من یک زنم،مرا باور کن

من یک زن هستم

زنِ آزاد ... یک زنِ آزاده


زنم ،بی هیچ آلایشی ....
حتی بی هیچ آرایشی !

خدا خواست که من زن باشم ، که بدوش بکشم بار تو را که مردی !
به رویت نیاوردم که از تو خیلی قویترم ... آری من زنم ...

من هم رشد میکنم ، بالا میروم ، مقام کسب میکنم ، من یک روح متعالی هستم
تبلوری از مقدس ترین ها !

پس مرا با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن !

من آزادم که آنطور خود می پسندم لباس بپوشم ، قرمز ، زرد ، نارنجی ...
آرایش جیغ بکنم ...
برقصم ...
بلند بخندم ...
آواز بخوانم ....
بی اعتنا به اینکه بگویند جلف است ؛


من آزادم ، که مسافرت بروم حتی تنهای تنها ...
آزادم نظرم را ابراز کنم حتی اگر بی ادبانه باشد و مخالف میل تو ؛
میخواهم بگویم آزادم حتی اگر تمام این ها با انچه تو از مفهوم یک زن خوب در ذهن داری مغایر باشد .

دوست ندارم از ان هایی باشم که تو در گنجه میگذاریشان یا در پستو قایم میکنی تا مبدا چشم کسی به آن بیفتد .


خود برای سرنوشتم برای خود واقعیم تصمیم بگیرم منع نباشد ...
یک زن نه بدنش را نه روحش را نمیفروشد حتی اگر گران بخرند ؛ اما هر دو را هر وقت دوست داشته باشد هدیه میدهد ؛ به هر که دوست میدارد .

چرا نباید زن یک موجود مستقل باشد ؟؟

چرا نباید آنگونه که بخواهد احساسش ، هنرش ، ظرافتش ، شهوتش ، فداکاریش ، را خرج انی بکند که لایق است ؟؟

چرا نباید تا جایی که بخواهد تحصیل کند ، در اجتماع فعال باشد ، برای ارتقاع خودش تلاش کند بدون مانع ایی ؟؟؟؟


بدانید من یک زنمم ...
نه یک موجود تابع ...
نه یک ضعیفه ....
نه یک عروسک ...
نه یک کارگر بی مزد تمام وقت ...
نه یک دستگاه جوجه کشی ...

ایناها رو کجا فریاد بزنم که صدایم شنیده بشود ؟؟

سعی میکنم آنگونه که فکر میکنم باشم نه ورای تمام تصورات کور ، هنجار های ناهنجار ، تقدسات نامقدس !

زنم ، هنوز تا وقتی که نفس میکشم ، نفس هایم را خفه نکنید ،

بر سرم حجاب اجباری نکشید ،

دوستم داشته باشید ، برای انچه که هستم ن آنچه که تو میخوای !

زن که باشی همیشه ترس های کوچیک و بزرگ داری !

از کوچه های بلند ، از غروب های خلوت ، از خیابان های بی عابر ، از قدم های بی هدف پشت سرت ، از با یک مرد تنها بودن در آسانسور حتی ، از بوق ماشین ها که جلوی پایت ترمز میزنند ، از راننده اسنپی که تو را امن به مقصد برساند ،
از هم صحبتی با غریبه ایی که از تو سواستفاده نکند ،
و .....
و......
زن که باشی ترس های کوچیکی داری به بزرگی همه ی بی عدالتی هایی که به جرم زنانگی محکوم هستی و همیشه این تویی که مقصری !

به واسطه ضرب‌المثلی که میگویند" کرم از درخت است "

من یک زنم که از تحقیر پای خلق میترسم !
از قضاوت خلق میترسم !

چرا مرا باور نداری ؟؟؟


چرا من محدودم ؟؟؟

من زنی هستم که آزادم ، در فطرت من حیا نهاده شده ؛ خودم میدانم کجا باید شرم کنم کجا باید رها باشم تو به من نیاموز !
قانونگذار یک زن نباش !
اگر برای محافظت از اوست ! کمی درنگ کن که محافظت از او در برابر چه کسی ؟؟
آیا به تو بر نمیگردد؟

زن عشق میکارد و کینه درو میکند ...
دیه اش نصف دیه مرد است و مجازات زنایش با تو برابر....
میتواند یک همسر داشته باشد اما تو مختاری به داشتن چند همسر ...
برای ازدواجش در هر سنی به اجازه ولی نیاز است اما تو هر زمان که بخواهی میتوانی
او کتک خور است و تو محاکم ،

اینها به لطف قانونگذار است !



هر گاه قلب زنی به تسخیر عشق در امد زن مردانگی به جا میآورد مگر اینکه قلبش را تسخیر نکنی ! اگر آنی که باید باشد ، باشد !! در زیبایی و آفرینش عشق شکی نمی ماند .
گاهی زنان مردانه پای همه چیز می ایستند !


شک ندارم جایی از تمام دنیا زن های شاد و موفقی زندگی میکنند که مرد عاشقی دارند و وجاهت و استعدادهایشان را تحسین میکنند و هر روز به ان ها یاد اوری میکنند که چقدر معجزه ی آفرینشند و میتوانند همانند مرد استوار باشند و زندگی کنند .


و در اخر افتخار میکنم به تمام مردانی که یک زن را اینگونه نگاه نمیکنند و ارزش و مقام زن را تحسین میکنند و او را محدود نمیکنند

من به تمام زن های آزاده و سر بلند دنیا افتخار میکنم ...