«چال گونه» به روایت شعر!

چال روی گونه‌هایت انحصاراً مال من   بعد از این لطفا برای هیچ‌کس اصلاً نخند
چال روی گونه‌هایت انحصاراً مال من بعد از این لطفا برای هیچ‌کس اصلاً نخند



همان‌طور که در گذشته خالِ صورت (معمولا خال روی لب) ملاک زیبایی به حساب می‌آمده و بعضاً دیده شده که عاشق برای یک خال هندو حاضر بوده خیلی چیزها (مثلاً سمرقند و بخارا) را ببخشد؛ این‌روزها چالِ گونه، معیاری برای زیبایی است. شاعران معاصر هم بیکار ننشسته و در این‌باره طبع‌آزمایی کرده‌اند:


افتاده‌ام درست ته چال گونه‌ات

پای دلم شکسته و بهتر نمی‌شود «امید صبّاغ‌نو»


با چال دو گونه‌ات نشستم

این چاله مرا به چاه انداخت «سعید قنبری»


بگو بگو که چه کارت کنم که چال لپت

هنوز وسوسه‌ام می‌کند به بوسیدن «م.ر حاج‌رستم بگلو»


چال روی گونه‌ات آخِر مرا دق می‌دهد   خواهشاً دولت تمام چاله‌ها را پر کند!
چال روی گونه‌ات آخِر مرا دق می‌دهد خواهشاً دولت تمام چاله‌ها را پر کند!



در دو چال گونه‌ات دنیای من جا می‌شود

عاشق دنیای خویشم لحظه‌ی خندیدنت «نرگس شیرزادی»


تار و مارم کرده‌ای با فرم چال گونه‌ات

لابلای خنده‌ات چنگیز را می‌آوری «علی صفری»


در گونه‌ات گدازه‌ی غم چال کرده‌اند

آتش به پا کن ای رُخَت آتش‌فشان، بخند! «مجید ترکابادی»


دل به نارنج لبت بستم و چال گونه‌هات

یوسفم، دیگر چرا من را به چاه انداختی؟ «فائزه محمودی»


                                  نامسلمان، شهر را این چاله کافر کرده است
نامسلمان، شهر را این چاله کافر کرده است


به نظر می‌رسد اولین شاعری که در مورد چال گونه شعر سرود، فریدون مشیری باشد:

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست

بی‌برادر همه شب در پی چاه آمده‌ام



محسن برزوک - دانش‌آموختهٔ کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی