از ماست که بر ماست؛ بخش اول

وقتی حرف از خشونت علیه زنان به میان می آید، تصویر زنی با جثه ظریف و مردی قلدر به ذهن ها متبادر می شود، اما...

درجامعه ای که دختران را به گونه ای بار می آورند که ترسی وهم گونه و همیشگی از مردان دارد، ترسی که خودش هم دلیل واضحی برایش ندارد، او را بدل به موجودی می کند که خود را به طرز عجیبی وابسته به حضور مردی از نزدیکان می کند و با همین نگرش زنی وابسته به شوهر می شود که هویت و موجودیت خود را تنها با داشتن همسرتعریف می کند، هنوز هم دختران زیادی هستند که حتی با ورود به دهه چهارم زندگی و تحت لوای همین نگرش، حتی خودش حق بسیاری از فعالیت های عقلانی را نمی دهد، چه بسیارند دخترانی که در جامعه ما حق سفر رفتن بدون خانواده، انتخاب بدیهی ترین موارد در زندگی و .... را به خود نمی دهند تنها به علت «سایه موهوم مردان».

این شبح از بین نخواهد رفت تا زمانی که مادران جسارت تربیت دختران را به گونه ای دیگر پیدا کنند و مردان قدری متفاوت تر رفتار کنند. هر کدام از ما در بازتولید و تثبیت این خشونت چقدر نقش داریم؟