ما درست زندگی کردن را فلسفه‌ورزی می‌نامیم. همین!


متیو لیپمن در صفحه‌های نخست کتاب «فلسفه به مدرسه می‌رود» به مطلبی اشاره می‌کند که در واقع بخشی از آن به یک نزاع قدیمی بین دو شیوه نگرش به زندگی در یونان باستان اشاره دارد.

آیا فلسفه یک سبک زندگی است و نیاز نوع بشر است یا چیزی است فراتر از زندگی عادی و به کار همه نمی‌آید؟

در آن کشمکش یونانی که در حقیقت یک نامه‌نگاری بین فیلسوف جوان آکادمی افلاطون یعنی ارسطو و ایسوکراتس است، ارسطو اشاره می‌کند که فلسفه‌ورزی یک سبک زندگی است و شما در هر صورت در حال فلسفه‌ورزی هستید چه خودتان بدانید و چه متوجه آن نباشید.

برای پاسخ دادن به این پرسش که این سبک زندگی چگونه چیزی است، نیازی به خواندن تمام اندیشه‌ها و نظریه‌های افلاطونی و ارسطویی نداریم؛ بلکه مرام و روش زندگی سقراطی در هرچه بهتر نشان دادن این سبک زندگی خود یک حکایت گویا است. افلاطون نیز در لابه‌لای نوشته‌های منقول خود از استاد کبیرش سقراط، این شیوه و سبک زندگی را به خوبی به تصویر کشیده است.

در یک جمله؛ این سبک زندگی همان پرسش‌گری آزادانه نسبت به جهان پیرامون است.

در ابتدای این کتاب یعنی فلسفه به مدرسه می‌رود نیز، متیو لیپمن با اشاره به یک برداشت از جمله‌ای در کتاب جمهوری افلاطون، به نوعی، این ضرورت زندگی یا فلسفه‌ورزی به عنوان سبک تربیتیِ زندگی، را گوشزد می‌کند. اما نحوه ورود او به این مطلب با دغدغه‌های آموزشی برای کودکان و نوجوانان همراه است.

موضوع اصلی که لیپمن به آن می پردازد این است که از نظر برخی، سقراط و یا به بیان دقیق‌تر افلاطون، فلسفه‌ورزی و یا آموزش فلسفی را برای نوجوانان منع کرده است و این موضوع در بحث آموزشی و تربیتی با توجه به کلیت نگاه سقراط، کمی عجیب به نظر می‌آید. پس باید کمی دقیق‌تر مسئله را واکاوی کنیم.

او در بخش اول کتاب و البته با نقل قولی از رایْل، ما را برای درک بهتر جمله افلاطون به یونان باستان می‌برد تا تفاوت شیوه و نگرش سقراطی و پیش‌سقراطیانی که سقراط به طور آشکار با سبک و نگرش ایشان مخالف بود را برایمان روشن کند.

یک برداشتی که از جمله افلاطون می‌شود در نگاه اول این است که چون در آن زمانه سوفیست‌هایی بودند که تنها به هدف برد و باخت در بحث و جدل استدلال می‌کردند و محتوای مورد نظر برای ایشان چندان مورد توجه نبود، بنابراین سقراط و یا سقراطِ مکتوب افلاطونی، با این شیوه بحث و به اصطلاح استدلال محض، مخالف بود و جوانان را از یادگیری استدلال و فلسفه‌ورزی منع می‌کرد.

اما آن چه رایل میگوید کمی کلی تر از این مرز است و به بیانی_ حتی اگر بر فرض محال، سقراط، شیوه سوفیست‌ها را به عنوان یک نظام تربیتی برای تربیت جوانان آتنی و دولت‌شهر یونانی جهت پیروزی در داوری‌ها و نزاع‌های زندگی، بپذیرد- اصلا ایشان را یعنی سوفیست ها را ، دارای استدلال و فلسفه‌ورزی نمی‌دانست و به طور کلی رایل بر این باور است که سقراط تفاوتی بین استدلال و استدلال فلسفی قائل نبود و مابقی امور و من جمله شیوه ایشان را بحث و جدل غیراستدلالی می‌دانست.

لیپمن با الهام از رایل می‌گوید:

... با این وجود، این احتمال وجود دارد که دوگانگی بین بزرگسالان و کودکان، تا آنجا که به ظرفیت پیگیری سبک زندگی فلسفی مربوط می‌شود، برای سقراط پوچ به نظر می‌رسید.

پس رایل ما را به یک پله عقب‌تر از منع ظاهری افلاطون در مورد فلسفه‌ورزی برای نوجوانان می‌برد. او درواقع می‌گوید فلسفه‌ورزی یا فعالیت ذهنی مبتنی بر پرسش‌گری، تنها یک چیز است و آن شیوه سقراطی است که سعی دارد با استفاده از پاسخ‌های چیده شده بر روی هم، ذهن شخص را به نگرشی جدید در مورد حقیقت امور منتقل کند.

و اما آن عبارت رساله جمهوری چیست؟

لیپمن یک اشاره تاریخی به کتاب هفتم جمهوری افلاطون دارد و آن را چنین بازگو می‌کند:

در کتاب 7 جمهوری، پس از اینکه به ما توصیه می‌کند بچه ها را با بازی و نه اجبار -و شاید پس از ستایش بیش از حد دیالکتیک- به درس هایشان متوجه کنیم ("کسی که می‌تواند چیزها را در ارتباط آنها ببیند، یک دیالکتیک‌دان است؛ کسی که نمی‌تواند، نیست»)، او تأکید می‌کند که کودکان در معرض دیالکتیک قرار نگیرند، زیرا «تمرین کنندگان آن، آلوده به بی‌قانونی هستند» [537]؛ می‌گوید:
وقتی آنها برای اولین بار طعم آن(دیالکتیک) را چشیدند، (ممکن است) بحث را به عنوان نوعی ورزش صرفاً به منظور اهداف متناقض تلقی کنند. وقتی کسی به آنها ثابت کرد که اشتباه می‌کنند، روش‌های او را کپی می‌کنند تا دیگران را گیج کنند و مانند سگ ولگرد از کشیدن و پاره کردن هر کسی که به آنها نزدیک می‌شود خوشحال می‌شوند. و بنابراین، پس از یک دوره طولانی اثبات اشتباه دیگران و اثبات اشتباه خود، عجله دارند به این نتیجه برسند که هرچه زمانی باور داشتند، نادرست است. و نتیجه این است که در چشم جهانیان نه تنها خود، بلکه کل دادوستد فلسفه را بی اعتبار می‌کنند.

او، قبل و بعد از این نقل قول، اشاره‌های جالبی از زمان حال و نیز تاریخ فلسفه در مورد جایگاه آموزشی فلسفه دارد. از سویی می‌گوید که اختصاص یک رشته دانشگاهی به درس فلسفه نشان از آن دارد که این حوزه در سطحی فراتر از کودکان و آموزش‌های ابتدایی به ایشان قرار دارد و شاهدْ مثال‌هایی برای این برداشت از قول دکارت و پیاژه جوان و ... می‌آورد:

برای بسیاری از فیلسوفان، معقول بودن (استدلال عقلی کردن) فقط در بزرگسالان یافت می‌شود. کودکان (مانند زنان) ممکن است جذاب، زیبا و لذت‌بخش باشند، اما به ندرت قابل استدلال یا منطقی باشند. برای مثال، به نظر می‌رسد دکارت و پیاژه جوان، دوران کودکی را دوره ای از خطای معرفت شناختی می‌دانستند که خوشبختانه با بلوغ فرد از بین می‌رود.

اما از سویی دیگر نیز می‌گوید:

ژاک دریدا زیرکانه خاطرنشان کرده است که تا پیش از رنسانس، فلسفه بخشی از آموزش شاهزادگان و شاهزاده خانم‌های نوجوان بوده است. اما اصلاحات به همه اینها پایان داد: وقتی صحبت از آماده‌سازی تاجران و دانشمندان آینده می‌شد، فلسفه کاملاً زائد به نظر می‌رسید ... . دوگانگی بزرگسال/کودک یک تشابه آشکار در دوگانگی بین مدیریت صنعتی ایده آل ("عقلانی") و کارگران ایده آل ("شاد") دارد.

در ادامه و با کمک از زاویه نگاه گیلبرت رایل در تحلیل دوران تاریخی افلاطون در مجاورت با عاشقان جدل و استدلال در محاکمه‌ها و زندگی روزمره، این منع ظاهری افلاطون را از دو زاویه بررسی می‌کند:

یک از منظر حمایت از خود فلسفه

و دو از منظر حمایت از کودکان

پس یا کودکان باعث بی‌اعتباری فلسفه در نزد همگان می‌شوند و یا خود را آلوده می‌کنند و بی‌قانون می‌شوند؛ اما چرا؟

آن چه در پاسخ به این پرسش به ما کمک می‌کند تمرکز بر شیوه سوفیستی در زمان سقراط است که رایل آن را رقابت فکری می‌نامد. او بر این باور است که در آتن روشنفکر آن زمان، افراد جوان برای برنده شدن در بحث‌ها با هم رقابت می‌کردند و مناظره‌گران صرف نظر از باورهای شخصی خود به عقیده و باوری، حمله یا از آن دفاع می‌کردند.

در حقیقت رواج این تز و رقابت فکری صرف نظر از مقام توجیه یک استدلال است که آن را آلوده می‌کند و هیچ تناسبی با پرسش‌گری آزادانه مدنظر سقراط ندارد.

پس علاوه بر اینکه باید از منظر زمانه و چالش های سقراط با سبک و شیوه سوفیستی این جمله را ارزیابی کنیم، از سویی دیگر و با عنایت به توجه رایل، باید بدانیم که شیوه فلسفه ورزی سقراط به عنوان یک سبک زندگی آزاداندیش، فلسفه را همراه استدلال میداند و نه چیزی جدای از هم، اما فلسفه را به استدلال محض فروکاهش نمیدهد.

تاکید لیپمن بر این است که باید از تقلیل فلسفه به استدلال ورزی پرهیز کنیم تا به درستی متوجه منع افلاطون در مورد آموزش فلسفه برای افراد کم سن و سال بشویم:

... این کاملاً چیز دیگری است که فرض کنیم فلسفه قابل تقلیل به استدلال است. روش دیالکتیکی تدریس، که احتمالاً توسط پروتاگوراس سوفسطایی به آتن معرفی شد، ممکن است برای آماده سازی حقوقدانان و سیاستمداران آینده مناسب باشد، اما آیا واقعاً برای آماده سازی سایرین (از جمله فیلسوفان بالقوه) که به دنبال دیدگاه معقول‌تری از زندگی بودند، مفید بود؟

او از این زاویه، وارد یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین چالش‌های مورد بحث از منظر فلسفه برای کودکان می‌شود؛ یعنی عدم جدایی روش از محتوا.

در آینده با مرور بخش‌های بعدی کتاب فلسفه به مدرسه می‌رود پای درددل‌های بنیان‌گذار این ایده آموزشی خواهیم نشست و این عدم جدایی را شرح بیشتری خواهم داد.