فداکاری زنانه را به نمایش میگذارد. در فرهنگ فنلاندی، افسانهٔ آینو بسیار مشهور است و نقاش نامدار فنلاندی آکسل گالن-کاللا نیز سهگانه نقاشی معروفی به نام افسانهٔ آینو بر اساس این داستان خلق کرده است.
- کولِروو (Kullervo): تراژیکترین قهرمان کالوالا و شخصیتی پیچیده و انتقامجو است. هرچند کولروو در نسخهٔ اصلی کالوالا نقش کمرنگتری نسبت به دیگران دارد، اما داستان زندگی او (سرودهای ۳۱ تا ۳۶ کالوالا) از حیث تراژدی و تأثیرگذاری برجسته است. کولروو پسر بدشگون خانوادهای است که در کودکی به بردگی فروخته میشود و رنجهای فراوان میبیند. او تصادفاً مرتکب همخوابگی با خواهر گمشدهٔ خود میشود و پس از آگاهی از این گناه سهمگین، خواهرش خودکشی میکند و کولروو در پی انتقام از عاملان بدبختیاش به جنگ و خونریزی دست میزند. سرانجام کولروو که از کردههایش پشیمان و بیکس شده، با شمشیر خود دست به خودکشی میزند. داستان کولروو با تمهای تاریکی چون انتقام، گناه و سرنوشت گره خورده است و بعدها الهامبخش آثار ادبی خارج از فنلاند (از جمله فرزندان هورین اثر تالکین) شده است. کولروو نمادی از چهرهٔ تراژیک در اساطیر فنلاندی است که سرنوشت شوم بر ارادهاش غلبه میکند.
علاوه بر این شخصیتها، کالوالا مملو از چهرهها و موجودات افسانهای فرعی است؛ نظیر یوکاهاینن (رقیب جوان وینهموینن)، ماریاتّا (دوشیزهای که فرزند معجزهآسایی به دنیا میآورد)، آنترُو ویپونِن (غولی که دانش پنهان در شکمش نهفته است)، قوی تونِلا (پرندهٔ افسانهای دنیای مردگان) و بسیاری دیگر. هر کدام از اینها نقشی در رنگآمیزی جهان اسطورهای کالوالا دارند و بعدی از فرهنگ عامهٔ فنلاندی را منعکس میکنند.
کالوالا در فرهنگ و هویت ملی فنلاند
حماسهٔ کالوالا از همان زمان پدیداری به سرعت جایگاهی یگانه در فرهنگ فنلاند یافت و تبدیل به سنگبنای هویت ملی این کشور شد. در سدهٔ نوزدهم، روشنفکران فنلاندی که به دنبال احیای زبان و فرهنگ خود بودند، کالوالا را پرچمدار اصالت و عظمت گذشتهٔ قوم فنلاند قرار دادند. این اثر حماسی پیوندی میان دوران ماقبل تاریخ فنلاند با جنبش رمانتیک ملیگرای آن دوران برقرار کرد و موجب بالا رفتن اعتمادبهنفس فنلاندیها در برابر اقوام حاکم (سوئدیزبانها و روسها) شد. بسیاری از پژوهشگران، کالوالا را یکی از ارکان اصلی فرهنگ ملی فنلاند برشمردهاند که نقشی بیمانند در شکلگیری اندیشهٔ ملی این کشور ایفا کرد. روایتهای کالوالا به مردم فنلاند یادآوری میکرد که دارای میراث اسطورهای غنی و منحصربهفردی هستند که آنها را از دیگر ملتها متمایز میکند. این احساس به ویژه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم (دورهٔ موسوم به فِنُّمانیه) اهمیت داشت، زمانی که فنلاندیزبانان برای به رسمیت شناختن زبان فنلاندی و هویت فرهنگی خود در کشوری که تحت سلطهٔ زبان سوئدی و سپس سیاستهای روسیسازی بود تلاش میکردند. کالوالا با احیای افتخارات گذشته و ارائهٔ یک روایت جامع ملی، سوختی برای جنبش استقلالطلبی و خودباوری فنلاندیها فراهم آورد. بسیاری بر این باورند که انتشار کالوالا بستر روانی لازم برای استقلال فنلاند در ۱۹۱۷ را مهیا کرد. به بیان دیگر، پیش از آنکه فنلاند استقلال سیاسی یابد، به کمک کالوالا استقلال فکری و فرهنگی خود را بازیافته بود.
در حوزهٔ زندگی روزمره، کالوالا چنان در تار و پود فرهنگ فنلاند تنیده که حضور نمادهای آن را در جاهای مختلف میتوان دید. روز ۲۸ فوریه (۹ اسفند) که سالروز به پایان رساندن نسخهٔ نخست کالوالا توسط لونروت در ۱۸۳۵ است، در فنلاند به عنوان روز کالوالا و روز فرهنگ فنلاند جشن گرفته میشود و از مناسبتهای رسمی پرچمافرازی است. هر سال در این روز مراسمهای فرهنگی، سخنرانی، نمایش و برنامههای ادبی و هنری برگزار میشود تا یاد این حماسه زنده نگاه داشته شود. همچنین بسیاری از اسامی اشخاص، مکانها و حتا کالاهای تجاری در فنلاند برگرفته از کالوالا یا شخصیتهای آن است؛ مثلاً نام شرکتهای تجاری، عنوان برخی خیابانها یا بناها، و حتی نقش خرس (جانور مقدس اساطیر فنلاندی) بر روی محصولات، همگی بازتابی از تأثیر عمیق کالوالا و اساطیر در فرهنگ معاصر فنلاند هستند . به بیان پژوهشگر معاصر «اما هیلی»، کالوالا همچنان مایهٔ اتحاد فنلاندیان است و نه تنها گذشتهٔ مشترک آنها را نمایندگی میکند بلکه در گفتمانهای هویتی معاصر نیز حضور دارد. البته در سالهای اخیر بحثهایی انتقادی نیز پیرامون کالوالا مطرح شده – از جمله اینکه بخش عمدهٔ اشعار آن از منطقهٔ کارلیا (اینک بخشی خارج از مرزهای کنونی فنلاند) جمعآوری شده و بنابراین «فنلاندی» خواندن آن چه معنایی دارد – اما در هر حال این اثر چنان جایگاه رفیعی یافته که فراتر از مرزبندیهای جغرافیایی به عنوان نماد فرهنگی مردمان فنلاندیتبار شناخته میشود.
کالوالا در نظام آموزشی فنلاند
آشنایی با کالوالا و افسانههای ملی بخش جداییناپذیر تربیت فرهنگی در فنلاند است. یادگیری زبان و ادبیات فنلاندی در مدارس، کالوالا را به عنوان بخشی از برنامهٔ درسی شامل میشود. طبق برنامهٔ ملی آموزش، دانشآموزان فنلاندی در دورههای مختلف تحصیل – معمولاً در مقطع ابتدای نوجوانی – با داستانهای کالوالا و شخصیتهای آن آشنا میشوند و بخشهایی از این حماسه را مطالعه یا بازگو میکنند. هدف از این کار نه تنها تقویت مهارت زبان فنلاندی، بلکه انتقال میراث فرهنگی و تقویت هویت ملی در نسل جوان است. برای بسیاری از کودکان فنلاندی، اولین مواجهه با کالوالا ممکن است از طریق نسخههای سادهشده یا داستانهای کودکانه برگرفته از آن باشد. به عنوان نمونه، نویسندهٔ فنلاندی موری کونّاس کتاب مصور «کالوالای سگی» را منتشر کرده که ماجراهای کالوالا را با شخصیتهای سگ برای کودکان روایت میکند. چنین آثار اقتباسی در مدارس و کتابخانهها مورد استفاده قرار میگیرند تا کودکان را به دنیای اساطیر فنلاندی علاقهمند کنند. در مقاطع بالاتر، دانشآموزان ممکن است بخشهایی از متن اصلی کالوالا را در کلاس ادبیات بخوانند یا پروژههایی دربارهٔ آن انجام دهند. برخی مدارس پروژههای بینرشتهای برگزار میکنند که دانشآموزان مثلاً از روی داستانهای کالوالا نمایش اجرا کنند یا نقاشی بکشند و بدین ترتیب یادگیری را با فعالیت عملی بیامیزند. حضور کالوالا در آموزش رسمی به حدی است که آن را جزئی از پرورش هویت فرهنگی دانشآموزان قلمداد میکنند و در چارچوب اهداف آموزش هویت و فرهنگ ملی قرار میدهند. به طور خلاصه، نظام آموزشی فنلاند با معرفی کالوالا به نسل جدید، تداوم زندهٔ این میراث ادبی را تضمین میکند و در عین حال به پرورش احساس تعلق فرهنگی در میان جوانان میپردازد.
ترجمههای کالوالا و تأثیرات جهانی آن
از زمان انتشار کالوالا، این اثر توجه جهانیان را به خود جلب کرد و به چندین زبان ترجمه شد. نخستین ترجمهها اندکی پس از انتشار آن انجام گرفت؛ تنها شش سال پس از نسخهٔ کامل ۱۸۴۹، ترجمهای به زبان سوئدی (۱۸۵۵ توسط الکساندر اسلاتر) منتشر شد و زبان فرانسه نیز در ۱۸۶۷ ترجمهای از کالوالا در اختیار داشت. در طی اواخر قرن نوزدهم، کالوالا به سرعت به دیگر زبانهای اروپا راه یافت؛ نخستین ترجمهٔ انگلیسی کامل در سال ۱۸۸۸ توسط «جان مارتین کرافورد» انتشار یافت و پس از آن ترجمههای متعددی به انگلیسی ارائه شد. تا سال ۲۰۱۰، کالوالا به ۶۱ زبان ترجمه شده است و پرافتخارترین اثر ادبی فنلاند از نظر تعداد ترجمهها محسوب میشود. این دامنهٔ وسیع ترجمهها، کالوالا را به معنای واقعی کلمه به جهانیان معرفی کرد و آن را در زمرهٔ حماسههای بزرگ جهان قرار داد. از جمله زبانهایی که کالوالا به آنها برگردانده شده میتوان به آلمانی (که اولین ترجمهٔ ویرایش جدید ۱۸۴۹ به آن زبان بود)، روسی، ایتالیایی، اسپانیایی، مجاری، ژاپنی و حتی زبانهای کمتر رایجی چون سواحیلی اشاره کرد . به عنوان نمونه، در دههٔ ۱۹۹۰ ترجمهٔ کالوالا به زبان سواحیلی در آفریقا به چاپ رسید که یک رویداد ادبی مهم برای کشورهای شرق آفریقا تلقی شد. این نشان میدهد که تأثیر کالوالا حتی فراتر از جهان غرب رفته و به فرهنگهایی با سنت شفاهی غنی (مانند آفریقا) نیز الهام بخشیده است.
از آنجا که خوانندگان فارسیزبان نیز علاقهمند به ادبیات حماسی ملل هستند، کالوالا به فارسی نیز ترجمه شده است. نخستین ترجمهٔ کامل فارسی کالوالا در سال ۱۳۷۷ شمسی (۱۹۹۸ میلادی) مستقیماً از زبان فنلاندی انجام گرفت و در تهران به چاپ رسید. این ترجمه را مرسده خدیور محسنی و محمود امیریاراحمدی انجام دادهاند و عنوان فرعی «اشعار کهن کاریالا دربارهٔ مردمان باستانی فنلاند» برای آن برگزیده شد. انتشار این کتاب فرصتی فراهم کرد تا فارسیزبانان با حماسهٔ ملی فنلاند آشنا شوند. علاوه بر آن، ترجمهٔ دیگری به صورت اقتباسی برای نوجوانان توسط کیامرث باغبانی انجام شده که در سال ۱۳۹۰ (۲۰۱۱ میلادی) در فنلاند منتشر گردید. بدین ترتیب، کالوالا اکنون در دسترس خوانندگان فارسی نیز قرار دارد و میتواند آنان را با جهان اسطورهای فنلاند پیوند دهد.
اما تأثیرات جهانی کالوالا تنها به ترجمههایش محدود نمیشود؛ این حماسه بر ادبیات و هنر بسیاری از کشورها اثرگذار بوده است. در حوزهٔ ادبیات، شاید مشهورترین الهامپذیری به قلم جان رونالد روئل تالکین (نویسندهٔ ارباب حلقهها) باشد. تالکین شیفتهٔ اساطیر شمال بود و به طور خاص از کالوالا تأثیر گرفت – به اعتراف خودش، داستان تراژیک تورین تورامبار در سیلماریلیون و فرزندان هورین را بر پایهٔ افسانهٔ کولروو در کالوالا طرحریزی کرد. همچنین زبان ساختگی الفی که تالکین ابداع کرد، تا حدی ملهم از موسیقی زبان فنلاندی و وزن اشعار کالوالاست. پیش از تالکین، هنری لانگفلوی شاعر آمریکایی در منظومهٔ معروف خود ترانهٔ هایاواتا (1855) صریحاً از وزن و سبک کالوالا الگوبرداری کرد؛ هایاواتا دربارهٔ سرخپوستان آمریکا بود اما ریتم شعر و تکرارهای آوایی آن به تقلید از کالوالا سروده شده است. علاوه بر اینها، کالوالا الهامبخش ملل همخانوادهٔ فنلاندی نیز شد. مردم استونی که از اقوام فینواورال هستند، با الهام از کالوالا حماسهٔ ملی خود «کالویپوئگ» را پدید آوردند؛ فریدریش کرویتسوالد در دههٔ ۱۸۶۰ میلادی منظومهٔ کالویپوئگ را بر اساس فولکلور استونی تنظیم کرد که حتی شخصیتهایی چون وینهموینن و ایلمارینن در آن ذکر شدهاند. بدین ترتیب میتوان گفت که کالوالا سرمشقی برای دیگر فرهنگها شد تا به بازخوانی و احیای اساطیر بومی خود بپردازند. امروزه کالوالا در کنار حماسههایی چون مهابهاراتا، گیلمش، ایلیاد و ادای کهن، به عنوان یکی از گنجینههای حماسی جهان شناخته میشود و در مطالعات تطبیقی اساطیر جایگاه ویژهای دارد.
آثار هنری و فرهنگی الهامگرفته از کالوالا
حماسهٔ کالوالا نه تنها یک متن ادبی، که منبع الهام عظیمی برای هنرمندان فنلاندی در شاخههای گوناگون بوده است. در ادبیات و شعر، بسیاری از شاعران و نویسندگان برجستهٔ فنلاند از مضامین کالوالا بهره گرفتهاند. برای مثال، یوهانی رونبرگ (شاعر ملی فنلاند) در اشعار میهندوستانهاش از روح حماسی کالوالا تأثیر پذیرفت و الکسیس کیوی (نویسندهٔ رمان هفت برادر) نیز به نحوی از فضای فرهنگی کالوالا بهره برد. اینو لئینو شاعر نامدار فنلاند اوایل قرن بیستم، مجموعه شعری به نام هلکیا سرود که الهامات زیادی از زبان و تصاویر کالوالا داشت. حتی در قرن بیستم و بیستویکم، نویسندگان فنلاندی گاه با بازآفرینی قصههای کالوالا در قالبهای مدرن (نظیر رمانهای فانتزی یا نمایشنامه) به بازنگری در این میراث پرداختهاند. به عنوان نمونه، یوها هورمه و توماری نورمیو در سال ۲۰۱۸ آلبومی موسیقایی-نمایشی با عنوان «کالوالا زنده یا مرده» خلق کردند که روایت کالوالا را با زبانی نو بازگو میکرد.
در هنرهای تجسمی، تأثیر کالوالا بهوضوح دیده میشود. اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دورهٔ طلایی ملیگرایی در نقاشی فنلاند بود و بسیاری از نقاشان با به تصویر کشیدن صحنههای کالوالایی، به هویت ملی شکل دادند. برجستهترین این افراد آکسل گالن-کاللا (۱۸۶۵–۱۹۳۱) است که مجموعهای از نقاشیهای شاهکار بر اساس کالوالا خلق کرد. از جمله آثار معروف او میتوان به سهگانهٔ آینو (1891) که سرنوشت آینو را نمایش میدهد، دفاع از سامپو (1896) که نبرد وینهموینن و یارانش با لوهی را در دریا به تصویر میکشد، و نفرین کولروو (1899) که لحظهٔ پیش از خودکشی کولروو را نشان میدهد، اشاره کرد. این نقاشیها نه تنها از حیث هنری ارزشمندند، بلکه چون برای اولین بار تصاویر بصری روشنی از افسانههای کالوالا به مردم ارائه کردند، تأثیر عمیقی بر تخیل ملی گذاشتند. گالن-کاللا در تابلوی دفاع از سامپو، وینهموینن را همچون پهلوانی نیرومند با موهای سفید بلند نشان داد که در حال نبرد با لوهی است که به شکل پرندهای غولآسا درآمده. این تصویر، چهرهٔ سنتی وینهموینن را که معمولاً پیرمردی آرام پنداشته میشد، دگرگون کرد و او را به هیئتی رزمی و قهرمانانه درآورد. نقاشیهای گالن-کاللا و همنسلانش (مانند رابرت اکمان، یارنو فینش و غیره) امروز در موزههای فنلاند نگهداری میشوند و هر فنلاندی با دیدنشان قصههای کالوالا را به یاد میآورد. در کنار نقاشی، مجسمهسازی فنلاند نیز از کالوالا بهره برده است؛ برای مثال، تندیسهای وینهموینن، ایلمارینن و دیگر قهرمانان در اماکن عمومی (مانند مجسمهٔ وینهموینن در هلسینکی) نصب شده که الهامگرفته از توصیفات کالوالایی هستند.
در موسیقی، کالوالا منبع الهام پایانناپذیری بوده است. ژان سیبلیوس (۱۸۶۵–۱۹۵7) آهنگساز شهیر فنلاند، بخش عمدهای از آثار خود را بر اساس داستانها و کاراکترهای کالوالا ساخته است. اولین اثر بزرگ سیبلیوس یعنی سمفونی کورال کولروو (1892) مستقیماً داستان کولروو را روایت میکند و با استفاده از متن کالوالا برای گروه کر و ارکستر، تراژدی کولروو را به موسیقی تبدیل کرده است. مجموعهٔ معروف دیگر او چهار افسانه از کالوالا (1895) است که شامل قطعهٔ مشهور قوی تونلا میشود – این قطعهٔ تغزلی برای ارکستر، سفر روح لمینکینن در دنیای مردگان و صحنهٔ قوی افسانهای تونلا را مجسم میکند. سیبلیوس همچنین قطعهٔ لوونوتار (دوشیزهٔ هوا) را در سال ۱۹۱۳ ساخت که الهامگرفته از داستان آفرینش (ایلماتار) در کالوالاست. آخرین اثر ارکسترال او به نام تاپیولا (1926) نیز فضای اساطیری جنگلهای فنلاند (سرزمین تاپی خدای جنگلها) را تداعی میکند که ریشه در اساطیر فنلاندی دارد. به جز سیبلیوس، بسیاری دیگر از آهنگسازان فنلاندی از کالوالا اثر گرفتهاند: روبرت کایانوس سوئیت کولروو (۱۸۸۰) را نوشت، لی حُوی مادتویَه سوئیت چشماندازهای کالوالا (۱۹۳۵) را ساخت، اونو کلامی پوئم سمفونیک سمپو (۱۹۳۷) را خلق کرد و دهها اثر دیگر در رپرتوار موسیقی کلاسیک فنلاند وجود دارد که هر یک بخشی از حماسه را بازتاب میدهند. حتی در موسیقی معاصر، گروههای موسیقی فولک و متال فنلاندی تمها و اشعار کالوالایی را در ترانههای خود به کار میبرند. برای نمونه، گروه متال آمورفیس آلبومی به نام افسانههای هزار دریاچه (1994) منتشر کرد که بسیاری از ترانههای آن اقتباسی از شعرهای کالوالا بود.
در تئاتر، سینما و رسانههای دیگر نیز کالوالا حضوری محسوس دارد. در عرصهٔ تئاتر، نمایشنامهنویسان فنلاندی از ابتدای قرن بیستم اقتباسهایی از کالوالا را به صحنه بردهاند. یکی از نخستین اپراهای ملی فنلاند نیز بر پایهٔ کالوالا شکل گرفت؛ اپرای «ماریتا» اثر آهنگساز اُسکار مریکانتو (۱۹۰۴) داستان آخرین سرود کالوالا را دربارهٔ ماریتا روایت میکرد. در دوران معاصر، اپراهای مدرنتری مانند «کالوالای سگی» (بر اساس کتاب کودکان موری کوناس) در فستیوالهای فنلاند اجرا شده است. در سینما، از دههٔ ۱۹۵۰ تلاشهایی برای بازآفرینی داستانهای کالوالا انجام شده است. اتحاد جماهیر شوروی و فنلاند در سال ۱۹۵۹ فیلمی فانتزی به نام Sampo (به انگلیسی: The Day the Earth Froze) ساختند که ماجرای ساختن و ربودن سامپو را با جلوههای ویژهٔ ابتدایی آن دوران به تصویر میکشید. پس از آن، فیلمها و انیمیشنهای دیگری هم با الهام از کالوالا تولید شد؛ از جمله فیلم فنلاندی «جادووَر» (Jade Warrior) محصول ۲۰۰۶ که داستانی تلفیقی از کالوالا و اسطورههای چین ارائه میدهد. در سالهای اخیر پروژههای سینمایی پرهزینهتری برای اقتباس از کالوالا مطرح شده است؛ به عنوان مثال، در ۲۰۲۱ اعلام شد شرکت SF Studios در حال توسعهٔ فیلمی حماسی بر اساس داستان کولروو است. در تلویزیون فنلاند نیز سریال فانتزی عصر آهن (1982) به کارگردانی کالهوی آهونن روایتی واقعگرایانهتر و تیرهتر از برخی بخشهای کالوالا ارائه داد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. افزون بر این، دنیای کمیک و بازیهای رایانهای هم بیبهره نمانده است؛ کتابهای کمیک متعددی در فنلاند با محوریت قهرمانان کالوالا منتشر شده و حتی عناصری از کالوالا در بازیهای نقشآفرینی (مانند Dungeons & Dragons) به صورت غیرمستقیم راه یافته است.
در یک نگاه کلی، کالوالا شاهرگ فرهنگ فنلاند است و همچنان در بطن هنر و زندگی مردم جاریست. از ادبیات و نقاشی گرفته تا موسیقی و سینما، این حماسه الهامبخش نسلهای متوالی هنرمندان بوده و هر بار از منظری تازه بازتفسیر شده است. کالوالا برای مردم فنلاند صرفاً یک اثر کهن نیست، بلکه گنجینهای زنده است که گذشته، حال و آیندهٔ فرهنگیشان را به هم پیوند میدهد.
منابع اصلی و فرعی
- Lönnrot, Elias. Kalevala (1849). (متن اصلی حماسه به زبان فنلاندی)
- Kalevala, ترجمهٔ مرسده خدیور محسنی و محمود امیریاراحمدی، تهران: انتشارات گندم، ۱۳۷۷. (ترجمهٔ فارسی کامل)
- Kalevala – Wikipedia (فنلاندی) (Kalevala – Wikipedia)
- Finnish mythology – Wikipedia (Finnish mythology - Wikipedia) (شرح اساطیر فنلاندی و کوششهای گردآوری آنها در قرن 19)
- Sámi shamanism – Wikipedia (Sámi shamanism - Wikipedia)
- Kalevala’s Day – Finland Abroad (Kalevala's Day- Finnish Culture Day 28 February - Finnish Culture Day 28 February - Finnish Culture Day 28 February - Finland abroad: Greece) (مقالهٔ وزارت خارجهٔ فنلاند دربارهٔ روز کالوالا، حاوی اطلاعات تاریخی و هنری)
- The Different Meanings of the Kalevala – nordics.info (The Different Meanings of the Kalevala) (مقالهٔ دانشگاهی ۲۰۲۳ دربارهٔ ابعاد مختلف کالوالا و تأثیرات آن)
- The Kalevala, Finnish Education and Deaf Crows (وبلاگ) (The Kalevala, Finnish Education and Deaf Crows | Deaf Marginalia) (تأملاتی دربارهٔ ارتباط کالوالا با ذهنیت و نظام آموزشی فنلاند)
- Scenes from the Kalevala – The Guardian (Scenes from the Kalevala review – the Finnish epic poem that inspired a nation’s composers | Classical music | The Guardian (بررسی آثار موسیقایی الهامگرفته از کالوالا و اهمیت آن در هویت ملی)
- Flickr – The Defense of the Sampo (1896) (Akseli Gallen-Kallela - The Defense of the Sampo [1896] | Flickr) (توضیح اثر هنری گالن-کاللا و بازخورد آن در جامعه)
- اسطورهها و افسانههای فنلاند – ویکیپدیای فارسی (اطلاعات در مورد ترجمههای فارسی و روایت داستان کالوالا)
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا فنلاند همچنان مقصدی جذاب برای مهاجران متخصص و دانشجویان خارجی خواهد بود؟ تحلیل سیاستهای جدید مهاجرتی اکنون و آینده
مطلبی دیگر از این انتشارات
هفت سین فنلاندی (رسوم مشترک عید نوروز ایران و عید پاک فنلاند)
مطلبی دیگر از این انتشارات
صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) در فنلاند