قصه کودکانه کلاغ و مار- قسمت دوم

برداشتن دستبند زن توسط کلاغ
برداشتن دستبند زن توسط کلاغ


کلاغ خوشحال شد و به سمت روستای کنار جنگل پرواز کرد. در آنجا دید در کنار حوض خانه خانمی در حال شستن دست و رویش هست و دستبند طلایش را کنار حوض گذاشته است. کلاغ سریع کنار حوض آمد و دستبند را برداشت و پرواز کرد.

زن متوجه شد و همسرش را صدا زد. همسرش به دنبال کلاغ دوید و مردم روستا هم با چوبدستی حرکت کردند تا کلاغ را بترسانند و دستبند طلا را بیندازد.

قصه مار و کلاغ
قصه مار و کلاغ


کلاغ به سمت خانه مار که خوابیده بود رفت و دستبند را کنار مار انداخت. مردم که آمدند دستبند را بردارند اول مار را با چوبدستی کشتند و سپس دستبند را برداشتند. کلاغ خوشحال به لانه‌اش برگشت و دیگر برای همیشه از دست آن مار بدجنس و زورگو خلاص شد.

<- بازگشت به فهرست افسانه های قدیم ایرانی