خانه نوشت

#اپیزود_سوم

روزی که باید برای بار دوم به خانه میرفتم، هوا بسیار بسیار گرم‌تر از قبل شده بود. وقتی رسیدم دیگر می‌دانستم که آسانسور اصلی کدام است! سوار شدم و بعد از ورود به طبقه پنجم، به سمت اتاقک‌های شیشه‌ای خانه رفتم و وارد همان اتاق قبلی شدم همه چیز مثل قبل بود.
دوباره همان‌ جا نشستم و بعد از سلام و احوالپرسی، برخلاف تصورم که فکر می‌کردم به محض نشستن درباره مسائل و شرایط کاری حرف خواهیم زد،خیلی ساده و صمیمی درباره موضوعات دیگر حرف شد و کمی بعد خیلی ظریف به اکوسیستم استارتاپی متصل شد! چه خوب راستش را بخواهید کلمه «اکوسیستم» را کنار «استارتاپ» نمی‌توانستم هضم کنم! البته این از نگاه عزیزان پنهان نماند و به همین دلیل کتابی معرفی کردند که نام عجیب و خنده‌داری داشت: استیو جابز غلط کرد با تو!
قصد داشتم کتاب را از کتابخانه خودشان قرض بدهند که مابین امتحانات پایان ترمم بخوانم که پیدایش نکردند ولی ازم خواستند که حتماً کتاب را تهیه کنم و تا قبل از اولین روز کاری بخوانمش.
بعد کمی هم درباره جزئیات کارها گپ و گفت داشتیم. قرار شد بعد از آخرین امتحانم بیایم خانه و علاوه بر آن در نمایشگاه الکامپ که هفته آینده دایر می‌شد هم شرکت کنم. که تاریخ نمایشگاه دقیقاً در فورجه یکی از امتحانات سخت و مهمم بود، اما خب پذیرفتم و احساس کردم با برنامه‌ریزی قابل انجام است. و علاوه بر این‌ها قرار شد تا روز موعود یک پوستر هم با موضوع هوش مصنوعی اتود بزنم که گفتند جزئیات را بعداً در اختیارم می‌گذارند.
مصاحبه دوم هم تمام شد و شادان و خندان ساختمان خانه خارج شدم. پیاده به سمت انقلاب رفتم و بعد از پرس و جو از چند تا از کتابفروشی‌هایی که می‌شناختم و ناامید شدن به یک کتابخانه بی‌نظم قدیمی و شلوغ وارد شدم که در کمال ناباوری همان جا کتاب را پیدا کردم و خریدمش.
در مسیر برگشت دو ساعته به خانه کمی کتاب خواندم و برنامه‌ریزی کردم برای کارهایی که در جلسه صحبتشان را کرده بودیم...
ادامه دارد...